پسر نوجوان وقتی فهمید مادرش با مردی جوانتر از خودش ازدواج کرده در اقدامی کینهجویانه ناپدری را به قتل رساند. سرانجام پس از 4 ماه فرار وقتی برای ملاقات با مادرش به خانه برگشته بود از سوی پلیس دستگیر شد.
به گزارش ایران، این جنایت خونین شامگاه بیست ودوم بهمن پارسال در یکی از باغهای شهریار رخ داد. وقتی مأموران پلیس به محل حادثه رسیدند جسد خونین رامین 27 ساله را در حالی که داخل خودرو رانا آبی رنگی بود پیدا کردند. همسر مقتول که ساناز نام داشت، گفت: پسرم سیامک که فقط 17 سال دارد با دوستانش این قتل را مرتکب شده است.
بدین ترتیب ردیابیها برای دستگیری متهمان آغاز شد و چند روز بعد دو پسر نوجوان که در این جنایت با سیامک همدست بودند دستگیر شدند آنها اعتراف کردند که به خواست سیامک با او همراه شدند اما ضربههای مرگبار را سیامک به ناپدری اش زده است.با اعترافات متهمان مشخص شد که سیامک به یکی از شهرهای جنوبی کشور فرار کرده است اما در حالی که ردیابیها برای دستگیری او ادامه داشت سرانجام هفته گذشته وقتی پسر نوجوان مخفیانه به خانه مادرش برگشته بود تا او و خواهر کوچکش را ملاقات کند از سوی مأموران پلیس شهرستان بهارستان در غرب استان تهران دستگیر شد.
سیامک که چارهای جز اعتراف نداشت درباره انگیزه خود از این جنایت گفت: پدر و مادرم دو سال قبل از هم جدا شدند.
مدتی بعد از اطرافیان و همسایهها شنیدم که مادرم با مردی که 10 سال از خودش جوانتر است ارتباط پنهانی داشته و همین موضوع عامل جدایی او از پدرم بوده است. به همین خاطر از مادرم ناراحت شدم و به شهری که پدرم در آن زندگی میکرد رفتم تا اینکه مدتی بعد شنیدم مادرم با همان مرد جوان که فقط چند سال از من بزرگتر بود ازدواج کرده است. از آنجا که کینه او را به دل داشتم برای انتقام به خانه مادرم برگشتم و با دوستانم نقشه قتل او را طراحی کردیم. قرار شد شب تولد مادرم برایش جشنی خصوصی و کوچک در یکی از باغهای شهریار برگزار کنیم. وقتی به آنجا رفتیم بعد از خوردن شام و کیک تولد مادرم برای شیر دادن به خواهر کوچکم از ما فاصله گرفت و من هم از فرصت استفاده کرده و با کمک دوستانم رامین را با چاقو زدم.
سیامک که از ارتکاب این جنایت پشیمان بود، گفت: تا اول دبیرستان درس خواندم و بعد ترک تحصیل کردم. چرا که وضعیت نابسامان خانوادهام و دعواهای پدر و مادرم اجازه نمیداد درس بخوانم. پدرم معتاد بود و مادرم را نیز معتاد کرده بود. او مادرم را مجبور میکرد کار کند و پول بیاورد.
وقتی سال 1397 از هم جدا شدند مادرم با بخشیدن مهریهاش سرپرستی خواهر و برادر کوچکم را گرفت. اما وقتی با رامین ازدواج کرد به آن مرد هشدار دادم که از زندگی ما برود اما او قبول نکرد و من هم ناچار شدم او را بکشم. بعد از قتل بلافاصله با پدرم تماس گرفتم و گفتم که رامین را کشتهام. فکر میکردم او خوشحال میشود اما پدرم مرا دعوا و سرزنش کرد و گفت با این کار زندگی خودت را تباه کردی. به ناچار فرار کردم و چند ماهی سرگردان بودم تا اینکه خسته شدم. دلم برای مادر و خواهر و برادرم تنگ شده بود به همین خاطر دل به دریا زدم و به خانه مادرم برگشتم. کلی گریه کردم و از او خواستم مرا ببخشد. بعد هم مأموران به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند.