اي خواجه شنگولي، اي فتنه صد لولي
بشتاب چه مي مولي؟ آخر دل ما خستي
گر خير و شرت باشد، ور کرّ و فرت باشد
ورصد هنرت باشد، آخر نه در آن شستي؟
چالاک کسي يارا، با آن دل چون خارا
تا ره نزدي ما را، از پاي بننشستي
درج است در اين گفتن، بنمودن و بنهفتن
يک پرده برافکندي، صد پرده نو بستي
بر اساس سنتي قديمي در ايران، اينجانب به همراه بسياري از همشاگرديهاي دوران مدرسه، بخش اعظم سال تحصيل را به بازي، فرار از کشيده ناظم و تکرار عبارات مسخرهاي مانند This is the Book! ميگذرانديم و در شب امتحان آخر سال يکي ميزديم سرکتاب، يکي ميزديم سر خودمان و حرصي بود که به والدين ميداديم. فعاليت گروههاي سياسي در ايران هم تفاوتي با شيوه تحصيل ما ندارد. حضرات دولتي و غير دولتي 3 سال و 9 ماه را به امور روزمره و انتقاد خشک و خالي از يکديگر ميپردازند و در يکي دو ماه مانده به انتخابات به آب و آتش ميزنند. شروع ديرهنگام مبارزات انتخاباتي در نبود برنامه انتخاباتي؛ تبوتاب نامزدان را به تقلاهايي تبديل ميکند. لايحه دوفوريتي دولت در تقليل سن رأيدهندگان از 18 به 15 سال، مثال بارزي از اين تلاشهاست که به رج زدن تکاليف و تقلب سر جلسه امتحان ميماند. در همينجا بايد از نمايندگاني که به دو فوريت اين طرح رأي منفي دادند تشکر کرد و اميدوار بود که اين رأي را تنها به خاطر منفعت سياسي نداده باشند.
در هفتههاي اخير شاهد مجموعهاي از بيانيهها، مصاحبهها و سخنرانيهايي از آقاي کروبي بوديم که جنجالبرانگيز اما کم سروصدا بود. يکي از آشنايان من که به شدت در ستاد کروبي فعال است، در صحبت اخيرمان با تأکيد ميخواست به من بقبولاند که آقاي کروبي بهترين انتخاب ممکن است. دائم تکرار ميکرد که کروبي حرف و عملش يکي است؛ قول واضح و روشن ميدهد، به موقع حرفش را ميزند، به موقع دعوايش را ميکند و هر روز آگاهان و متخصصان بيشتري به او رو ميآورند. ظاهر امر هم همين است. افرادي همچون غلامحسين کرباسچي، عباس عبدي، محمدعلي نجفي، عطاءالله مهاجراني و ... حمايت خود را از آقاي کروبي اعلام کردهاند؛ اما اظهارات اخير آقاي کروبي است که شنونده را به توجه واميدارد. ايشان نخستين نامزدي هستند که آشکارا از زهرا کاظمي و زهرا بنييعقوب و جنايتي که بر آنان شد و ظلمي را که بر خانواده ايشان رفت، سخن گفتند. اما آقاي کروبي توپ اصلي را در بيانيه انتخاباتي سوم خود در کردند و قول اصلاح قانوناساسي جهت تثبيت حقوق شهروندي، لغو انحصار رسانه دولتي و از همه مهمتر حذف نظارت استصوابي(!!) را دادند. اندکي بعد هم قول گماردن وزير زن را بر اينها افرودند و دو روز پيش نيز از لزوم توقف اعدام کودکان سخن گفتند و قول ارائه منشوري درباره مفاهيم حقوق بشر و برنامه اجرايي مربوط به آن را دادند. بيرودربايسي بايد گفت که چنين شعارها و وعدههايي، آن هم تنها 50 روز مانده به انتخابات، صورت خوشي ندارد. راديکاليسمي که در اين وعدهها موج ميزند، تشابهي با سوابق آقاي کروبي ندارد که همين 16 ماه پيش مخالفان دوم خردادي خود را به «حرکات تخريبي» و «ورشکستگي سياسي» متهم کردند. توجه ناگهاني به مباحث دموکراسي و حقوقبشر، تبايني با وعده عوامگرايانه 50هزار تومان به هر خانوار ندارد. وعده حذف نظارت استصوابي از جانب کسي که براي اولينبار از واژه «حکم حکومتي» استفاده کرد نيز بسيار براي من سؤالبرانگيز است. اينجانب متأسفانه نميتوانم هيچکدام از مواعيد آقاي کروبي را جدي بگيرم، چرا که تمام قولهاي ايشان در سه هفته اخير از سويي با منش و عملکرد سياسي ايشان در سه دهه اخير در تضاد کامل است و از سوي ديگر تناسبي با توانايي و عملکرد ايشان ندارد:
1) آقاي کروبي در رفتار سياسي خود هميشه ميانه را حفظ کردهاند و سابقه اين امر به دهه اول انقلاب برميگردد. در سالهاي 1363 و 1364 مجموعهاي از شخصيتهاي ميانهرو و جناح محافظهکار نظام به دنبال پايان دادن انزواي بينالمللي آن زمان ايران و از جمله بهبود روابط با عربستان بودند. يکي از عوامل تنش ميان ايران و عربستان، تظاهرات تندوتيز زائران ايراني در مقطع حج بود که گاه به درگيريهاي خشونتباري با پليس مذهبي وزارت امر به معروف و نهي منکر سعودي ميانجاميد. تغيير سرپرست تندرو کاروان حج ايران، آقاي موسوي خوئينيها، نخستين شرط سعوديها براي بهبود روابط بود. در نتيجه خوئينيهاي تندرو جاي خود را به شخصيت معتدلتري يعني آقاي کروبي داد. آقاي کروبي در جريان انشعاب در جامعه روحانيت مبارز به مجمع روحانيون مبارز پيوستند، اما هيچگاه ترک طريق ميانه نکردند. دفاع محکم و کارآمد آقاي کروبي از حسين لقمانيان، نماينده همدان در مجلس ششم، و حق مصونيت نمايندگان شايد درخشانترين دستاورد سياسي آقاي کروبي باشد. اما کارنامه رياست ايشان بر مجلس اصلاحاتي که امثال من با کلي اميد و آرزو به آن رأي داديم، منفي بود و ايشان در اين مقام از ميانهروي به محافظهکاري گراييدند.
2) قولهاي روشن انتخاباتي يکي از نقاط قوت و بسيار مثبت آقاي کروبي است. ايشان در جريان انتخابات قبلي رياستجمهوري تنها نامزدي بودند که از شعارهاي کلي گامي فراتر رفته و ـ البته بدون ارائه برنامه اجراييـ قول پرداخت ماهانه 50هزار تومان به هر خانوار را دادند. چنين وعدهاي به اندازه شعارهاي جناب احمدينژاد عوامگرايانه يا پوپوليستي بود اما بخش اعظم آراء آقاي کروبي مديون همين قول بود و البته من مطمئنم که بيشتر اين آراء در دور دوم به نام آقاي احمدينژاد انداخته شد. امروز ايشان به ما وعده اصلاح قانوناساسي، حذف نظارت استصوابي و انبوهي از قولهايي را ميدهند که اجراي آن صدبرابر سختتر از دادن آن 50هزار تومان کذايي است. وعدههاي انتخاباتي آقاي کروبي از نظر کمي و کيفي در تاريخ انتخابات ايران بيسابقه است و دو سؤال بنيادين را براي من به وجود ميآورد: نخست آن که راهکار آقاي کروبي جهت اجراي اين مواعيد چيست؟ بر اساس اصول 59 و 177 قانون اساسي، حذف نظارت استصوابي نيازمند موافقت مقام رهبري، رأي دوسوم نمايندگان مجلس و تشکيل شوراي بازنگري قانون اساسي است. فرايندي طولاني که دعواهاي سياسي خود را به همراه خواهد داشت، به اين ترتيب بخش اعظم وقت و انرژي دولت آينده بايد صرف دعوا با جناحهاي سياسي و از جمله حضرات شوراي نگهبان شود و در اينجا سؤال دوم مطرح ميشود: آيا آقاي کروبي توانايي به سرانجام رساندن اين کارزار را دارند؟ حاميان آقاي کروبي ميگويند که کروبي اهل دعوا است و من قبول دارم که ايشان از آقاي خاتمي بيشتر دعوا ميکنند، اما در هيچ موردي تا پايان دعوا نرفته و اگر هم رفتند نتيجه نگرفتند. در پايان مرحله اول انتخابات قبلي رياستجمهوري، آقاي کروبي به درستي بحث دستبرد در آراء و مخدوش بودن انتخابات را مطرح و اعتراضات فراوان و محکمي کردند اما سرانجام از تعقيب موضوع چشم پوشيدند. ايشان همچنين قضيه مرگ مشکوک زهرا کاظمي را تعقيب کردند، اما به قول خودشان موضوع «رنگ سياسي به خود گرفت» و در ابهام ماند. آقاي کروبي همچنين به اقدامات دولت فعلي در تخريب حسينه دراويش گنابادي در بروجرد و تعقيب و بازداشت دراويش اعتراض کردند. بايد پرسيد که آيا نتيجهاي از اين اعتراض نصيب ايشان شد؟ ظاهر امر چنين نيست و ايشان هم بعد از مدتي دست به دامن مراجع شدند.
اگر آقاي کروبي به عنوان رئيس قوه مقننه قادر به رسيدگي به پرونده زهرا کاظمي نباشند و اگر به عنوان يکي از شخصيتهاي برجسته نظام توان دخالت به نفع همولايتيهاي خود را نداشته باشند، من فکر نميکنم که در مقام رئيسجمهور توانايي اجراي قولهاي انتخاباتي خود را داشته باشند. ممکن است که من در تمام برداشتهاي خود اشتباه کرده باشم و و اظهارات اخير آقاي کروبي بر مبناي استراتژي حسابشدهاي جهت پيروزي در انتخابات باشد؛ اما من شک دارم.
در خاتمه به طرح انتقادي به منش آقاي کروبي ميپردازم. اينجانب از انتخاب ايشان به رياست مجلس ششم ناراضي بودم، و به عقيده من مجلس اصلاحات در همان گام اول از تأسي به آرمانهاي خود بازماند. رويکرد و ادبيات ايشان در رسيدن به رياست مجلس نيز براي من ناخوشآيند بود. مصاحبهاي را به ياد ميآورم که در آن همسر آقاي کروبي در پافشاري بر الزام رياست آقاي کروبي بر مجلس، اظهار کردند که «آقاي کروبي در اين مورد از حق خود نميگذرند». رويکرد 4 سال گذشته آقاي کروبي به مسئله رياستجمهوري نيز برپايه احساس چنين حقي بوده است. آقاي کروبي بدونشک به خيلي از خواص و عوام نيکي کرده و بر گردن ايشان حق دارد اما براي من اين سؤال مطرح بوده و هست که نمايندگان اصلاحطلب مجلس ششم و من و اکثريتي که به ايشان رأي داديم چه حقي به آقاي کروبي بدهکار هستيم؟ متأسفانه ملت به کساني بدهکار است که بهطور اصولي به ايشان بياعتنااست؛ به صدهاهزار جانبازي که سرشار از احساس آرمان، ايمان و وظيفه به جبههها رفتند و امروز از من نوعي بياعتنايي و در راهروهاي بنياد مستضعفان و کميته امداد امام به خاطر چندرغاز تحقير و توهين ميبينند. ما مديون اين عزيزان هستيم، مديون بزرگاني هستيم همچون ميرزا حسن رشديه، باني مدارس نوين و شادروان دکتر محمدعلي مجتهدي مدير مدرسه البرز و بنيانگذار دانشگاه صنعتيشريف که در خلوت عزلت و کنج غربت درگذشتند و امروز نه مجسمهاي دارند، نه خياباني به نام ايشان است و نه در کتب درسي از آنها يادي ميشود.
واي بر ما و والسلام