سرويس فرهنگي ـ در حالی که همواره گلایه هنرمندان و مسئولان، کمبود سالن برای نمایش فیلم های ارزشمند است، فیلم هایی چون «بعد از ظهر سگی سگی» با ساختاری بسیار سخیف و محتوایی آشفته، روی پرده سینماهاست که پیش از ورود به روندی که منجر به نمایش فیلمی مثل «بعدازظهر سگی سگی» می شود، باید درباره ویژگی های این نوع آثار نوشت.
به گزارش «تابناک»، هر چند «بعدازظهر سگی سگی» در قالب داستانی، به برخوردهای نامناسب با جوانان خلاق و ایده پرداز، از سوی مسئولان و در نتیجه سرخوردگی ها و رفتارهای عصبی و عصیانگرایانه این نوع نخبگان بپردازد، با بهره گرفتن از شوخی های بسیار پیش پا افتاده و طراحی شخصیت هایی بدون کوچکترین عمق و هویت و بسیار سطحی و بسیار نازل، تنها توانسته در برخی لحظات، مخاطب را به خنده وادارد و همین و بس.
در واقع، نخستین عنصری که این اثر را تبدیل به کمدی بسیار ضعیف و ناموفق کرده است، فیلمنامه آن است که به جرأت، می توان گفت فاقد شخصیت و یا شخصیت هایی است که بتوانند آنچه منظور و محتوا بوده به ثمر برسانند.
به تعبیر دیگر، نویسنده برای بیان آنچه به دنبالش بوده، افرادی را وارد ماجرا کرده است که نه تنها کمکی به پیشبرد قصه نمی کنند، بلکه باعث از بین رفتن ارزش های محتوایی داستان هم می شوند؛ افرادی همچون آن دو جوان که می خواستند خودشان را بسیجی جا بزنند؛ آن زن و مرد فرنگی مآب در عکاسی و... حتی جوانی که رضا عطاران نقشش را بازی می کرد، نه تنها وجودشان الزامی ندارد، بلکه چون کارگردان نمی تواند و یا نمی خواهد وارد دنیایشان بشود، اگر نبودند، نویسنده ناگزیر می شد برای اشخاص اصلی تحرک و کنش های بیشتری را تخیل کند تا قصه به جای رقت، دچار غلظت مناسب می شد و شخصیت های اصلی، بیشتر کشف می شدند و قصه برای پیش رفتن، ناچار نمی شد به مزه پرانی های امثال علی صادقی و رضا عطاران و... متوسل شود.
در واقع، بر خلاف بسیاری از فیلم ها که بازیگران شاخص با توانایی هایشان آن را نجات می دهند، در «بعدازظهر سگی سگی» این بازیگران، از اثرگذاری قصه بسیار کاسته اند و حتی در مورادی، مانع پیشرفت آن می شوند.
همچنین برخلاف بسیاری از مواقع که کارگردان به بازیگران مطرحش مجال بیشتری می دهد تا اثر، مبتنی بر پختگی بازیگران، غنی تر و شاداب تر شود، در این مورد، زیاده گویی ها و مزه پرانی های بازیگران، به شدت طراوت معنوی و محتوای قابل توجه اثر را پایین آورده است.
از سوی دیگر، چون فیلمنامه نویس، نتوانسته «شخصیت» هایی محکم و لازم بیافریند و به دنبال آن، شخصیت ها با ابعاد متعددی که دارند، منجر به حرکت و کنش در داستان بشوند و به اثر عمقی هنرمندانه بدهند، به نوشتن سخنانی روی آورده که مبتنی بر برخی مسایل اجتماعی است که با واکنش مخاطبان روبه رو و حتی باعث خندیدن مردم می شود؛ از جمله تأکید بر برخی ضعف های کارآگاه سلامت و یا ضعف عکاس در مقابل دختر فراری و ... .
افزون بر این، کارگردان نه تنها جای خالی ها را پر نکرده، بلکه به نوعی به آنها دامن زده است؛ برای نمونه، اگر فیلمنامه نویس، کم سو بودن چشم های بازیگر اصلی را در اثر تنیده باشد، باید از کارگردان پرسید، چرا به این ضعف، مجال طرح در چندین مرحله داده شده و مواردی از این دست ... که بسیارند.
دیگر آن که چرا در این قصه، نگرشی ژرف و هنرمندانه، چیدمان یا آدم ها و یا تمهیداتی عاقلانه و فخیم ـ که بتوانند گره از این نوع مشکلات باز کنند ـ گنجانده نشده و همه چیز در آشفتگی و نابخردی باقی مانده است؟
اگر تأکید این فیلم، نشان دادن صرف این نوع معضلات اجتماعی است، چرا تا به این اندازه، سخیف و بدون بهره گیری هر چه زیباتر از عناصر سینما چنین کرده اند؟
البته اینجا باید از بازیگرانی همچون عطاران پرسید: نقش هایی با این اوضاع درهم ریخته و بی هویت را مبتنی بر کدام ویژگی ها و قابلیت ها برای بازی پذیرفته اند؟ آیا افرادی همچون آقاخانی و صالحی، به خاطر غم نان مجبور به پذیرش بوده اند؛ که البته با پرکاری این گروه از بازیگران در سینما و تلویزیون، بسیار بعید است که چنین باشد؟!
البته اگر منظور نویسنده و کارگردان و دیگر عوامل، این باشد که فرشید فراشها هم آنچنان که باید و شاید نخبه نیستند و شایستگی توجه را ندارند، می توان به آنان حق داد که او را هم دارای معایبی تصویر کرده باشند، ولی در این صورت، پرسش بزرگتری را پدید می آورند و آن این که اگر همه قصه و آدم ها در آشفتگی های منجر به عصیان نقش دارند و نباید خیلی دل به حالشان سوزاند و تنها باید به ایشان خندید، پس چرا به بعدازظهر سگی با بازی آل پاچینو رفرنس می دهند و باعث جرقه در ذهن شخصیت اصلی می شوند؟
و خلاصه این که اساسا چرا قصه شکل گرفته و این فیلم ساخته شده است؟
سینما به عنوان مدرن ترین و تاثیرگذارترین رسانه برای بیان مفاهیم ارزش مند و ارتقادهنده به کار گرفته می شود و سازندگان، چون وقت تماشاگران بسیاری را به خود جلب می کنند، نمی توانند فقط به قصد وقت گذارنی از این ابزار بسیار گران استفاده کنند. و این در حالی است که همه چیز در «بعدازظهر سگی سگی»، این گونه به نظر می رسد.
در واقع، همه چیز در این فیلم حاکی از آن است که متأسفانه رویکردی بسیار سخیف، با ابزاری بسیار موثر رخ داده است و در نتیجه، کمدی بسیار نازل و سخیف به مردم عرضه شده است.
اما نمایش چنین آثاری، پرسش بزرگتری را پدید می آورد و آن این که چنین محصولاتی، حاصل چه فرایندی هستند و در سینمایی که متولیان دولتی، مدعی نظارت بر همه اجزایش هستند، چگونه فیلمی با این مختصات تهیه، تولید و اکران می شود؟
در واقع، به نظر می رسد چنین آثاری بدون هر گونه نظارت و ارزشیابی به روی پرده رفته و اصلا اهمیتی هم ندارد که وقت مردم را هدر داده و نوع نگاهشان را نیز به شدت تنزل دهند ....
و پرسش پایانی این که در سینمایی که در اغلب عناصر دچار کمبود است، به گونه ای که بسیاری از فیلم های مناسب ماه ها در نوبت اکران می مانند، چه فرایندی به آثاری از این دست اجازه نمایش می دهد؟!