خبرنگار «تابناک» از کردستان نوشت:
بعد از دیدارهای سوید، آخرین بار که جوهر نامق ـ سیاستمدار کرد عراق ـ را دیدم اوایل تابستان 1389 بود در چند قدمی کاخ مسعود بارزانی. عادل مراد ـ سفیر عراق در رومانی ـ اسباب این دیدار مجدد را فراهم کرده بود و آخرین تماس ما هم شب ژانویه 2011 بود و وعده دیدارمان نوروز امسال در پاریس بود زیرا دوست داشت که قبل از انتشار جلد 2 خاطرات جلال طالبانی ـ پس از شصت سال ـ 54 صفحه سند اصلی را تحویلم دهد که قبلا برایم ایمیل کرده بود؛ و با شنیدن خبر درگذشت ناگهانی اش، یکی از روزنامه نگاران عراقی ـ سوئدی در نوشته اش مرگ جوهر را مشابه یاسر عرفات دانست! که در آئینه اوهام، گویی جام زهرش خورانید آن عزرائیل شاذ، اما جدای از آن حکایت های شگفت و غریب، به قول حافظ " باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز " منتقدی تیز بیان بود.
از 2003 اسمش را از حزب دمکرات کردستان عراق، زدود و کناره گرفت و منتقدی سرسخت بود و به تازگی، نامش در نامه حمایت از روشنفکران کرد عراقی مریوان وریا قانع و ئاراس فتاح علیه مسعود بارزانی مورد توجه رسانه های داخلی کردستان قرار گرفت و در 25/7/2010 هم زمینه پیوستن او به حزب گوران ـ تغییر ـ فراهم شد و قصد هجرت به سلیمانیه را داشت که هرگز، مجوز خروجش صادر نشد. در گفتگوهایم با او، همیشه به زبانی شفاف اما پر از کنایه و استعاره و مجاز، سخن می گفت. در اینجا خلاصه ای از آن ها را به یاد پنجمین روز درگذشتش، می آورم. گرچه ناگفته هایش در آن کتاب خواهد آمد. یادش گرامی باد.
شکل یکی از خصلت های حرکت های آزادیخواهی کردها در کردستان عراق، پس از جمهوری مهاباد، گرفتار نزاع بین شهر و روستا بوده است و تاکنون هم باقی است و امروزه هم تفکر روستایی و شاید کوچکتر - یعنی عشیره و قبیله ای – بر کردستان امروز، هم ریشه هایش باقی است و هم افسار قدرت را در دست دارد. و شاید در میان سلطه، نسل جدید شهری سبب نزاع داخلی مثلا حزب دمکرات کردستان عراق شود و از عنصر خارجی هم نمی توان غافل بود از ایام ایران و ساواک تا بعدها عراق و بعث هم. هنوزهم در کردستان بسیاری افراد باورمند به عنصر خارجی اند در تاریخ معاصر کردستان خوش باوری به انگلستان و یا روس ها و امروزه هم اسرائیل. جمهوری مهاباد قماری بود در باور به روس ها و جالب اینکه باور و اعتمادی به مردم درون خود نداشتیم و تصور می کردیم که تنها با کمک روس ها ، ما دولت هستیم اما خوش باوری بود و در سال 1961 هم باور ما به ساواک بود و قمار بزرگ ما بر روی ساواک و متحدانش آمریکا و اسرائیل.
پس در کردستان، بعد از جنگ اول جهانی ، با کارت داخلی بازی نکردیم و خود کارت دست خارجی ها و حکومت های پیرامون شدیم و توهم داریم که با مردمان خود همراه هستیم اما نقطه ضعف اصلی ما همان باور به عنصر خارجی و بیگانگی با عنصر داخلی است. در درون حزب بارزانی – دمکرات کردستان عراق – از 1961 – 1966 و حتی بعدها ، هم تصور و توهم این بود که کدام طرف با خارجی است پس برنده تر است و هر دو جناح و هر دو طرف به دنبال تکیه گاه خارجی بودند که حتی کورکورانه دفاع می کردند و قناعت به خارجی، هم مرض سیاست ما است و هم آفت عقیده ما و در جوهره اکثر حرکات این باور و اتکا وجود دارد.
