تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۷:۴۶ 27 April 2011
کد خبر: ۱۶۱۴۳۸
|
۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۷:۴۶ 27 April 2011
|
20643 بازدید
20643 بازدید
گروه فرقان كه از نزدیک سال 1355 پا به میدان گذارد، در سال 1358 با ترورهاي خويش، خسارات جبرانناپذيري به ملت ايران وارد آورد.
پيرامون اين گروه، هنوز پرسش های گوناگونی است كه اهداف، خاستگاه و آبشخور فكري، منابع مالي و نحوه عضوگيري در فرقان، از جمله مواردي است كه در گفت وگو با آقاي سيدعباس صالحي مورد بررسي قرار گرفته است:
جايگاه، اهداف و فعاليتهاي گروه فرقان چه بود؟
صالحی: بسم الله الرحمن الرحیم. پیش از پرداختن به اين پرسش، بايد عرض شود كه گروه فرقان از گروههاي قابل مطالعه دهههاي اخير كشور ماست. با توجه به اين كه يك گروهي است كه از لحاظ تركيب عناصر انسانياش متكي به يك رهبر فكري است كه شايد هنگام مرگش، بيش از 24 سال نداشت و دیگر اینکه در طول 3 سال فعاليتهاي آشكار، دهها كتاب توسط اين گروه تدوين و عرضه و ترورهاي متعددي توسط اين گروه انجام شد. گویا بهرغم اين كه منابع انساني اين گروه محدود بود، در ظرف مدت كوتاه هم از لحاظ توليد اثر و هم از لحاظ تحرك اجتماعي و هم از لحاظ ترور يكي از گروههاي قابل توجه در چند دهه اخير به شمار ميآيد.
اگر بخواهيم ايدئولوژي و رفتارشناسي اين گروه را مطرح كنيم، روي چند نكته ميتوان انگشت گذاشت و آنها را مطرح كرد:
1. نكته نخست، تأثيرپذيري شديد اين گروه از انديشه و ادبيات «دكتر علی شريعتی» است. دهه 50 دهه دكتر شريعتي به شمار ميآيد از جهاتي؛ يعني تاثيرات چشمگیری كه دكتر شريعتي در نسل جوان و تحصيلكرده آن روز داشته و رهبران گروه فرقان و شخص گودرزي از هواداران افراطي دكتر شريعتي به حساب ميآيند، هم در انديشه و فكر و هم در ادبيات و سبك نگارش و گفتار.
2. ويژگي دومي كه در گروه فرقان از لحاظ فكري و رفتاري ميشود ديد، باور به «تز اسلام منهاي روحانيت و مرجعيت» است. اين مقوله به گونه اي در انديشه و بنياد فكري اين جريان جايگاه پيدا كرده بود كه روحانيت در اسلام، امري است بدعتآميز و نيازي به نهاد روحانيت نيست و تفسير تبيين دين لازم نيست از ناحيه روحانيت و مرجعيت صورت بگيرد و به تعبير ديگر همان انديشههاي پروتستانيسم در انديشههاي اسلام و شيعه.
3. ويژگي سومي كه در انديشههاي گروه فرقان ميشود ديد، «تأثيرپذيري شديد از ماركسيسم» است. ميشود گفت ماركسيسم در ايران در صد سال اخير در دو دهه موج شديد رو به اقبال داشت؛ يكي پس از شهريور 20 است كه با رفتن رضاخان فضايي براي ماركسيستها به وجود آمد. موج دوم دهه 50 بود كه با يكي از حركتهاي انقلابي ماركسيستي در جهان از جمله آنچه كوبا، ويتنام، كامبوج، لائوس، آمريكاي لاتين و غيره پديد آمد، ماركسيسم دوباره به عنوان مكتب انقلابي مبارز در جهان سوم از جمله در ايران مجالي جدي پيدا كرد. هم ماركسيستهاي ايراني فعال شدند و هم مذهبيون طرفدار ماركسيسم و يا متأثر از ماركسيسم در ايران رواج پيدا كرده و گسترش يافتند. جريانهاي سازمان مجاهدين خلق از اين قبيلند. گروه فرقان در دهه 50 تحت تأثير همين موج بود و برای همین، ادبيات فكري گروه فرقان به شدت ماركسيسم زده است و در نوشتههاي جريان فرقان، تجليل از ماركسيستهايي مثل مائو، كاسترو، چهگوارا و شخصيتهاي ديگري از اين قبيل بسيار فراوان است.
4. ويژگي چهارمي كه شايد در گروه فرقان بشود ديد، تفسيرهاي التقاطي و غير متديك از دين است. در مجموعه حجم حجيم نگاشتههايي كه از گروه فرقان از سالهاي 56 55 تا 58 منتشر شد، كاملا يك بيان آزاد و غيرمستند و يا استحساني از دين خودش را كاملا نشان ميدهد، نگاه تأويلي و تفسيري دلخواه در آثار منتشره از اين گروه كاملا نمايان است و در اين زمينه، صدها و هزاران شاهد وجود دارد؛ برای نمونه، در سوره يوسف تفسير كردن گرگ به عنوان ضدانقلاب يا همان طور كه شهيد مطهري در اول علل گرايش به ماديگري از نوشتههاي اين گروه نقل ميكند: يومنون بالغيب را تفسير به اين كه انقلاب دوره كمون دارد و دوره ظهور دارد و ايمان به غيب ايمان به دوران كمون انقلاب و دوران ستر انقلاب و تاويلات ديگر، بدون اين كه مجموعهاي احساس نياز كنند به مستندات و شواهد دروني و درونفهمي ديني.
۵. ويژگي پنجم گروه فرقان، احساساتگرايي و خشونت در عمل و استفاده از يك ادبيات تكفيري و چماقي نسبت به رقيبان است، نوشتههاي فرقان، سرشار از جسارت، توهين، كينه، نفرت و انتقامجويي نسبت به انديشههاي رقيب است؛ چيزي كه بعدها خودش را در قالبهاي ترور نمايان ميكند.
نحوه عضوگيري اين گروه به چه صورت بود و مخاطبان آنها چه كساني بودند؟
همان گونه كه ميدانيد، نقطههاي شروع و جذب نيروي «اکبر گودرزي» ـ رهبر گروه ـ جلسات تفسير قرآني بود كه در مناطق گوناگون تهران انجام مي شد؛ يعني از راه حلقههاي تفسير قرآن، نيروهاي عمدهاش را جذب كرده بود و همان تعدادي كه به او جذب شده بودند و در آن سالها اين مقوله، يعني علايق جوانان مذهبي و انقلابي به اين نوع حلقهها كه هم جنبه انقلابي داشت و هم جنبه فهم ديني در آن مطرح بود، معمول بود. منابع انساني گروه فرقان از اين جلسات كوچك اكبر گودرزي گردآوري و جمع شدند.
گروه فرقان البته در سالهاي 56 تا 58 كه آثارش گستردهتر پخش ميشد؛ هرچند حركتهاي مطالعاتي گودرزي از سال 58 آغاز شد، عملا سال 56 به بعد بود كه نوشتههاي گروه فرقان كم و بيش به دست افراد ميرسيد. در سال 57 (عيد 57) بود كه كتاب توحيد اين مجموعه يا برخي از نوشتههاي ديگر اين مجموعه در مشهد به دستمان رسيد و تابستان آن سال بخشهاي تفسيري و ترجمه قرآن اين مجموعه و چيزهايي از اين قبيل منتشر شد.
از سال 56 تا 58 كه اين مجموعه فعاليت ميكرد، عمدتاً اين نوشتهها به دست دانشجويان و طلاب مبارز ميرسيد. حال برخي با اقبال به آن روي ميآوردند و برخي با انكار. البته موج انقلاب اسلامي كه به رهبري روحانيت شكل گرفت، موجب ميشد كه كم و بيش آثاري كه در فضاي نوشتههاي فرقان بود، در حمله به روحانيت و انتقاد از روحانيت در فضاي انقلاب اسلامي، مشتريان و خريداران كمتري پيدا كند، چون انقلاب با رهبري و زعامت و پيگيري روحانيت بود و تهاجمات اين گروه نسبت به نهاد روحانيت، به گونه ای بود كه موجب ميشد، اين سخنان مشتري پيدا نكند، چون در فضايي اين حرفها منتشر ميشد كه روحانيت پيشقراول و طلايهدار يك حركت اجتماعي عظيم بود؛ ولي در مجموع، اين رشتهها كم و بيش در بين طلاب و دانشجويان مبارز شايع و نسبتا قابل توجه بود. بهرغم اين كه حالا شايد در بخش بعدي به عنوان نكته اشاره كنم در مجموع اين دو قشر، مخاطب عمده گروه فرقان بودند.
عضوگيري رسمي هم داشتند؟
مجموعه چون نگاهش به حركتهاي در حقيقت مخفي و غيررسمي بود، طبيعتا عضوگيري علني نداشتند، عضوگيريها غيررسمي بود از طريق همين جلسات و سمپاتهايي كه از طريق نوشتههايشان به آنها جذب ميشدند، در مجموع داراي عضوگيري گسترده نبودند، ولو ارتباطاتي با برخي از گروهها و مجموعههايي از سازمانهاي متشكل داشتند.
پشتوانه فكري و مالي اين گروه چه شخصي بود؟
در حوزه پشتوانه فكري بايد گفت كه اينها همان طور كه عرض كردم پشتوانه فكري تاريخي داشتند كه توسط رهبر گروه كه اکبر گودرزي بود تبديلسازي ميشد و پشتوانه فكري آنها تركيبي بود از انديشههاي دكتر شريعتي به اضافه بهرههايي كه از انديشههاي بازرگان و ... برده بودند و به اضافه تأثيراتي كه از ماركسيست پذيرفته بودند و مراجعات آزادي كه به قرآن و نهجالبلاغه داشتند كه اين مجموعه توسط گودرزي با تبديلسازيهايي، تبديل به كتابها و مقالاتي ميشد؛ اما منبع مشخص زنده و به عنوان پشتوانه فكري آنها چندان شناخته نميشود، ولو اين كه با برخي از شخصيتها يا اشخاص زمان خودشان رفتوآمدها و معاشرتهايي داشتند كه آن رفتوآمدها و معاشرتها طبيعتا در آرا و ايدههاي امثال گودرزي بياثر نبود كه مشهورترين آن افراد شخصي به نام «عاشوري» در مشهد بود؛ روحاني بود كه ايدهها و نگاههاي بسيار نزديكي به اين گروه داشت و بعداً هم محكوم به اعدام شد.
آيا واقعا ميتوانيم بگوييم اکبر گودرزي، طلبه و حوزوي بود؟
درباره سابقه طلبگي پراكنده و جسته گريخته گودرزي ظاهرا ترديدي نیست؛ اما نكته قابل توجه، اين است كه گودرزي به عنوان يك طلبه تثبيت و شناخته شده حوزوي نه در قم و نه در تهران مطرح نبود. بيشتر به عنوان كسي كه درسهايي از حوزه يا خوانده يا ديده، آن هم نه در سطوح عالي، مطرح بود.
رهبر و اعضای گروه تروریستی فرقان
و خود اين هم در تجربههاي طلبگي باز به عنوان يك تجربه قابل مطالعه است كه كساني كه در دورههاي گوناگونی وارد حوزه شدند، ولی با روح حوزه ارتباط وثيقي پيدا نكردند، اينها مخاطراتي را براي حوزه و ديانت فراهم كردند. از «احمد كسروي» و «سید حسن تقيزاده» تا گودرزي؛ كساني كه نخواستند يا نتوانستند پيوند محكمي با تاريخ و روح واقعي حوزه برقرار كنند، بعدها شمشيري عليه خود حوزه شدند و شايد يكي از چيزهايي كه حوزه ميتواند به آن توجه نشان بدهد، اين نمونههاي تاريخي از خودش است؛ دست کم در صد سال اخير.
ترور سپهبد قرني و بعد شهيد مطهري و شهيد مفتح چه تحليل و توجيهي ميتواند داشته باشد؟
در مجموع، ترورهاي فرقان پس از انقلاب، دو دسته بود؛ ترور روحانيان و غيرروحانيان. ترور روحانيون برخي به شهادت آنها انجاميد كه شهيد مطهري، شهيد مفتح و شهيد قاضي بود، ترور ديگر آنها نيز شيخ قاسم اسلامي بود كه از منتقدين شديد دكتر شريعتي به شمار می رفت و ترورهاي نافرجام هم داشتند كه ترور مرحوم رباني شيرازي از آن جمله بود كه به سرانجام نرسيد و در آن مرحله به شهادت نرسيدند و بعدها در حادثه تصادف به مرگ مشكوك درگذشتند و نيز ترور آقاي هاشمي رفسنجاني؛ و در بين غيرروحانيون ترور شهيد قرني و شهيد مهدي عراقي بود.
انگيزههاي اين ترورها برخي انگيزههاي مشترك بود و برخي انگيزههاي خاص، در انگيزههاي كلان 2 انگيزه را ميشود براي اين مجموعه برشمرد كه دست به اين ترورها زدند (در حوزه ترور روحانيت) انگيزه نخست، برميگردد به اعتقادي كه به اسلام منهاي روحانيت داشتند و به نحوي روحانيت را مانع از حركتهاي انقلابي با ديدگاه خودشان ميدانستند و عامل دوم هم تفكري كه اين جريان در ارتباط با انقلاب اسلامي پيدا كرد. جريان گروه فرقان به سرعت با انقلاب اسلامي فاصله پيدا كرد و در مقابل آن قرار گرفت. اگر جريانهايي مثل مجاهدين خلق و غيره به مرور و در يك فاصله زماني، مواضع خودشان را آشکارا كردند، گروه فرقان به سرعت، انقلاب اسلامي به رهبري روحانيت را يك جريان ارتجاعي تلقي كرد و بر این باور بود كه روحانيت، موجب ارتجاع اين حركت اجتماعي خواهند بود، روحانيت نميتواند رهبريكننده اين جريان اجتماعي باشد و در مقابل اين جريان ايستاد.
بنابراين، شايد جريان فرقان يك جريان شبيه جريانهاي افراطي ماركسيستي در ايران مثل كومله و امثال كومله شناخته ميشود كه در ماههاي اوليه دست به حركتهاي علني تروريستي در مقابل انقلاب زد، آن هم با اين اعتقاد كه انقلاب اسلامي را روحانيت نميتواند اداره كند.
در كنار اين دو عامل عام، شايد گروه فرقان عوامل خاصي را هم در اين ترورها دنبال ميكرد. در ارتباط با شهيد مطهري گروه فرقان ازايشان كينه چندساله داشت، همان گونه كه گفتيم به شدت اين مجموعه، مريد و علاقهمند به دكتر شريعتي بودند و انتقاداتي كه مرحوم شهيد مطهري از دكتر شريعتي پس از جدا شدن از حسينيه ارشاد داشت. همچنين اطلاعيهاي كه شهيد مطهري و بازرگان پس از فوت دكتر شريعتي دادند، در ارتباط با انتقادآميز بودن برخي از آثار دكتر شريعتي و نياز به اصلاح آن؛ اينها چيزهايي بود كه براي گروه فرقان خوشايند نبود. نشانه ها اينكه اين عامل در ترور مرحوم مطهري نقش داشتند، اين بود كه اين گروه يكي از منتقدان البته نه چندان عميق دكتر شريعتي مثل شيخ قاسم اسلامي كه از منبرياني بود كه در جلسات و عظش به شدت عليه دكتر شريعتي سخن ميگفت و او را مورد نقد قرار ميداد و در دهه 50 به عنوان يكي از وعاظ معروف در انتقادات عليه شريعتي مطرح بود که او را هم در فهرست ترور قرار دادند؛ بنابراين، فاصله شهيد مطهري از دكتر شريعتي و انتقادات از وي، بياثر در عوامل ترور شهيد مطهري نبود.
عامل خاص ديگر كه باز بياثر نبود، موضع علني بود كه شهيد مطهري در مقدمه علل گرايش به ماديگري و برخي آثار ديگرش نسبت به اين گروه گرفت و اظهار كرد كه اين گروه يا جاهل و نادانند و يا منافق؛ استاد نخست به يك گفت وگوي علمي با آنها اعتقاد دارد. در حقيقت ميخواهد در مراحل بعد عليه آنها به يك افشاگري تمامعيار بپردازد.
همان گونه كه می دانید، شهيد مطهري در مقدمه کتاب «علل گرايش به ماديگري» كه به نقد صريح اين مجموعه ميپرداز مينویسد: «اينگونه تفاسير يعني خالي كردن مفاهيم ديني از معنويت و همه را تفسير مادي كردن به معناي خالي كردن زير پاي دين و مذهب است؛ همان سياستي كه ماركس پيشنهاد كرد، براي مبارزه با دين بايد مفاهيم ديني را تفسير مادي كرد».
استاد شهید مطهری، دقایقی پس از ترور
اين نگاه از ناحيه شهيد مطهري نسبت به اين گروه، براي يك جرياني كه داعيه يك انقلاب جهاني را داشت و بسيار پرمدعا بود و با ادبيات بسيار چماقي و خشن حركت ميكرد، اين لحن انتقاد و اين گفت وگو از آقاي مطهري، بسيار ناگوار بود، برای همین، كينه آقاي مطهري را بر دل داشتند.
درباره مرحوم شهيد قرني بحث ديگري بود؛ فضايي كه پس از رياست ستاد مشترك شهيد قرني در كشور كه ماركسيستها و مجاهدين خلق و غيره ايجاد كردند، با اين عنوان كه نبايد به ارتشيها و نيروهاي باقي مانده از نظام شاه مجال داد، موجي را عليه شهيد قرني ايجاد كرد، اين مسائل همراه شد با حوادث كردستان، جريانهاي چپ ماركسيستي و چپ مذهبي مثل مجاهدين خلق در آن زمان موج شديدي را نسبت به قرني ايجاد كردند به عنوان سابقهاش در ارتش شاه و هم حوادث كردستان. فرقان ميخواست از اين فضا براي مطرح شدن خودش در فضاي اوليه انقلابي آن زمان بين اين گروهها استفاده بكند؛ برای همین، در اطلاعيهاي هم كه براي ترور قرني صادر نمود، او را به خاطر همين به اصطلاح جنايات در كردستان و غيره محكوم به اعدام ساخته و حكم را اجرا كردند.
از منابع مالي اين گروه چيزي نفرموديد؟
از چيزهايي كه در آن زمان هميشه براي من عجيب مينمود، اين كه آثار اين گروه، هم حجيم بود و هم تقريبا در آن زمان به دست آوردنش خيلي سخت نبود. خود ما با اين كه در آن زمان سن زيادي نداشتيم و اين طور نبود كه ارتباطات بسيار گستردهاي داشته باشيم. آثار فرقان به راحتي به دست ما ميرسيد و بعدها هميشه اين پرسش براي من مطرح بود كه چگونه اين آثار در شرايط تقريبا هجوم و قدرت ساواك در سال 56 اينقدر راحتتر از خيلي از آثار ديگر در دسترس بود، حداقل در دسترس جريانهايي كه در حوزه و يا دانشگاه بودند.
هميشه يك تحليل وجود داشت كه ساواك و جريان شاه از آثاري كه به تفرقه اجتماعي، به ویژه بين نيروهاي مذهبي مبارز منتهي بشود، حمايت كرده و ميكند. آثار گروه فرقان آثاري بود كه اگرچه سريع به مقطع انقلاب خورد، ساواك خيلي نتوانست از آن بهرهبرداري كند، ولی اگر انقلاب به تأخير ميافتاد مجموعهاي بود كه به راحتي ميتوانست پايگاه و محوري براي يك دسته جديد از اختلافات در درون نيروهاي مذهبي باشد؛ اما اين توفيق يار بود كه انقلاب اسلامي زود به ثمر رسيد و عملا اين موج كه از 56 آغاز شد خيلي زمينههاي بسط فكري پيدا نكرد و شايد همين هم موجب شد كه اين جريان به سرعت از حوزه فكري به حوزه عمل تروريستي روي بياورد.
در جامعه امروز، فرايندي چون فرقان چه كدهايي ميتواند داشته باشد؟
به نظر ميآيد كه گروه فرقان از يك جهت هم تجربهاش قابل مطالعه است و هم اگر بخواهيم كدهايي را برايش تعقيب بكنيم، بسترهايي كه ميتواند فرقانيسم را يا جرياني به اين عنوان را پديد بياورد، يكي ناآزمودگي در مطالعات و فهم دين است؛ يعني اين كه انسان با يك مطالعات اوليه و پراكنده احساس ايدئولوگ بودن داشته باشد؛ اين خبط بزرگي است، در هر مرحله كساني كه به آن دچار شدهاند هم براي خودشان و هم براي جامعه ديني آفتهاي اساسياي ايجاد كردهاند. طبعا كدهايشان را در كساني ميشود ديد كه در آنها در حوزه فهم دين و متون ديني احساس بلوغ زودرس بوده.
