پدر شهيد «داود صدري» از شهداي پس از انتخابات با بيان اينكه در طول اين سالها ما خيلي راحت در مملكتمان زندگي ميكرديم گفت: از موسوي شكايت كردهام و پرونده در جريان بررسي و رسيدگي است.
به گزارش فارس، در انتخابات رياست جمهوري سال گذشته كه فتنه بيداد ميكرد، جوان بيگناهي به نام شهيد «داود صدري» در خيابان آزادي به شهادت رسيد كه رسانههاي بيگانه و ضدانقلاب خون اين شهيد را وسيلهاي براي محاربه با نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران قرار دادند تا بلكه از اين مسير به اهداف شوم خود دست يابند ولي بازهم اسلام سربلند و پيروز بوده است و مكر دشمنان به خودشان بازگشت.
شهيد «داود صدري» متولد 1362 است، وي پس از اخذ ديپلم در آزمون دانشگاه سراسري ثبتنام كرده ولي قبول نشد، سپس به خدمت مقدس سربازي اعزام شد كه دوره آموزشي را در تبريز و دوره خدمت سربازي را در پادگان دپوي ارتش شهريار گذارند.
اين شهيد پس از انتخابات، بعد از خدمت مقدس سربازي يك روز از عمرش را به بطالت نگذراند و حدود 6 ماه در شركت «لايكو» فعاليت كرد كه پس از آن به خاطر كمبود كار و تعديل نيرو، از شركت اخراج شد.
وي پس از اخراج آن شركت، به واسطه يكي از اقوام در شركت «طب آسيا» مشغول به كار شد، وي حدود 2 سال و چند ماه در آنجا فعاليت كرد تا اينكه در 25 خرداد 1388 در اغتشاشات خيابان آزادي به شهادت رسيد.
در اين زمينه گفتوگويي با علي اكبر صدري پدر شهيد «داود صدري» و بازنشسته نيروهاي مسلح ترتيب داديم. اين گفتوگو را بخوانيد.
*فارس: شما چند ساله هستيد و چند فرزند داريد؟
صدري: بنده 56 سال دارم و بازنشسته نظامي هستم و 33 سال به مملكت خودم خدمت كردم. 3 فرزند پسر و يك فرزند دختر داشتم و تقدير اين بود، داود كه عصاي دستم بود را در درگيرهاي سال گذشته از دست بدهم.
*فارس: از جريان شهادت شهيد «داود صدري» برايمان بگوييد
محل كار شهيد صدري در سهراهي يوسفآباد بود، وي براي رفت و آمد گاهي اوقات از خودروي بنده و گاهي نيز از خودروي شركت استفاده ميكرد اما روز 25 خرداد داود ماشين نداشت. ساعت 15 روز 25 خرداد 88 با داود تماس گرفتم و گفتم «داودجان! كجايي؟» گفت «الان در انبار هستم» وقتي پسرم گفت در انبار هستم خيالم راحت شد زيرا انبار در شادآباد بود.
متأسفانه آن روز راننده نيسان كه براي پخش دارو به انبار جنس برده بود، به داود ميگويد «اگر ميخواهي به شركت مراجعه كني، بنده به طرف ميدان وليعصر (عج) ميروم و ميتوانم شما را برسانم» داود به شركت رفت و ساعت 17 و 30 دقيقه از شركت بيرون آمد ـ معمولاً داود ساعت 18 و 30 دقيقه در منزل بود ـ ساعت 18 و 30 دقيقه شد ولي داود نيامد. با او تماس گرفتم و گفتم «كجايي؟»، گفت «الان خيابان شلوغ است و من از ماشين پياده شدم و پياده ميآيم».
بنده همان روز ديده بودم كه از پل جناح به پايين بسته بود به داود گفتم «مواظب باش! خيابان شلوغ است».
زمان ميگذشت و همسرم بيتابي ميكرد. در آن روزها خيابان انديشه را آسفالت ميكردند و بنده به وي گفتم «خيابان آسفالت ريخته شده است و راهها بسته است شايد به همين خاطر دير كرده است».
ساعت 20 هم گذشته بود تلفن منزل به صدا درآمد، گوشي را برداشتم و يكي از دوستان پسرم بود به بنده گفت «هر چند با تلفن همراه داود تماس ميگيرم يك نفر ديگر جواب ميدهد» خودم با تلفن همراه داود تماس گرفتم؛ يك پيرمرد با صداي لرزان جواب داد به او گفتم «گوشي پسرم دست شما چه كار ميكند؟» وي گفت «پسر شما زخمي شده و در بيمارستان رسولاكرم (ص) است؛ سريعتر بياييد كه ميخواهند او را عمل كنند».
راهها بسته بود، ساعت 23 از كوچهپس كوچهها و به سختي خودمان را به بيمارستان رسولاكرم (ص) رسانديم.
مقابل در ورودي بيمارستان شلوغ بود. از در ورودي اول به داخل بيمارستان رفتيم ولي از در دوم اجازه ندادند، وارد شويم. به آنها گفتم «پسرم مجروح شده و در اتاق عمل است» بعد از گفتن اسم پسرم، اجازه ورود به بيمارستان را دادند.
به بخش اتاق عمل رفتيم و فقط تلفن همراه داود را به ما دادند. آن پيرمردي كه تلفن همراه پسرم را جواب داده بود، گفت «پسرتان را بردند پايين»، گفتم «كدام بخش؟» گفت «متأسفانه پسرتان تمام كرد» به طبقه پايين رفتيم و ما را تا ساعت نيم بامداد نگه داشتند. ما در حال خودمان نبوديم. ستواني كه در آنجا بود ميخواست آمپول آرامبخش به من تزريق كند ولي متأسفانه رگم پيدا نشد تا آمپولي تزريق شود.
با مسئول سردخانه راهي شديم تا پسرم را ببينم. 7 جنازه در آنجا بود ولي پسرم بين آنها نبود، از بين آن جنازهها 6 نفر تير خورده بودند.
حدود 4 تا 5 روز پيگيري كرديم، حتي جنازههاي بيهويت را به ما نشان دادند تا اينكه روز شنبه 30 خرداد جنازه پسرم را تحويل گرفتيم.
* فارس: شهيد «داود صدري» قبل از شهادتش مدارك و كارت شناسايي به همراه داشت؟
صدري: بله، پسرم از محل كار برميگشت، در كيف سامسونت خود مداركي از شركت، مدارك شناسايي، از جمله دفترچه بانك، شناسنامه، 3 فقره چك 33 ميليون توماني، 3 و نيم ميليون تومان پول نقد كه شامل 70 تراول 50 هزار توماني بود، وجود داشت.
*فارس: شهيد صدري 3 و نيم ميليون تومان پول نقد را در آن شلوغي براي چه همراه داشت؟
صدري: يكي از دوستان شهيد داود به نام مهدي كه قرار بود روز جمعه 29 خرداد 88 ازدواج كند، مقداري وام درخواست كرده بود. يكي از اقوام اين مبلغ را به حساب داود ريخته بود تا داود به حساب مهدي واريز كند، داود 25 خرداد اين مبلغ را دريافت كرده و در كيف خود ميگذارد تا غروب مستقيماً به دست مهدي برساند كه متأسفانه اين پول هم به دست مهدي نرسيد.
*فارس: مدارك و پولهاي شهيد صدري به دست شما رسيد؟
صدري: بعد از 30 خرداد و مراسم روز سوم شهيد داود، 2 زن به در منزل ما مراجعه كردند و مداركي از جمله دفترچه بانك، شناسنامه، 3 فقره چك به مبلغ 33 ميليون تومان براي شركت و مدارك ديگري كه متعلق به شركت بود را به ما تحويل دادند ولي پول نقد به دست ما نرسيد.
متأسفانه ما در زمان شهادت داود شرايط روحي خوبي نداشتيم و اقوام بدون اينكه سؤالي از آنها بپرسند مدارك را از آن 2 زن تحويل گرفته بودند و آنها فقط گفته بودند، در دستشويي مترو اين مدارك را پيدا كردهاند.
