به گزارش تابناک حسن آقامحمدی در فرارو نوشت: صبح جمعه، عید قربان بعد از ماموریت خبری به سمت دفتر خبرگزاری در حرکت بودم. اتوبان رسالت شرق به غرب مختصات من بود، هر چقدر به پل سید خندان نزدیکتر شدم تراکم خودروها و کندی تردد بیشتر میشد. عجیب بود، امروز که تعطیل عمومی هست راهبندان از کجا آمده است؟ اول پل سید خندان مسیر قفل شد و به کندی جلو میرفتم،
شاید عملیات مرمت آسفالت یا جمع آوری زباله تیمهای شهرداری یا شاید هم تصادف دلیلش هست.
به بالای پل رسیده بودم که از دور پاکبانی سبزپوش با پرچمی قرمز خودروها را به لاین کند حاشیه بزرگراه راهنمایی میکرد، به تدریج آثار وحشتناک یک تصادف در معرض چشمان متعجب و عصبانی رانندگان عبوری قرار گرفت.
نفس در سینه ام حبس شد و حیران در چند لحظه منظره وحشتناکی را دیدم و با بوق ممتد خودروهای پشت سر، جلوتر رفتم.لحظات ابتدای حادثه است، شوک و تالم فاجعه مرا از ادامه مسیر باز میدارد، در حاشیه ایمن اتوبان پارک کردم و برگشتم برای کمک.صحنه هولناکی بود، سه نفر از پاکبانهای نگون بخت شهرداری تهران با فاصله چند متری نقش بر زمین شده بودند و لکههایی سرخ رنگ جاری از جراحات سرو پیکرشان بر کف سیاه اتوبان، چشمان ناظرین را آزار میداد. فرغون و جاروهای کارگران در ابتدای محل حادثه و خرده شیشه و قطعات متلاشی و جدا شده از خودرو سراسر محل تصادف را پوشانده بود.
۲۰ متر جلوتر از وقوع تصادف، خورو ال۹۰ در حالت برعکس بر بلوک حائل دو لاین بزرگراه رخ نمایی میکند. خانمی میان سال، که بعدا متوجه شدم راننده مقصر فاجعه ایشان بودند سر در گریبان کنار خورو بر زمین نشسته است.مردی دست به گوشی کنار پیکر یکی از مصدومین ایستاده است میپرسم آقا به اورژانس زنگ زدی؟ میگوید بله من هم در حال عبور بودم و اوضاع وحشتناک این بندگان خدا را دیدم، هیچ کس هم نبود کمکشون کنه، پنج نفر هستند که سه نفرشان را ماشین زده و بر زمین افتادند، کارگران هم که یا موبایل نداشتند یا در شوک بودند و نمیدانستند چه کار باید بکنند، سریع خودم به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم.همان زمان یکی از رانندگان خودروهای عبوری به سرعت توقف کرده و به بالای سر مجروحین میرساند و در تماس با اورژانس خود را از کادر درمانی معرفی مینماید، شروع به کنترل علائم حیاتی سه پاکبان که به علت شدت تصادف از سرهایشان خون جاری شده بود مینماید. بعد از پنج دقیقه یکی دو نفر از کارگران یواش یواش تکان میخوردند و صورتهای خون آلود و زخمی خود را از زمین آسفالت داغ بر میدارند و خیال ما را از زنده بودن راحت میکنند، اما مصدوم سوم حادثه که از همان اول مشاهدات من هیچ تکانی نمیخورد و باریکه کوچکی از خون در کنار پیکر زخم خورده اش جاری شده بود وحشت و اضطراب ما را بیشتر کرد، شهروند تکنسین درمانی خود را به او میرساند بعد از معاینه سر تکان میدهد و آهی میکشد که یعنی تمام شد، پاکبان مظلوم پل سید خندان در چنین روزی، صبح عید قربان با مرگی دلخراش، جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.
در دلهره لحظه شماری آمدن اورژانس، این دو همشهری با وجدان مجروحین را از تکان دادن سر و جابجا شدن حذر میدادند و مدام تکرار میکردند الان آمبولانس میاد تکون نخورید…اولین گشت موتوری پلیس راهور از لابلای خوروهای محبوس در راهبندان خود را به صحنه حادثه میرساند، رو میکند به پارکبان سالمند که از حادثه جان سالم به در برده و پرچم قرمز راهنمایی خودروها را به دست دارد، میگوید "آخر سر، کار درست کردید"… این یعنی از خطرات جانی نحوه استقرار و ایمن نبودن محل خدمت آنها خبر داشت و جلوگیری نکرده بود…
یواش یواش صدای آژیر آمبولانس به گوش میرسد… جلو و جلوتر میآید، اتوبان کامل بسته میشود تا آمبولانس در کنار مجروحین پارک نماید. با راهنمایی مامورین پلیس، تکنسینهای پزشکی بلافاصله سراغ پیکر غرق در خون پاکبان بی صدا و حرکت میروند، متاسفانه مرگ او تایید میشود و پارچه سغید اعلان جسد بر روی او میکشند و شروع به مداوای دو پاکبان مجروح دیگر حادثه مینمایند. در کنار پیکر بی جان پاکبان کشته شده حادثه، پاکبان جوانی بر زمین نشسته و به جسد خیره شده است، جارو به دست اضطراب دارد و نفس نفس میزند از او در مورد حادثه سوال میکنم و فقط میگوید نمیدانم چه شد فقط دیدم خورو ال ۹۰ با سرعت به سمت ما منحرف شده است، از ترس و وحشت خودم را به آنسوی بلوک سیمانی وسط بزرگراه پرتاب کردم، خدا به من رحم کرد و …مامورین انتظامی، اورژانس و آتش نشانی در حال ثبت و ارسال گزارش جزئیات حادثه هستند، رانندگان و مسافرین با چشمانی حیران و من.