سیاست تحریم و فشار غرب علیه ایران با اعمال تحریمهای جدید اتحادیه اروپا بر واردات انرژی از ایران وارد مرحله جدیدی شده است.
سیاست تحریم و فشار غرب علیه ایران با اعمال تحریمهای جدید اتحادیه اروپا بر واردات انرژی از ایران وارد مرحله جدیدی شده است. هدف اعلامی غرب از اعمال این فشارها بازگشت ایران به میز مذاکره و گفتوگوی جدی در مورد برنامه هستهای خود است. غرب با تأکید بر ضرورت این سیاست این گونه جلوه میدهد که تلاش دارد تا از حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران جلوگیری کند.
منظور غرب از مذاکره جدی ایران توقف غنیسازی اورانیوم در خاک ایران است. برای موفقیت در این امر، غرب یک سیاست دوجانبه یعنی اعمال «تحریمهای سخت» و «جنگ پنهان» با هدف اخلال در فعالیتهای هستهای ایران را در پیش گرفته است؛ اما مشکل اصلی این سیاست این است که بی اعتمادی ایران به اهداف غرب حصول اجماع سیاسی تصمیمگیران ایرانی را برای ورود به گفتوگوهای جدی از بین میبرد.
همچنین تاکید بر سیاست تحریم بعنوان یک هدف غایی در بلند مدت زمینههای گسترش تنش بین دو طرف را فراهم میکند و حتی اجماع نیمبند موجود در میان قدرتهای بزرگ و منطقهای را به هم میزند.
در زمینه تحریمها، نخست، غنیسازی اورانیوم در خاک ایران تنها موضوعی است که به دلیل ماهیت ملی و ژئواستراتژیک آن، اجماع سیاسی در بین تصمیمگیران ایرانی برای ورود به گفتوگوها با 1+5 را فراهم میکند؛ بنابراین، هر مذاکرهای که با هدف توقف غنیسازی اورانیوم در خاک ایران باشد، اساساً اجماع سیاسی تصمیم گیران ایرانی برای تداوم گفتوگوهای هستهای را از بین میبرد. هر مذاکره جدی از سوی ایران تنها در شرایط تداوم غنیسازی صورت میپذیرد. نکته کلیدی که آمریکا و به طور کلی غرب از آن طفره میروند، این است که حتی اگر ایران در این مقطع با توقف غنیسازی موافقت کند، مسأله اصلی آنان یعنی توانمندی هستهای ایران، چیزی است که رخ داده و بازگشت ناپذیر است.
همچنین غنیسازی اورانیوم، نوعی دسترسی به «توانایی هسته ای» بدون تسلیحاتی شدن است و این خود برای ایران ارزش استراتژیک بازدارندگی دارد. از این دیدگاه، توقف غنیسازی با توجه به سابقه بی اعتمادی به اهداف غرب به ویژه سیاستهای «تغییر رژیم» آمریکا با ارزشترين ابزار ايران در پيشبرد مذاكرات را از بين ميبرد و حتي میتواند احتمال حمله به ایران را افزایش دهد؛ بنابراین، پافشاری بر توقف غنیسازی اورانیوم تنها عامل جلوگیری کننده تلقی شده و ایران آن را به عنوان یک پیش شرط نخواهد پذیرفت. غرب نیز بیش از پیش به این واقعیت پی برده و طرح موضوع توقف غنیسازی بیشتر به عنوان یک روش بي فايده مطرح میشود.
دوم، سیاست تشدید فشار سیاسی ـ اقتصادی غرب «برابری سیاسی» ایران در مذاکرات را از بین میبرد. تجربه نشان داده که ایران اساسا در شرایط ضعیف، وارد مذاکره جدی نمیشود. چون نگرانی از باخت در روند مذاکرات، خود اجماع سیاسی تصمیم گیران ایرانی برای پیشبرد مذاکرات را از بین میبرد.
این چنین بوده است که در گذشته هر قدم غرب در تشدید فشار با واکنش ایران برای برداشتن یک قدم عملی و رو به جلو برای بازگشت به برابری سیاسی منجر شده است. مثلاً تصویب قطعنامههای شورای امنیت که با ابتکار غرب بود، نتیجه معکوس داشته و منجر به افزایش سانترفیوژهای ایرانی به نزدیک هشت هزار، افزایش درجه غنیسازی به 20 درصد، تأسیس سایت جدید هستهای و انتقال فعالیتهای غنیسازی اورانیوم به سایت فردو شده که حفاظت امنیتی بیشتری دارند. به تازگی هم ایران اعلام کرده که به زودی از سوخت بومی 20 درصد در فعالیت نیروگاه اتمی تحقیقاتی تهران (TRR) استفاده خواهد کرد.
این امر نشان میدهد که ایران مصمم است تا با اقدامات متقابل حتی با هزینههای زیاد ظرفیت برابری سیاسی خود را در مذاکرات با غرب حفظ کند. چون در شرایط برابری احساس امنیت و راحتی بیشتری برای دستیابی نسبی به تقاضاهای خود در مذاکرات داشته و در مورد پاسخگویی به ابهامات مطرح شده از سویIAEA همکاری بیشتری میکند.
سوم، در ایران موضوع تشدید تحریمها از سوی غرب به طور فزایندهای با مفهوم «تهدید» برای امنیت و منافع ملی خواه از سوی نخبگان حاکم یا در نزد افکار عمومی پیوند خورده است. هر چقدر تحریمها سخت و گستردهتر میشوند، از جنبه حکومتی خارج شده و با زندگی روزمره مردم همچون فعالیتهای اقتصادی، نوسانات ارز و غیره ارتباط یافته و به همان اندازه مردم را نسبت به اهداف غرب از تداوم تحریمها و ورود به مذاكرات بدبین و حساس میکنند.
تهدید به بستن تنگه هرمز بر مبنای مفهوم تهدید ملی و با توجیه به خطر افتادن امنیت اقتصادی صورت گرفته است. بر خلاف برخی از دیدگاههای غربی که بر این باورند ایران به دلیل وابستگی به صدور انرژی و مبادلات اقتصادی خود این تنگه را مسدود نخواهد کرد، باید اذعان داشت که اگر امنیت اقتصادی ایران بر هم خورد ایران احتمالا این کار را خواهد کرد. البته بعید است که ایران با تحریم اخیر اتحادیه اروپا که تنها 18 درصد صادرات نفت ایران را شامل میشود تهدید خود را عملی کند. اما اگر این تحریمها به صدور انرژی ایران به آسیا یعنی هند، چین و ژاپن اخلال ایجاد کند، احتمالا واکنش جدی ایران را در پی خواهد داشت. استراتژی ایران در این زمینه بیشتر «بازدارندگی تدافعی» است؛ یعنی برای حفظ امنیت نسبی خود و در یک جنگ تمام عیار کنترل تنگه هرمز به عنوان دروازه خروج انرژی از خلیج فارس را بر عهده خواهد گرفت و به احتمال زیاد در اقدامی گزینشی، تنها با ظرفيتهاي صدور انرژي و حمل و نقل کشورهای دشمن به ویژه كشورهاي عربي منطقه برخورد میکند. در جنگ نفتکشها در دهه 1980 هم ایران تنها کشتیهای وابسته به کشورهای متخاصم را هدف قرار داد.
جنبه دوم سیاست غرب هدایت یک «جنگ پنهان» علیه برنامه هستهای ایران است. این روش هم روحیه ضد غربی و بی اعتمادی را در نزد افکار عمومی ایران افزایش داده و از این طریق اجماع سیاسی در ایران برای ورود به گفتوگوهای جدی را میتواند تحت تأثیر قرار دهد. از نظر ایرانیان فرستادن ویروس استاکس نت با هدف توقف و نابودی یک برنامه ملی صورت گرفته و خسارات زیادی به کشور تحمیل کرده است. به قتل رساندن دانشمندان ایرانی، عمل آشکار تروریستی و از بین بردن سرمایههای ملی است. اتهام دست داشتن ایران در قضیه ترور سفیر عربستان در واشنگتن و ارتباط دادن ایرانیان با مسأله تروریسم، آثار منفی در روحیه افکار عمومی ایران داشته و سرانجام فرستادن هواپیماهای جاسوسی بر فراز آسمان ایران همگی بر روحیه بی اعتمادی ایرانیان از اهداف صادقانه غرب از گفتوگو با ایران افزوده است.
تشدید تحریمها حتی اجماع نیم بند بینالمللی موجود علیه ایران را به هم میزند. اتحادیه اروپا به امید تغییر سیاست هستهای ایران و به اصطلاح جلوگیری از جنگ به ناچار با سیاست تحریمهای سخت آمریکا همراه شده و ورود انرژی از ایران را تحریم کرد. اروپاییها با این کار شتاب زده، خود را از موقعیت پل ارتباطی گفتوگو با ایران خارج کرده و درست در مقابل آن قرار گرفته اند. این سیاست فضای تنش و بی اعتمادی بین دو طرف را افزایش داده و آینده مذاکرات ایران با 1+5 را به چالش میکشد. مثلاً این موضوع منجر به طرح فوری قطع صدور نفت به اتحادیه اروپا از سوی مجلس ایران شده که در صورت اجرایی شدن آثار منفی اقتصادی بر اقتصاد اروپا و به ویژه بر کشورهای کشورهایی همچون ایتالیا و یونان خواهد داشت.
این نشان میدهد که ایران ظرفیت و اراده لازم برای مقابله با این گونه تحریمها را دارد. اکنون بحث در ایران این است که با وجود تحریمهای سخت اتحادیه اروپا علیه ایران، اساساً توجیهی برای ورود به مذاکرات با گروه 1+5 وجود ندارد. پرسش مهم نیز این است که گام بعدی اتحادیه اروپا چه خواهد بود؟ آيا با آمريكا در يك تنازع احتمالي همگام مي شود. در واقع اتحاديه اروپا با اين سياست وارد ريسك بزرگي شده است.
