به گزارش سرویس سیاسی تابناک، در پنجمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، نگاهی به رابطه عمیق و سازنده فرمانده شهید سپاه قدس با آیتالله هاشمی رفسنجانی، فرمانده وقت جنگ و رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام، نشاندهنده تعامل دو شخصیت برجسته با دیدگاههای متفاوت، اما اهداف مشترک در مسیر تقویت مقاومت و منافع ملی است. از دوران دفاع مقدس تا همکاریهای پس از آن، این ارتباط همواره با احترام متقابل و همکاریهای استراتژیک همراه بوده است.
بازخوانی این روابط در آئینه خاطرات روزشمار هاشمی رفسنجانی (از ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۱) نکات جالبی را نمایان میکند. این ارتباط، که ریشه در دوران دفاع مقدس داشت، به واسطه نقشهای کلیدی هر دو شخصیت در تاریخ معاصر برجستهتر است، هردوی آنها از قدیمی های جمهوری اسلامی بودند، در زمان جنگ با هم کار کرده بودند، هردو "کرمانی" بودند و دیدگاههای خاص خود درباره سیاست و حکومت را داشتند.
خاطرات هاشمی از حاج قاسم سلیمانی در دهه شصت:
۴ خرداد ۱۳۶۵ : آقای [علی]شمخانی [فرمانده نیروی زمینی سپاه]و آقایان [محمدباقر]قالیباف و [قاسم]سلیمانی و. فرماندهان لشکرهای سپاه آمدند. راجع به پس گرفتن شهر مهران از عراق بحث کردیم. قرار شد اقدام کنند. گزارشی تلخ از عقبنشینیها دادند.
۲۶ آذر ۱۳۶۶: آقای قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله، استعداد لشکرش را ۱۱ گردان و آقای علی زاهدی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) نیز گردانهای لشکرش را همین تعداد ذکر کرد. این فرمانده در پاسخ به سؤال آقای هاشمی درباره دلیل کم بودن تعداد گردانهای لشکر، گفت: «به خاطر تلفات کادر، بعضی گردانها در یکدیگر ادغام شدهاند. به جای امکانات منهدم شده هم امکاناتی جایگزین نشده است. چون این یگان را از نظر تأمین نیرو، استان اصفهان پشتیبانی میکند.»
یازدهم دی ۱۳۶۶: فرمانده "لشکر ۴۱ ثارالله" آقای قاسم سلیمانی، کمی تندتر به موضوع پرداخت: «ما برای جنگ فاقد برنامه هستیم. بعد از "کربلای ۵" من واقعاً نمیدانستم هدف چیست و در آینده میخواهیم چه کار کنیم. ما یک برنامه مشخص برای شش ماهه آینده نداریم؛ مثل آدمهای سرگردان هر روز یک جا هستیم. ایشان با رد نظر آقای رضایی مبنی بر تعویق زمان عملیات، معتقد بود که باید هر چه زودتر عملیات انجام شود. درباره این مطالب، بحثهای مفصلی شد و در خصوص وضعیت دشمن نیز مطالبی گفته شد. در این باره دو سه نکته جلب توجه میکرد؛ از جمله اینکه از قول یک پناهنده عراقی گفته شد که یگانهای در خط، عوض شدهاند و دستور مراقبت شدید داده شده است.
-۲۳ خرداد ۱۳۶۷:شب آقایان [علی]شمخانی و [محمد]باقری و [غلامعلی]رشید و محمدزاده آمدند. شرح عملیات و جمع بندی کار را ارائه دادند. مدعیاند شدت گرما از مقاومت نیروهای ما کاسته، ولی دلیلی کافی به نظر نمیرسد. شاید مهمترین عامل، آمادگی دشمن برای انجام مانوری که بارها تمرین کرده و در عملیات گذشته به طور معینی عمل کرده و امروز هم همان را تکرار کرده و این خطر را [آقای قاسم سلیمانی]فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در بحث مشورتی قبل از عملیات [بیت المقدس ۷]گفت.
