هفته گذشته، نماينده دمکرات كنگره آمريكا را كه از ناحيه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، براي مداوا و بازگشت به حالت عادی، به بهترين مركز ريكاوري در آمريكا انتقال دادند، در حالي كه در طول مسير انتقال وي از بيمارستان تا فرودگاه، مردمي با عقايد گوناگون ايستاده و براي سلامتي وي دعا كرده و همچنين از وي ستايش مي كردند.
به گزارش «تابناک» در این میان، «يو اس اي تودي» گزارش داد، يكي از افراد حاضر گفته است، هرچند من جمهوري خواهم، برايم فرقي نمي كند و او را دعا می کنم، چون او آمريكايي است و حتما خانواده اي دارد كه نگران او هستند.
بنا بر این گزارش، در حالی اين واقعه در آمريكا رخ داده و آمريكاييان يك ضایعه را تبديل به نماد وحدت ملي، هويت يكسان و دغدغه هاي ملي خود كردند كه چند روز بعدتر در اين سوي كره خاكی، يك ملت كه هويت، پیشینه و اندوخته هایشان از ملت آمريكا پربارتر و تاريخي تر است و ادعا دارند، تمدني ديرين و اصيل دارند، نتوانستند و نمي توانند موضوعي را كه پيوندي انكار ناشدني با منافع جمعي شان به عنوان يك كشور مستقل دارد، تبديل به فرصتي براي تمرين يكي بودن و داراي هويت واحد بودن كنند!
حقیقت اینکه در مذاكرات اخیر جمهوری اسلامی ايران با 5+1 و با توجه به شرایط یکسویه و ظالمانه ای که بر مناسبات دیپلماتیک جهانی حاکم است، به يقين ايراني ها موفق بودند؛ البته هرچند بر سر میز مذاکره نشستند، ولی درباره حق بدیهی و مسلمشان با کسی معامله نکردند و هوشمندانه با پيشنهادهای اساسي براي مذاكره به ميعادگاه رفتند و خواستار نگاهي عادلانه به موضوع هسته اي در همه كشورها شدند.
در واقع تیم مذاکره کننده ایرانی:نخست؛ پشت میز مذاکره نشست تا نشانی باشد از فرهنگ صلح طلب و منطق محکمش که ترسی از گفت وگو ندارد.
دوم؛ محور مذاکره را حق طبیعی و بدیهی ملتش قرار نداد تا بگوید و بفهماند ـ به آنان که داعیه فهم و شعور دارند ـ که هیچ عقل سلیم و منطق متقنی درباره آنچه حقش هست با کسی گفت وگو و چانه زنی نمی کند، بلکه آن را مفروض می پندارد.
سوم؛ با هوشمندی از پذیرش جداگانه نماینده کشوری که خود را همه کاره جهان می داند، خودداری کرد تا بگوید و بفهماند که جهان قرن بیست و یکم، جهان یکه تازی و قلدری نیست و اگر آمریکا واقعا هدفش گفت وگوست، نخست از موضع استکبار خارج شود و دوم آن که در همان جمع 5+1 مواضع خود را بازگو کند.
چهارم؛ با طرح پیشنهادهایی به عنوان محورهای گفت وگو، به افکار عمومی کانالیزه شده توسط بنگاه های رسانه ای دنیای غرب نشان داد که این سردمداران مستکبر دنیا هستند که اهل منطق و گفت وگو نیستند و برگزاری نشست گفت وگو و مذاکره، تنها بازیچه ای است برای تکمیل پازل فشار و تحریم و در پایان، القای وارونه واقعیت به افکار عمومی دنیا بر این پایه که چون ایران لجاجت می کند؛ پس مذاکره نتیجه ای ندارد و باید تحریم ها را تشدید کرد و... .
اما یک پرسش؛چنین رويكرد حكيمانه اي كه اتفاقا بايد محور مشترك و عامل استحكام بخش وحدت و هويت جمعي مردم به عنوان يك ملت باشد، چرا از سوی برخی در داخل به چالش کشیده می شود، غافل از اينكه اصل برخورد غرب با جمهوری اسلامی ايران و ترس آنها از قدرتمند شدن ما، ربطي به سياست دولت هاي گوناگون در ايران ندارد و هر کسی با هر طرز تفکر و سلیقه سیاسی که رییس جمهور اسلامی ایران باشد، برای آنها فرقی ندارد، حال اگر دولتی ایستادگی کند با تحریم و فشار و... به نابودی آن همت می گمارند و اگر دولتی به امید امتیاز و روی خوشی امتیاز بدهد، می شود داستان همان موازنه مثبتی که روزی مرحوم مصدق جلوی آن را گرفت یا به بیان ساده تر، همان در غلتان و آب نبات چوبی، که این هم نتیجه ای جز وابستگی و در پایان نابودی ندارد.
چرا در آمريكا يك حادثه تروريستي را تبديل به انسجام و نشان دادن هويت جمعي خود مي كنند و در ايران، چنین فرصتی را وسيله انتقام كشي هاي جناحي و سياسي مي كنيم، انگار نه اينكه اصلاح طلب و اصولگرا در كنار هم زندگي مي كنند و در هويتي مشترك به نام ايران بايد در عرصه سياست جهاني به بازي و تدبير امور بپردازند.
تبديل كردن تهديد به فرصت هنر است و تبديل فرصت به تهديد منتهاي بي هنري است. در اين بين هم تفاوتي نمي كند، مردم يا دولت. گاهي مردم، رسانه ها و جريانات سیاسی بيش از دولت بر پایه توجه به منافع كوتاه مدت به هويت جمعي خود ضربه مي زنند و گاه دولت چنين كاري مي كند.
در پايان بايد افزود: هيچ گاه داعيه دار بودن و مدعي بودن برای ملتی امتياز به شمار نرفته و موجبات رشد و تعالی آن را فراهم نیاورده، بلکه اين داشتن قدرت تشخيص، وجداني آگاه و دغدغه اي عميق پیرامون هويت مشترك يك ملت و رفتاری منطبق با آن است كه در بزنگاه هاي تاريخي منافع يك ملت را از دهان شير بيرون مي كشد و... .