چون ضعیف هستیم و طبیعت و انقضای طبقه گرایی و عقلانیت عشیره گری در سیاست کردستان، نقش بازی کرد. مثلا گروه دفتر سیاسی – ابراهیم احمد و جلال طالبانی و ... – عقلانیت و نگاه شهری داشتند اما مثلا رهبری حزب – مصطفی بارزانی – باور و نگاه قبیله ای و طبعا هر دو مزاحم هم بودند و هرگز متکامل هم نمی شدند و روشنفکران ما هم سیر تکاملی را نپیموده بودند و در فعالان سیاسی هم بلوغ سیاسی وجود نداشت گروه مدرن ، تفکر تنگ و منحط رهبری حزب را باور نداشت و رهبر خودخوانده حزب هم چسبیدن به کرسی را دوست داشت و فریفتن افکار عمومی را و حفظ جایگاه در میان مردم و طبعا در چنین حالتی، سیاسیون حزبی ما در کردستان، تجربه کافی هم نداشتند. مصطفی بارزانی تصور می کرد که چون سلاح و پول در اختیار دارد پس همه چیز را داراست و گروه دیگر هم تصورش این بود که چند روشنفکر به دور خود را دارد پس مشروعیت دارد و حریف جامعه عوام و نااگاه و احساسی و هیجانی و قهرمان گرا می شود. و هر دو جناح هم برای توجیه حقانیت خود از هر اقدامی فروگذار نبودند و هر کدام خود را اصیل می دانست!
اما در عرصه روستایی و عشایری و قبیله ای چه کسی بر افکار مردمان ناآگاه و مقدس باور و خرافی، مسلط تر است، برنده تر است طبعا و مثلا قدم اول اشتباه جلال طالبانی و ابراهیم احمد رفتن به سوی حکومت عراق بود در سال 1966 ؛ که شاید اگر نمی رفتند هرگز یک قبیله باور مثل مصطفی بارزانی - بدون هیچ تخصص و تحصیلات و مشروعیتی - بر سیاست کردستان نمی توانست دارای نقش جدی باشد و حتی ادامه دهد، اما بهانه به دست او دادند و او هم اولین حربه اش این بود که بگوید وابسته به حکومت و مامور و جاسوس و خائن به کرد و کردستان هستند. سلطه سعی داشت که با بهم زدن توازن اکثریت و اقلیت ، به حذف همدیگر اهتمام ورزند و حتی امروزه هم همان 50 – 50 باقی است در کردستان عراق ، اما پس از 1966 هر دو جناح باختند گرچه سال 1970 طالبانی و احمد دوباره نزد بارزانی بازگشتند و او دیگر خود را بلامنازع دید و هنوز هم این توهم و نگرش باقی است و سخت می توان ان سلطه شاهنشاهی را فروپاشید و کردستان، پروسه دمکراسی را بپیماید.
و خاصه اینکه امروزه مسایل اطلاعاتی امنیتی در رقابت سیاسی داخل کردستان هم موضوعی مهم و قابل توجه است. و امروزه در میان نیروهای ملت های بزرگ منطقه – عرب و یهود و کرد و ترک و فارس – ما کردها، گرفتار رقابت درونی هستیم که کاملا جدا از فرهنگ و سیاست و منفعت و استراتژی دیگر ملت هاست و از زمان جنگ سرد به بعد، کردها سرگردان هستند ! و هنوز هم رقابت تا مرز کشندگی باقی است و هدف این نشده است که هویت و جایگاه متحد، حذف بشود. هنوز نگاه کردها به دیگر قدرت ها و ملت های منطقه است که تکیه کنند، خود با هویت مستقل دنبال توسعه سیاست و استراتژی خود نیستند . از 1967 که سنگ رابطه با اسرائیل توسط حزب دمکرات کردستان عراق، نهاده شد - که معتقدم در پاریس یا کامران بدرخان مسبب و مهندس اصلی رابطه بودند - تا امروز می بینیم که پشت پرده را نمی بینیم و انگار هم کسی نمی تواند در این باره سخنی بگوید و شاید شاه و آمریکا هم می خواستند این رابطه وجود داشته باشد اما خوب آن رهبران، به اسم کرد و کردستان، چه گفته اند ؟ کسی نمی داند!....اسرائیل برای حفظ ثقل خود به رابطه با کردها را شروع کرد اما امروزه در برابر عرب ها و فارس ها و حتی ترک ها، این نقطه ضعف کردها نیست ؟
خوش بینی مفرط است اگر باور کنیم که بعث ها و یا روس ها و یا اسرائیلی ها می خواستند و یا می خواهند که مشکل کردها را حل کنند، کردها را فریب داده اند بارها، مثل 1968 که صدام برای کنترل نظامی ها ، کردها را معامله کرد و بعدها هم متوجه شد که مشکل کرد با جنگ و گلوله حل و فصل نمی شود و باید به مشارکت سیاسی فراخوانده شود. اما اول سعی کرد دست ساواک و یا دست روس ها را از کردها جدا کند، و قدرت های منطقه هم هر دم کردها را ملعبه خارجی نامیده اند، و کردها استحقاق هویت مستقل در مشارکت سیاسی دارند اما وقتی رهبران ما خود دل خوش به خارجی اند، گناه کردها و کردستان چیست ؟ در اصل بازی سیاسی، مشکل داریم. و مثلا حزب دمکرات کردستان عراق، نمی خواست دست خود را از ساواک و موساد بردارد و هنوز هم می خواهد به جایی آویزان باشد و بعد با حکومت مرکزی عراق، مشکلاتش را حل کند، و این حکایت دیگر بی معنا است و تلاشی پوچ.
مثلا سال 1975 که عراق و ایران با هم توافق رسیدند، بارزانی گفت حکمت است که کردها دیگر دست بردارند اما من مخالفم، بارزانی تکیه گاهش اسرائیل و ساواک بود و آنها کمک و حمایت نکردند و او آویزان بود بدون تکیه گاه و دیگر کدام حکمت ؟ عنصر خارجی نقش اساسی را بازی کرد و فساد مالی و قدرت، حزب کردی را ویران کرده بود و مسئولان حزب کردی – پارت دمکرات کردستان عراق – دچار فساد شده بود و بیشتر از همه خود بارزانی و فرزندانش. فساد آنها مانند سومالی نبوده، پول نفت بوده و دلارهای ان . فساد به معنای واقعی وجود داشت و 1975 برای کردها نوعی بهمن و موج سونامی امروزه بود که همه امید ها و تلاش ها را با خود برد و عدم باور و به خود و تنگ بینی رهبری کردها چنان بود که خوانش درست و عقلانی از نقشه سیاست منطقه نداشت و خود مصطفی بارزانی - و یا مشاورانش مانند محمود عثمان و یا سامی عبدالرحمن - نمی خواستند باور کنند و خوش خیال بودند و همه چیز را جز علاقه خودشان، محال می دانستند و مردم کوچه و خیابان از انها پیشرفته تر و داناتر بودند و چون مردم دیدند که رهبری کردها، باوری به جامعه خود ندارد، دچار فساد مالی و تنگ نظری و مشکلات داخلی هستند، رویگردان شدند و بارزانی هم رفت تهران و در روزنامه اطلاعات گفت : کار من تمام شد! یعنی همه چیز را در قمار به خارجی باخت و او کردستان را باخت و حزب فروپاشید در حقیقت و همه چیز از بین رفت و تمام شد .
مشکل 1975 برای کردها کشته شدن و آواره شدن چند هزار انسان نبود، بعدها در جنگ برادر کشی 1996 ده ها هزار نفر کشته شدند، مشکل خودفریبی و یاس بود. بهترین فرصت برای طالبانی بود و او هم چند ماه بعد که جلال طالبانی حزب اتحادیه میهنی کردستان را تاسیس کرد، سعی کردند دیگر بارزانی ها در عرصه نه دخالت کنند و نه وجود داشته باشند و خود اکثریت باشند و 1000 نفر مسلح آنها دیدیم که سلاخی شدند ! ... در 14/4/1975 هسته اصلی قیاده موقت کردستان در نقده تشکیل شد، دیگر چیزی باقی نمانده بود و ما تصمیم داشتیم که در زودترین زمان ممکن به کردستان عراق بازگردیم و قیام کنیم. به همین سبب ما هم رفتیم بیروت و دمشق و دفتر خود را افتتاح کردیم. واقعا دیگر ساواک نقشی نداشت اما دوست داشتیم خود را به آمریکا برسانیم . دو حزب بعدها گرفتار نزاع قدرت شدند. طالبانی هم تلافی کرد و این بار او حزب بارزانی را عامل خارجی و جاسوس و گردنکش و مامور و ... خواند و همان فحاشی های بارزانی در سال 1966 نسبت به خود را مانند آئینه برگرداند و فرصت طلایی انتقام بود شاید.
این تلافی ها و تسویه حساب ها، هنوز هم در سیاست کردستان عراق موثر است و آتش زیر خاکستر است و هرگز خاموش و یا زدوده نمی شود شاید. اما حزب بارزانی در میان فکر مردم عوام و امی کردستان طرفدار خود را داشت و نیازی به رژه رفتن در کنار مسلخ رقابت و تسویه نبود که آتش نفاق درگیرد. و چه مردمانی بی گناه در مسلخ گاه جنگ برادر کشی در محکمه های صحرایی تیرباران شدند!
برای رقابت سیاسی کردها ، شانس بعدی انقلاب ایران بود وفریاد رس و منجی کردها بود اما متاسفانه به جای استفاده از فرصت مغتنم، جنگ طلبی به میدان آمد. و حزب های اتحادیه میهنی و دمکرات کردستان در یک بحران بازهم به دنبال فاکتور خارجی بودند. و ایجاد مشکل برای کردستان کردند و حتی رقابت در این بود که چگونه نظر التفات دولت موقت ایران را به خود جلب کنند و هر کدام برای توجیه خود، کردهای ایران را در بازی انداختند و این جفای تاریخ بود براستی. بعد رقابت در این بود که کدام یک زودتر با صدام رابطه برقرار کند و بعدها هم ترکیه. و باز هم بهمن و سونامی دوم کردها رخ داد که همانا 1988 و فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه بود و به نظر من همه نیروهای سیاسی کردستان عراق در ان سهمیم بودند و حتی متهم تاریخ اند.
امروزه هم در کردستان من پیشرفتی سیاسی با این اوضاع بعد از 1996 نمی بینم هرچند در 2003 صدام فروپاشید، اما هنوز در کردستان همه چیز 50-50 بین بارزانی و طالبانی است و اجازه نفس کشیدن به گروه سوم و خط سومی هم نمی دهند . انگار نمی خواهند صدای مخالفی را بشنوند و من به مسعود بارزانی گفته ام که اگر خود را رهبر کردستان عراق می داند پس رهبر معترضان و دگر اندیشان هم هست و حتی کسانی هم که به او رای نداده اند، مدعی است که 77% آرا را دارد پس ان 23% دیگر هم مردمانی هستند لایق شنیدن. اما متاسفانه امروزه روز در کردستان عراق، اسب سرکش افکار آزاد را افسار زده و غل و زنجیر کرده اند و امکانات رسانه های آزاد مطلقا قابل قیاس با رسانه ها و تریبون های قدرت مسلط نیست و از نظر تکنولوژی و امکانات، مشابه قطره در برابر دریاست.
و امروزه خوشحالم که من ردای حزبی را از 2003 از تن بیرون آورده ام و دیگر مستقل هستم و کاری به حزب بارزانی ندارم و کاش از روز نخست مستقل می بودم ! اما نسل جوان کردستان ، فکر کنم خودشان راه مقابله با قدرت مسلط خود را خواهند یافت و خود را از انحصار 50-50 2 حزب سنتی رها خواهند کرد که خود عین کردو کردستان می نامند، بلکه این نسل جوان است که ملت کرد را تشکیل داده اند و آینده را این ها رقم خواهند زد.