هشتم دی سال ۷۴ با [آقای قاسم سلیمانی]، فرمانده لشکر ثارالله در مورد تحکیم امنیت و با [آقای مرتضی بانک]، استاندار [کرمان]، دربارة مسایل عمرانی استان صحبت شد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در خاطرات متعدد خود از سردار سلیمانی بهعنوان فردی تیزهوش، متعهد و آگاه به مسائل منطقه یاد کرده است. در خاطرات هفت فروردین ۱۳۷۵ آمده است:
«با هلیکوپترها به طرف جازموریان پرواز کردیم؛ در راه آقای سردار سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله، توضیحات خوبی دادند. اطلاعاتش از استاندار که همراه ما بود بیشتر است. چون محلی و باهوش است.»
همچنین در خاطرات سال ۱۳۷۹ به دیدارهای مکرر سردار سلیمانی با آیتالله هاشمی اشاره شده است. وی در یکی از این خاطرات آمده است:
«سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس آمد. وی هم سفر آقای خرازی به عراق را به نفع عراق و به ضرر ایران میداند و گفت، چیزی به دست نیاوردهاند. توضیحاتی در مورد انتفاضه فلسطین داد و گفت، ادامه خواهد یافت. تحرک عمل ایران را ناکافی میداند و پیشنهاد دارد که کمکهای مالی و تسلیحاتی و تبلیغاتی، زیاد بشود.»
محسن هاشمی نیز درباره اینکه ارتباط مرحوم آیتالله هاشمی و شهید سلیمانی تا چه زمانی ادامه داشت نیز گفته است: «پس از پایان جنگ و در دوران سازندگی هم این ارتباط ادامه داشت و به دلیل فعالیت سردار سلیمانی در حوزه مبارزه با فقر و محرومیتزدایی و قاچاق در استانهای سیستانوبلوچستان و کرمان، همکاری وی با دولت و ارتباط با رئیسجمهور قویتر شد. پس از دوران سازندگی نیز این ارتباط ادامه یافت و نزدیکتر شد و در طول ۲۰ سال ملاقاتهای منظم و مداومی بین سردار سلیمانی و آیتالله هاشمیرفسنجانی در مسائل مختلف از جمله مأموریتهای سپاه قدس وجود داشت.
در یکی از نمونهها آیتالله هاشمی نظر سردار سلیمانی را درباره بحران سال ۱۳۷۷ میان ایران و افغانستان که کشور را تا آستانه جنگ پیش برد، میپرسد و در خاطرات وی آمده که سردار سلیمانی منطقیترین و بهترین تحلیل مسئولان مربوطه را ذکر میکنند».
فاطمه هاشمی، فرزند آیتالله هاشمی، در دلنوشتهای، از ارتباط نزدیک این دو شخصیت سخن گفته است: «عروج حاج قاسم سلیمانی که بیش از هر فرمانده نظامی به تو ارادت و علاقه داشت و تو بیشتر از هر سرباز وطنی، به صداقت و جوانمردیش ایمان داشتی، ضربهای سخت بر بغض فروخته ما بود.»
همچنین در خاطرات ۱۴ آبان ۱۳۷۶، آیتالله هاشمی آمده است:
«سردار سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله آمد و برنامه مراسم سرداران شهید استان کرمان و سیستان و بلوچستان را گفت؛ خیلی وسیع است و بیش از ۷۰۰ میلیون تومان هزینه برداشته. خواست که من در مراسم شرکت کنم؛ رد نکردم. راجع به شغل خودش مشورت کرد؛ میخواهد از سپاه بیرون برود.»
سردار سلیمانی در آن مقطع، فرمانده ارشد نیروهای مسلح جنوب شرق ایران بود که شامل استانهای پهناور کرمان هرمزگان و سیستان و بلوچستان می شد: فرمانده قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه ، اما خیلی طول نکشید که تصمیم او تغییر کرد. سرداری که تصمیم بر رفتن از کسوت سیاه داشت سه ماه بعد از این ناریخ، فرماندهی نیروی قدس رو بر عهده گرفت.
احترام متقابل
سردار سلیمانی نیز در مصاحبهای پس از فوت آیتالله هاشمی بیان کرده بود: «آقای هاشمی یک شخصیت ضد صهیونیست بود، اما تاکتیکهای متفاوتی نسبت به سایرین داشت.» وی همچنین از نقش آیتالله هاشمی بهعنوان مشاور گروههای مقاومت و ارتباطش با سران و سفیران کشورهای منطقه یاد کرده و گفته بود: «آقای هاشمی مشاور مجانی برای گروههای مقاومت بود.»
فرزند ارشد آیتالله هاشمی رفسنجانی بیان کرده است: «در طول بیست سال، ملاقاتهای منظم و مداومی بین سردار سلیمانی و آیتالله هاشمی رفسنجانی در مسائل مختلف از جمله مأموریتهای سپاه قدس وجود داشت.» در خاطرات آیتالله هاشمی نیز به جلسات خصوصی با سردار سلیمانی اشاره شده است که در آنها مباحثی، چون فعالیتهای برونمرزی و مسائل سوریه مطرح میشد. آیتالله هاشمی بر لزوم توجه به نظرات مردم سوریه تأکید داشت و سردار سلیمانی این دیدگاهها را به مسئولان دولت سوریه منتقل میکرد.
ارتباط میان آیتالله هاشمی رفسنجانی و سردار حاج قاسم سلیمانی، نمونهای از همافزایی میان دو شخصیت برجسته و تاثیرگذار کشور با دیدگاههای متفاوت بود. این دو، علیرغم اختلاف نظرهایی در برخی مقاطع، همواره به نقش و جایگاه یکدیگر احترام میگذاشتند.
در ماجرای کوی دانشگاه ۱۳۷۸ گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران در نامهای به رئیسجمهور وقت، سید محمد خاتمی، از سکوت و انفعال او در برابر این فتنه ابراز نگرانی کردند. یکی از اصلیترین افراد در تهیه و نگارش این نامه، شهید حاج قاسم سلیمانی بود، موضع آیت الله هاشمی سکوت حمایت آمیز از این نامه مهم بود.
در ماچراهای سال ۱۳۸۸، با وجود اینکه حاج قاسم سلیمانی، با وجود اینکه از سال ۱۳۸۵ مأموریتهای برون مرزی داشت، دغدغههای داخلی او را رها نمیکرد. سردار محمدعلی جعفری، فرمانده وقت سپاه پاسداران، در این باره میگوید: «در آن ایام، حاج قاسم در قرارگاه ثارالله تهران حضور مییافت و تلاش میکرد تا اوضاع را آرام کند. او بارها به من گفت که آمادگی انجام هر نوع ماموریتی را دارد.»
صادق خرازی، یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلب، در مصاحبهای در ۱۱ فروردین ۱۳۹۴، در پاسخ به این سوال که «شما در سال ۸۸ برای جلوگیری از آن اتفاقات چه کارهایی میکردید؟» گفت: «در رابطه با وقایع سالهای ۱۳۸۸، من در آن روزها با بسیاری از دوستان در تماس بودم. با آقای هاشمی رفسنجانی، دکتر روحانی و دیگر چهرههای مطرح رایزنی میکردیم. حتی آقای حاج قاسم سلیمانی و دکتر باقر قالیباف نیز تلاش میکردند تا ماجرا را کنترل کنند تا کار از دست نرود. گاهی بهصورت جداگانه و گاهی نیز با هم، با بزرگان برای خروج از بحران رایزنی میکردند.»
این روایات نشان میدهد که حاج قاسم سلیمانی نه تنها به عنوان یک فرمانده نظامی، بلکه به عنوان یک چهره سیاسی و دیپلماتیک فعال، تلاش میکرد تا از تشدید بحران جلوگیری کند و آرامش را به کشور بازگرداند، میدانی که در آن یک طرف آن، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود.
رهبرانقلاب چند ماه بعد از شهادت سردار، مشی سیاسی او را چنین معرفی کردند: «شهیدسلیمانی اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن بشدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند.»
در طول چند دهه، دو همشهری سردار سلیمانی و آیتالله هاشمی جلسات منظم و مداومی درباره مأموریتهای سپاه قدس و مسائل منطقهای داشتند. بااینحال، اختلافنظرهایی نیز میان این دو وجود داشت. در مجموع، رابطه میان آیتالله هاشمی، بهعنوان سیاستمداری قدیمی و بانفوذ که در میان جبهه اصلاحطلبان و اعتدال گرایان و حتی بخشی از اصولگرایان فعال بود و سردار سلیمانی، بهعنوان فرماندهای ملی و فراتر از جناحهای سیاسی را میتوان بهعنوان نمونهای از تعامل میان دو شخصیت برجسته با دیدگاههای متفاوت، اما اهداف مشترک در حفظ منافع ملی دانست؛ هرچند که این همکاری ها چندان به نقطه اوج و بالندگی نرسید.