*فارس: شما چندين ماه در جنگ تحميلي بر عليه باطل جنگيديد و به شهادت نرسيديد. فكر ميكرديد يك روز پسرتان به شهادت برسد؟
صدري: اگر قسمتم بود شهيد ميشدم. پسر عموي بنده به جبهه رفت و قرار بود 10 روزه برگردد ولي پس از 12 سال باقيمانده پيكر او را با يك پلاك براي ما آوردند. خواست خدا اين بود كه داود به شهادت برسد ما هم راضي به رضاي خداوند هستيم. هر كسي لياقت شهادت را ندارد. قبل از شهادت داود، براي تشكيل زندگي وي اقدام كرديم وي گفت 2 ماه صبر كنيد بعد از آن جواب ميدهم. به 2 ماه نكشيد كه پسرم به شهادت رسيد. گويي اين اتفاق به او الهام شده بود.
*فارس: در برخي سايتها فيلمي از شهادت شهيد «داود صدري» منتشر شده است. در آن فيلمها به پايگاه مقاومت بسيج مقداد اشاره كردهاند در حالي اين اتفاق واقع در ميدان آزادي ابتداي محمدعلي جناح كوچه صفا رخ داده است، در نتيجه دشمنان خواستهاند از عدم آگاهي مردم سوءاستفاده كنند. تحليل شما از آن فيلم چيست؟
صدري: روز 25 خرداد 1388 فيلمهايي از شهادت داود در ماهواره پخش شده بود كه بعداً ما نيز آن را مشاهده كرديم. همان گونه كه مشاهده كرديم در آن فيلم تير از بازوي چپ وارد قفسه سينه و از سمت پهلوي راست داود بيرون آمده بود.
زماني كه داود تير ميخورد و مردم دور او جمع ميشوند، يك نفر كيف او را برميدارد و در بغل داود ميگذارد، شهيد نيز به كيف نگاه ميكند ولي يك نفر كه فقط دستش مشخص بود، كيف را برميدارد و ميرود.
اطرافيان دكمههاي پيراهنش را پاره كردند و پارچهها را روي زخم ميگذاشتند. ظاهراً پيكر وي 25 دقيقه پس از شليك گلوله روي زمين مانده بود و پزشك او گفته بود اگر وي را زودتر به بيمارستان ميرساندند اميدي بود كه زنده بماند.
آقاي احمدينژاد در يكي از مصاحبههاي خود در رابطه با قتل ندا آقاسلطان به نكته جالبي اشاره كرده و گفته بود همه موارد را نشان ميدهند ولي ضارب را به خوبي نشان نميدهند. در جريان شهادت پسرم نيز همه چيز را در فيلم نشان ميدهد، فردي كه از بالاي ناحيه بسيج تيراندازي ميكند را نشان ميدهد ولي چهره او زيرنقاب است. آنها ربودن كيف را نشان ميدهند ولي صورت آن فرد را نشان نميدهند.
نكته خيلي مهم اين است كه زماني كه كيف پسرم را از بغل وي برميدارند فقط از دست آن فرد فيلمبرداري شده است.
در حادثه 25 خرداد در مقابل مقر بسيج واقع در اطراف ميدان آزادي فكر كنم حدود 25 نفر زخمي و 5 نفر كشته شدند كه همان روز حادثه طي حمله به مهدكودك شهيدان «فاطمه رجبپور» و مادر وي «سرور برومند» نيز به شهادت رسيدند.
*فارس: در جريان شهادت پسرتان از چه كساني شكايت كردهايد؟ و بعد از يك سال و نيم شكايت شما به كجا رسيده است؟
صدري: از ميرحسين موسوي شكايت كردهام و پرونده در جريان بررسي و رسيدگي است.
خيلي دوست داريم هر چه زودتر محاكمه صورت بگيرد و به نتيجه برسد. شهيد «مهدي كرمي» از شهداي فتنه است كه براي رفتن به پمپ بنزين و بنزين زدن به ماشين خود در خيابان حضور داشت، يك نفر گاز اشكآور را به داخل ماشين ميزند كه «مهدي كرمي» نيز دچار خفگي شده و به شهادت ميرسد پدر او نيز پيگير محاكمه مقصران است. ما ميخواهيم ببينيم اين اغتشاشات از كجا آب ميخورده و بايد مقصر اصلي مشخص شود.
