گمان نبرم هیچ ایرانی را در هیچ نقطه از جهان بتوان سراغ گرفت که اهل اینترنت باشد و تاکنون در صندوق پست رایانهاش ایمیلی در دفاع از نام خلیج فارس و هشدار در برابر تحریف این نام باستانی دریافت نکرده باشد.
مرگ بی سابقه ماهی ها در سواحل بندرعباس - آذر 1389 اغلب هم ما دریافتکنندگان این ایمیلها، مشتاقانه وظیفه ملّی، میهنی خود را انجام داده و فکر میکنیم با پر کردن فلان پتیشن یا شرکت در بهمان نظرسنجی اینترنتی توانستهایم مشت محکمی به دهان یاوهگویانی که درصدد دزدی یا تحریف این نام اصیل و کهن هستند، بزنیم و به این ترتیب حرمت آبیترین دریای وطن را در جنوب ایرانزمین به جا آوریم.
سواحل آلوده بوشهر اما حقیقت آن است که حرمتشکنی خلیج فارس فقط در تحریف نامش خلاصه نمیشود!
وقتی در سواحل هرمزگان برای چندمین بار شاهد قتل عام فجیع اهالی آبزی خلیج فارس و دریای عمان هستیم (و از تاریخ درس نمی گیریم)؛ وقتی در نایبند بی مهابای فرداها به خلیج فارس سم تزریق میکنیم؛ وقتی در بوشهر اینگونه با سواحل رؤیاییمان رفتار میشود؛ وقتی در ماهشهر سالهاست که کسی جرأت خوردن ماه را ندارد و وقتی در اروند رود، به جای آب زلال چشمهسارهای سبزکوه و دنا، پساب مسموم و فاضلاب متعفن کارخانهها و اراضی کشاورزی و سکونتگاههای انسانی را به باختریترین مرز خلیج فارس هدیه میدهیم؛ دیگر نباید فقط از تحریف نام خلیج فارس نگران باشیم.
مرگ لاک پشت های سبز در سواحل نایبند ـ عسلویه شما به من بگویید: فارس نامیدن آلودهترین محیط آبی جهان چه فخر و وقاری برای ما دارد؟
واقعیت تلخ این است که ما خلیج فارس را به یک آبریزگاه عمومی و متعفن بدل ساختهایم و بگذار نام این آبریزگاه هر چه میخواهد باشد!
تنها امیدی که دارم، تصویب ماده 173 در برنامه پنج ساله پنجم توسعه است که در آن دولت مؤظف شده است تا پایان سال چهارم برنامه اجازه ورود هیچ پساب و فاضلاب آلودهای را به محیطهای تالابی و سواحل کشور ندهد و همه سکونتگاهها و مراکز صنعتی جنب این محیطهای آبی، پسماندهای خود را با روشهای نوین و فناوریهای جدید «با اولویت روشهای ارگانیک از قبیل ورمی کمپوست» بازیافت کند.
به نظرم همت مضاعف برای اجرای درست ماده 173 و نظارت تمام و دقیق بر حسن اجرای زمانبندیشده آن، بهترین و سزاوارانهترین نشانه است که گواه میدهد: ایرانیان هنوز عاشقانه به حفظ حرمت خلیج فارس میاندیشند و حاضر به تحمل هیچ توهین یا تحریف و حرمتشکنی نسبت به آن نیستند.
نگاه به خوزستان و لب کارونی که دیگر گلبارون نیست!کارون، روزگاری پرآبترین، باکیفیتترین و یگانه رودخانه ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نهچندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونلهای عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پسابهای آلوده صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفستنگی افزود … به نحوی که بخشهایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخشهای دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمیشود به آن نزدیک شد …
نتیجه آن که استانی که ۳۰ درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای میداده است، زنان و کودکانش باید در پی مایههای حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش در پی کپسول گاز باشند …
کسی چه میداند؟ شاید روزی همین کوچولوی تنها با آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …
و سرانجام نخستین تصویر از کویر ارومیه انتشار یافت! همه آنهایی که تاکنون دریاچه نمک قم را از نزدیک دیدهاند، بیشک چنین مناظری را به خاطر دارند؛ همان ذوزنقههای آشنا و نمکیای را میگویم که در اغلب فیلمها و سریالهای تلویزیونی هم نقش عالم برزخ را بازی میکنند!
اما اینک علی اصغر شادجو، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی، تصاویری را از دریاچه ارومیه به سراسر جهان مخابره کرده است که نشان میدهد، برای دیدن آن ذوزنقههای آشنا، دیگر مردم شریف ساکن در سرگربهنشان و دوستداشتنی وطن، لازم نیست تا رنج سفر را بر خود هموار کرده و به مرکز ایران بیایند! کافی است خود را به محوطهای برسانند که سابق بر آن، نگین فیروزهای وطن (دریاچه ارومیه) مینامیدنش و امروز همان عالم برزخ یا کویری دستساز به نام ارومیه!
و این هم کویر دریاچه نمک قم در جنب مرنجاب: بهار 1385 وای بر ما که به مرگ طبیعت عادت کردهایم
و همچنان حاضر نیستیم تا دست از خودخواهیها و آزمندیهای خویش برداریم!
منبع: وبلاگستان