نكته ديگري كه قابل پيگيري است، در جريان فرقان به عنوان يك امر تاريخي در بحثهاي عيني ما شيفتگيهاي غيرمعقول نسبت به اشخاص و مكاتب است. صرفنظر از درستي و يا نادرستي آراي دكتر شريعتي و يا امثال ايشان، مجذوبيت جريان فرقان نسبت به دكتر شريعتي توابعي به همراه داشت كه هم در فكر و هم در عمل گروه، خودش را نشان داد. اين محبت واليانه و مفرطانه هميشه ميتواند خطرسازيهاي خودش را در فضاهاي عمل اجتماعي داشته باشد.
نكته سوم: بحث رابطه اسلام با روحانيت و مرجعيت است. در عين اين كه به تعبير شهيد مطهري جريان روحانيت و مرجعيت قابل نقادي بوده و هست، اما جريانهايي كه به نحوي به فاصلهگذاري پرداختهاند و در مقابل نهاد روحانيت و مرجعيت به فهم و عمل مستقلانه پرداختهاند، در معرض آسيبهايي از نوع آسيب گروه فرقان هستند.
نكته چهارم: احساسزدگي در عمل و شتابزدگي و تهورهاي غيرمعقول، از ويژگيهاي اين جمع و جريان بود. هر گاه بحثهاي انديشهاي و فكري از فضاي يك گفت وگوي منطقي به فضاي يك بيان احساسي و يا عمل احساسي عاطفي شديد در بيايد، اين مخاطرات را به همراه دارد كه سريع فاصله بين شعار و تپانچه خيلي كم شود، طبعا گروههاي احساسي و عملگرا ميتوانند در معرض مخاطرات از نوع مخاطرات گروه فرقان باشند.
از حضور شما در اين گفتوگو سپاسگزاريم.
من هم از خداوند برايتان موفقيت بيش از پيش آرزومندم.
****
صالحي از زبان خودش
از سال 1351 وارد حوزه علميه مشهد شدم. دروس مقدماتي، سطوح مقدماتي و عالي را در حوزه علميه مشهد گذراندم. از سال 60 به حوزه علميه قم رفتم و دروس خارج را تا سال 68 در آن حوزه گذرانيده، بار دیگر به مشهد رفته و در دروس خارج اساتيد مشهد ادامه تحصيل دادم و در سال 76 دوباره به حوزه علميه قم مراجعت تحصيلي و علمي داشتم.
دروس مقدماتي را در مدرسه آقاي موسوينژاد و دروس سطح را در خدمت آقايان حضرات صالحي، مدرسي و فلسفي گذرانيدم. در حوزه علميه قم از دروس حضرات آيات وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي بهرهمند شدم. پس از عزيمت از مشهد در دروس حضرات آيات زنجاني و علمالهدي شركت كردهام.
در مباحث فلسفي از حضرات اساتيد ابراهيمي ديناني، انصاري شيرازي و حسنزاده آملي بهره بردم.
از آغاز ورود در حوزه، فعاليتهاي تدريس داشتهام؛ از جمله مكرر اصول فقه، شرح لمعه، معالم و مكاسب را تدريس كردهام. در سال 67، 65 سردبير مجله حوزه و در سال 76 73 مسئول دفتر تبليغات اسلامي خراسان بودهام. از سال 76 تاكنون در سه دوره متوالي عضو هيأت مديره دفتر تبليغات اسلامي (و سپس عضو هيات امناي آن) بودهام.
از سال 76 مديرمسئول نشريه پژوهشهاي قرآني و از همان سال عضو هيأت تحريريه نشريات فقه اهل بيت و كاوش فقه در فقه اهل بيت بودهام. همچنين از سال 78 مديرمسئولي و سردبيري نشريه پگاه را بر عهده داشتهام كه تاكنون 176 شماره از آن منتشر شده است. از سال 61 در مجله حوزه به عنوان يكي از نويسندگان آن مشغول به فعاليت بودهام. همچنين از همكاران تفسير راهنما از آغاز فعاليت تا مراحل پاياني آن بودهام. ضمنا در پارهاي از پروژهها و فعاليتهاي علمي، در مديريت يا در طراحي آن نقشهايي داشتهام چون: كاربرد دانش اصول در فقه و... .