از سوی دیگر، مرزهای حمایت روسیه وچین از تحریمهای غرب حد و مرزی دارد. روابط روسیه با غرب بر سر سپر استقرار دفاعی موشکی در ترکیه و نوع برخورد با تحولات جهان عرب به خصوص بحران سوریه بهم خورده است. چین نیز منافع اقتصادی ناشی از وارادت انرژی و صادرات کالا به ایران را دارد و در چارچوب اهداف استراتزیک و جهانی خود از یکجانبه گرایی آمریکا حمایت نمی کند. به تازگی نيز روسيه و چين قطعنامه ابتكاري غرب در مورد بحران سوريه را وتو كردند.
قدرتهای در حال ظهور همچون هند و ترکیه نیز همان گونه که به صراحت اعلام کردهاند حاضر به تحریم واردات انرژی از ایران نیستند. آنها به خوبی آگاهند که به سرعت نمیتوان جایگزینی برای انرژی ایران پیدا کرد و اینکه بازارهای عرضه و تقاضای نفت بسیار پیچیده و به هم وابسته هستند و هر گونه اختلال و دستکاری در روند طبیعی بازار نفت میتواند امنیت انرژی آنها را به خطر اندازد.
در مورد اعراب منطقه خلیج فارس همچون عربستان هم شاید بدشان نیاید که فشارها بر ایران افزایش یابد؛ اما آنها کاملا آگاه هستند که تلاش برای جایگزین نفت ایران به معنای افزایش تنش، بی ثباتی و احتمال بروز جنگ در منطقه خواهد بود و این تنها مسألهای که اعراب در اوضاع کنونی و با بروز انقلابهای عربی به آن نیازی ندارند. در این وضعیت احتمالا مواضع اعراب نسبت به تداوم تحریمهای سخت غرب تغییر خواهد کرد. نتیجه همه این تحولات این است که در صورت مقاومت ایران در تداوم سياست هستهاي خود احتمالا اجماع نیم بند کنونی که با تلاشهای فراوان آمریکا به وجود آمده شاهد شکافهای بیشتری خواهد بود.
برنامه هستهای ایران به دلیل اهمیت ژئواستراتژیک و سیاسی ـ امنیتی اساساً با جنبه هزینه اقتصادی ناشی از تحریمها ارتباط اندکی دارد. تحریمهای شدید غرب علیه ایران بر این تصور شکل گرفته که ایران تنها در شرایط فشار همه جانبه سیاسی ـ اقتصادی و تهدید به جنگ وارد مذاکرات و در نهایت تسلیم خواهد شد. اما بر خلاف این تصور، فشار و تحریم بیشتر بر روی یک مسأله ملی و راهبردی تمامی گروههای سیاسی را بر محور آن موضوع یکدست و یکصدا میکند.
برنامه هستهای ایران با محوریت غنیسازی مستقل اورانیوم هر چند چالشهای زیادی را در روابط ایران و غرب به وجود آورده اما همزمان تنها موضوعی است که اجماع سیاسی لازم را برای ورود به گفتوگوهای جدی با غرب فراهم میکند. سیاست «تحریم برای مذاکره» مهمترین موضوع مذاکره یعنی «اعتمادسازی» را در طرف ایرانی از بین میبرد و پایه مذاکرات را به چالش میکشد.
اکنون غرب ابزار فشارهای سیاسی و تشدید تحریمها را دارد و ایران ابزار افزایش درجه غنیسازی اورانیوم و توسعه فعالیتهای هسته ای. از این لحاظ، ایران و غرب خود را در آستانه پیروزی در این ماراتن نفسگیر در نظر میگیرند. در اینجا برداشتهای نادرست دو طرف از ارزیابی موفقیت یکدیگر میتواند منجر به گسترش بی اعتمادی متقابل، افزایش تنش و تفکرات جنگ طلبانه و گرایشهای میلیتاریستی در دو طرف شود که در واقع نقطه مشترک نگرانی جامعه بین المللی است. بروز جنگ برای دو طرف درگیر و همچنین نظام صلح و امنیت بین المللی فاجعه بار خواهد بود؛ بنابراین، دو طرف باید برای برون رفت از این مخاصمه سریع اقدام کنند.
برنامه هستهای ایران در قالب تعامل و یک بازی برد ـ برد و از طریق دیپلماسی حل شدنی است. مسأله مهم این است که چگونه بین حق ایران برای استفاده از انرژی صلح آمیز هستهای و منحرف نشدن آن به سمت تسلیحاتی شدن تعادل ایجاد کرد. برای ایران مهمترین مسأله، اعتماد به طرف مقابل برای عدم توقف برنامه هستهای بومی خود است. مذاکرات آینده 1+5 فرصت خوبی است که غرب با کنار گذاشتن پیش شرط توقف غنیسازی اورانیوم خود وارد مذاکرات جدی با ایران شود.
.........................................
اصل اين مقاله به زبان انگليسي در مجله Foreign Affairs در تاريخ 9 نوامبر 2012 منتشر شده است.
http://www.foreignaffairs.com/features/letters-from/sanctions-wont-end-irans-nuclear-program