طرح هدفمند کردن یارانه ها، طرح مهمی است. یعنی شاید بحث «نظری» آن را در چند ساعت جمع و جور کرد. ولی نکته مهم بحث «اجرایی» آن است.
طرح هدفمند کردن یارانه ها، طرح مهمی است. یعنی شاید بحث «نظری» آن را در چند ساعت جمع و جور کرد. ولی نکته مهم بحث «اجرایی» آن است. ابعاد اجرایی این طرح بسیار وسیع است چرا که تمام اقتصاد کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بحثهایی که آن موقع و در زمان وزارت من در دولت نهم بود در دو گروه تقسیم میشد.
یک گروه بحثهایی بود که بیشتر در ارتباط با اقناع نظری باید انجام میشد و از سوی دیگر یکسری بحثها هم در ارتباط با اجرا بود. اینکه چرا در آن موقع مطرح نشد به دلیل آن بود که همه ابعاد آن بویژه ظرافتهای اجرایی نهایی شود و بصورت شتابزده موضوع در جامعه طرح نشود. در عین حال مقدمات اجرایی از اهمیت فراوانی برخوردار بود که نیازمند زمان بیشتری بود.
حدود دو سال در رابطه با بحثهای نظری صحبت شد و در درون دولت هم دیدگاههای مختلفی وجود داشت. کسانی که موافق این طرح بودند، این طرح را از دیدگاه آزادسازی اقتصادی دنبال میکردند. در هر صورت در ادبیات اقتصاد، یارانه یک پدیده مطلوبی تلقی نمیشود. یارانه حالت مانع برای حضور بخش خصوصی در اقتصاد را دارد. خود من هم با این دید به این موضوع نگاه میکنم. متوجه باشید اگر اقتصاد ما قرار است که ساخته شود،این اقدام باید صورت بگیرد.
من تجربه سالهای اخیر را میگویم. چه آن موقعی که درآمد نفتی ما بسیار بالا بود و به مرز 100دلار برای هر بشکه رسید و چه آن موقعی که قیمت نفت بشکهای 8 دلار شد.
اگر روند رشد اقتصاد ایران را در طول این سالها بررسی کنیم رشد اقتصادی ما هدفمند حول و حوش 5 درصد بوده است، البته در دهه قبل آن زمان شاید متوسط رشد اقتصادی ما حول و حوش 3 درصد بیشتر نبود. در حال حاضر که یک مقدار وضعیت بهتر شده است. البته زیربناها هم رشد پیدا کرده و بحث جنگ هم تمام شده است.
باید گفت که در بهترین حالت متوسط رشد اقتصادی ما حول و حوش همان 5 درصد است. سوال این است که آیا ما با 5 درصد رشد به آرزوهایی که داریم میتوانیم برسیم؟! یعنی میتوانیم به یک کشور توسعه یافته میتوانیم تبدیل شویم؟! یا اینکه یک آرزوی دست نیافتنی است؟ چرا که تمام کشورهایی که مشاهد میکنید امروز به جایی رسیدند، در یک دورهای رشد اقتصادی بالایی داشتهاند؟ به طور مثال چیندر سالهای اخیر 10 درصد رشد اقتصادی را تجربه کرده است.
وقتی ما میگوییم 10 درصد از نظر محاسبات یعنی هر 7 سال یکبار درآمد مردم 2 برابر میشود. اگر بگوییم 5 درصد رشد اقتصادی یعنی حول و حوش هر 14 سال یکبار درآمد سرانه مردم دوبرابر میشود. معنیاش این است که سرعت حرکت خیلی کند است. یعنی ما اگر با این سرعت برویم، با توجه به اتفاقاتی که در اطراف ما در کشورهایی که مثل ما هستند میافتد، سبب خواهد شد تا ما از آنها عقب بیفتیم.
سوالی که شاید در این میا وجود داشته باشد این است که راه حل این موضوع چیست؟ راهش این است که حضور بخش خصوصی در اقتصاد ملی بیشتر شود. چرا که اینجاست که سرچشمههای رشد جدید وجود دارد. یعنی چیزی که ما در گذشته کمتر استفاده کردهایم. وقتی میگوییم بخش خصوصی، سرمایهگذاری خارجی را هم شامل میشود.
یعنی ما ظرفیتهایی داریم که از این ظرفیتها اگر بتوانیم استفاده کنیم، قطعا به رشد حول و حوش 10 درصد خواهیم رسید. چرا که موضوع عجیب و غریبی نیست. نمونه اخیر آن هم هند است که وقتی آنها تصمیم گرفتند یک مقدار دربهای اقتصادشان را باز کنند، یک مقدار از آن حالت سوسیالیستی و بسته فاصله گرفتند.
ما در حال حاضر مشاهده میکنیم که هند با یک ظرفیت بسیار بالایی دارد پیش میرود که در سالهای اخیر حول و حوش 8 درصد رشد داشته است. راز تحول در چین و هند این است که اجازه دادند بخش خصوصی بیاید و وارد میدان شود.
منبع: وبلاگ شخصی دکتر دانش جعفری