*فارس: علت شكايت از ميرحسين موسوي چه بود؟
صدري: انتظامات شهر برعهده نيروي انتظامي است و اين ارگان بايد قوي عمل كند.
از ميرحسين به دو علت شكايت كردم، يكي از آنها به خاطر اين است كه وي بدون مجوز اعلام راهپيمايي كرد. در راهيپماييها نيز برخي از افراد فرصت پيدا كردند تا آشوب به پا كنند. خانواده ما در هيچ يك از گردهمايي و راهپيماييها حضور نيافتند.
*فارس: و دليل دوم شكايت از مير حسين موسوي چيست؟
صدري: دليل دوم را نيز بعداً در دادگاه خواهم گفت.
* فارس: اگر در آينده از شما بپرسند كه چه اتفاقي افتاد كه در قبل از انتخابات و بعد از انتخابات سال 88 اغتشاسات برپا شد، چه خواهيد گفت؟
صدري: ما الان نميتوانيم اظهارنظر كنيم و مدعي چيزي شويم با گذشت زمان پشت پردهها آشكار ميشود.
بنده در اوايل شهادت پسرم ممكن بود بگويم اين محل متعلق به بسيج است و بسيج به طرف فرزندم شليك كرده است ولي الان هر چقدر فكر ميكنم ميبينم امكان ندارد كه چنين چيزي صحت داشته باشد.
زماني كه جريان كهريزك پيش آمد، من در استانداري بودم، يكي از آقايان در آنجا به بنده گفت در نيروي انتظامي آن فردي كه مسئوليت زندان كهريزك را بر عهده داشت، مشخص نميشود كه آيا آن فرد انقلابي بوده يا ضدانقلابي كه متأسفانه آنها در كهريزك آبروي مملكت ما و نظام ما بردند. كسي كه مملكت خود را دوست داشته باشد، فكر نميكنم چنين كاري كند.
در دوران قبل از انقلاب، غربيها درباره انقلاب، تبعيد امام خميني(ره) وضعيت ورشكستگي اسلحهسازي خود صحبت ميكردند ولي ما و امثال ما شايد خيلي متوجه اين جريانات نبوديم تا اينكه پس از انقلاب به نقشههاي آنها پي برديم.
در دوران جنگ تحميلي اسلحهسازيهاي اسرائيل، آمريكا، انگليس و آلمان و حتي تركيه به عراق كمك كردند و از جنگ تحميلي عليه ايران، اين كشورها سود بردند. در مقابل نيز تمام روشنفكران، مهندسان و كساني كه اعتقاد به دين و مملكت داشتند به جبهه رفتند و به شهادت رسيدند. البته هر كسي نميتوانست به جبهه برود و هر كسي لياقت شهادت را نداشت.
در طول اين سالها ما خيلي راحت در مملكتمان زندگي ميكرديم و فتنه سال گذشته بعدها روشن خواهد شد و همه خواهند فهميد دست چه كساني در كار بوده است.
*فارس: پس از شهادت پسرتان چه كساني به شما مراجعه كردند؟
صدري: پس از شهادت داود، از مقامات كشوري و لشكري براي تسليت به ما مراجعه كردند از آن طرفيها هم آمدند، از مخالفان هم آمدند.
در مراسم شب چهلم داود نيز مجاهدين تاج گل در مقابل مسجد گذاشته بودند كه بعداً ديديم روي آن اسم اشرف پهلوي را زده بودند.
آقاي كروبي نيز براي تسليت گفتن به منزل ما آمده بود و گفت «اگر مردم به رأي يا گراني اعتراض كردند نبايد آنها را بكشند» و يكي از اقوام ما كه مسئوليتي نيز داشت و در اين جمع بود، پاسخ داد «در زماني كه شما رئيس مجلس بوديد، در اسلامشهر به خاطر گراني چنين غوغايي به پا شد، خب جنابعالي كه رئيس مجلس بوديد، چرا شما آن موقع نگفتيد معترضين را نكشيد و حالا ميگويي!!»
زماني كه كروبي با اين جواب مواجه شد تا آخر مجلس ديگر حرف نزد و فهميد به كجا آمده است. در واقع كروبي ميخواست اتفاقات اخير را به گردن نظام بياندازد.
در همان مجلس فيلمبرداري از سوي اطرافيان كروبي صورت گرفت. زماني كه ميخواستند بروند، به ما گفتند «اگر اجازه ميدهيد، فيلم را پخش كنيم» بنده نيز گفتم «نه، پخش نكنيد».
*فارس: در واقع آنها ميخواستند با پخش اين فيلم كه به ديدار شما آمدهاند، جريان را به نفع خودشان تمام كنند.
صدري: كروبي، بيگانگان و ديگران دلشان براي ما نميسوزد كه جوان ما از دست رفته است بلكه آنها براي منافع خودشان به منزل ما ميآمدند.
*فارس: با توجه به مطالبي كه در سايتها منتشر شده است، قطعاً رسانههاي داخلي و خارجي و بيگانه بعد از شهادت شهيد «داود صدري» با شما تماس گرفتهاند. شما چقدر اين مطالب را تصديق ميكنيد؟
صدري: تاكنون از نقاط مختلف جهان مانند سوئد، انگليس، آلمان، كانادا سايتهاي داخلي و خارجي با ما تماس گرفتهاند تا مصاحبه كنند ولي بنده فقط جواب سطحي دادهام. متأسفانه برخي مطالب را از جانب ما نوشتهاند در حالي كه روح ما از آن مطالب خبر نداشته است. به عنوان مثال در سايتهاي مختلف شهيد داود صدري را دانشجوي رشته برق معرفي كردهاند در حالي كه پسرم اصلاً دانشجو نبود.
در اوايل شهادت پسرم كه از نظر روحي وضعيت خوبي نداشتيم، در دادگاه انقلاب يك خانم به بنده نزديك شد و با من مصاحبه كرد، بنده گفتم «پس از پيگيريها فعلاً نتيجهاي نگرفتم». وي مطالبي را منعكس كرده بود كه هيچ اطلاعي از آن نداشتم.
مصاحبه با خبرنگار بيگانه چيزي عايد من نميكند اگر من يك حرف بزنم، آن خبرنگار 40 حرف ديگر به نفع خودشان روي آن ميگذارد و منتشر ميكند.
اگر آن خانمي كه در دادگاه انقلاب با من مصاحبه كرد، دروغ نمينوشت ممكن بود من با خيلي از افراد و رسانهها صحبت ميكردم. اكنون مصاحبه با خبرگزاري فارس شايد دومين يا سومين مصاحبه بنده در موضوع شهادت داود است و بنده پس از تحقيقات تصميم گرفتم با شما مصاحبه كنم.
* فارس: سميرا صدري و علي جمالي چه نسبتي با شما دارد؟ ظاهراً رسانههاي بيگانه مصاحبههايي از آنها منتشر كردهاند.
سميرا صدري خواهرزاده بنده است و در دوره دانشجويي در دفتر تحكيم وحدت فعاليت ميكرد. ما هميشه او را خديجه خطاب ميكرديم كه پس از جريان شهادت پسرم، به اسم شناسنامه وي كه سميرا بود، پي برديم.
وي همسر علي جمالي است. علي جمالي در دوران انتخابات رياست جمهوري كه هاشمي رفسنجاني كانديد بود و انتخاب نشد، در دفتر ستاد انتخابات رفسنجاني فعاليت ميكرد.
اين جوان وضعيت مالي خوبي ندارد و به خاطر اينكه پس از انتخابات مسئوليت و سمتي بگيرد در ستاد آنها فعاليت ميكرد.
*فارس: در حال حاضر چه درخواستي داريد؟
صدري: يكي از درخواستهاي ما به عنوان خانواده شهداي فتنه اين است كه مسئولان موقعيت ديدار با آقاي خامنهاي را براي ما فراهم كنند. بنده و همسرم خيلي دوست داريم ايشان را ببينيم و بگوييم مسئولان براي دلجويي از خانواده شهداي فتنه چه كار كردهاند؟