روسیه به همراه چین برای سومین بار قطعنامه پیشنهادی در شورای امنیت سازمان ملل علیه سوریه را وتو کردند. این اقدام بلافاصله سرزنش این دو کشور توسط آمریکا و انگلیس و همچنین وضع تحریمهای تسلیحانی علیه روسیه را از سوی کنگره آمریکا به دنبال داشت.
موضع محکم روسیه در رخدادهای مربوط به سوریه، مورد توجه گسترده محافل سیاسی، خبری و پژوهشی قرار دارد و بررسی علل و عوامل مقاومت بیسابقه روسیه در این زمینه و تعیین سرحدَ آن به مبحثی حایز اهمیت تبدیل شده است.
هرچند تردیدی نیست که فدراسیون روسیه از عینک منافع ملی خویش به مسائل پیرامون خود مینگرد، سرسختی این کشور در ماههای گذشته و اشاره نماینده روسیه در سازمان ملل به قدرت منطقهای ایران هنگام مخالفت با قطعنامه پیشنهادی، کنکاش بیشتری در زوایای سیاست خارجی کنونی این کشور را میطلبد.
مهمترین عامل در تدوین نگاه کنونی روسیه به عرصه بینالملل، سوءظن بیسابقه این کشور به اهداف و نیات آمریکا در منطقه خاورمیانه و اوراسیاست. پس از پدیدار شدن ناکامی در روند بازسازی روابط آمریکایی ـ روسی، ولادمیر پوتین که یک بار دیگر به عرصه ریاست جمهوری روسیه برگشته، با این واقعیت روبهروست که سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی در حال شکلگیری است، توقف گسترش ناتو مقطعی است و تنها نتیجه اجلاس لیسبون برای روسیه این بوده که این کشور در مواضع اعلانی دشمن ناتو ذکر نشده است و بیشترین نقشی که برای روسیه در موضوع افغانستان در نظر گرفته شده، در حد همکاری تدارکاتی و مشارکت اطلاعاتی است.
مقاله منتشره از سوی پوتین در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، فرامین او در عرصه سیاست خارجی و سخنان اخیرش در جمع سفرای روسیه در جهان، نشان میدهد که تقابل روسیه با آمریکا به اوج رسیده و ادبیات دوره جنگ سرد میان دو کشور احیا شده است.
پوتین به آشکاری در این سخنان و نوشتهها، آمریکا را به فریبکاری و سوءاستفاده از ساختار و قطعنامههای سازمان ملل، بهرهگیری از استاندارد دوگانه در مواجهه با مسائل مشابه در کشورهای گوناگون و جستجوی منافع خویش ذیل شعار حمایت از دمکراسی متهم میکند.
روسیه به این باور رسیده است که بطلان تز مشارکت روسیه با آمریکا در مسائل مهم در مقابل در نظر گرفتن نقش مناسب برای این کشور در جهان و به ویژه سیستم امنیتی اروپا آشکار گشته است. از نگاه تحلیلگران روس سیاست خارجی کنونی آمریکا بر دو نظریه «واقع گرایی غایی» و «لیبرالیسم جدید» مبتنی است؛ بنابراین، آمریکاییها چنین میپندارند که کشورهای جهان به دو دسته دوست و دشمن آمریکا تقسیم میشوند و کشورهای دشمن باید تضعیف شوند و حضور آنها در حوزههای استراتژیک جهانی و منطقهای در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید محدود و تا جایی که میشود، سرکوب شود.
لیبرالیسم جدید نیز مدعی است که جنگ میان کشورهای غیر دمکراتیک رخ میدهد و بنابراین و در همین راستا همه کشورها باید مسیر دمکراتیزه شدن به شکل آمریکایی را بگذرانند و چنانچه لازم باشد برای این منظور میتوان از ابزار پیشگیرانه جنگ استفاده کرد.
از همین منظر، روسیه تحولات جاری در خاورمیانه را تحت مدیریت آمریکا تلقی میکند و بر این باور است که موج جدیدی از نظم نوین و تک قطبی سازی جهان آغاز شده که شمال آفریقا، خاورمیانه، ایران و اوراسیا و در نهایت چین و روسیه را هدف قرار داده است.
پوتین و وزیر خارجهاش بارها در تشریح موضع کنونی روسیه در موضع سوریه اشاره کردهاند که اشغال لیبی تجربه تلخی است که با سوءاستفاده از قطعنامه سازمان ملل در زمینه برقراری منطقه ممنوعه پروازی و هجوم نظامی به این کشور رخ داده است و نباید اجازه داد تکرار شود.
بدعت دیگر در عرصه بینالملل که در چهارچوب قواعد و اصول شناخته شده بینالمللی نمیگنجد برپایی نشستهای منطقهای و تصمیم گیری در زمینه تغییر دولت در یک کشور است.
روسیه کنونی پایبندی به قواعد جهانی را از اصول سیاست خارجی خود و کمک کننده به شکلگیری جهان چند قطبی میداند و در کنار چین بر این باور است ساختار و قواعد نظام کنونی جهانی، به رغم ناعادلانه بودنش به برقراری صلح و چند جانبه گرایی در عرصه جهانی کمک میکند. در همین راستا، روسیه ضمن تأکید بر حل و فصل موضوع سوریه از طریق سازمان ملل با هر گونه قطعنامهای که درگیری در سوریه را تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار دهد و بهانهای برای مداخله نظامی ایجاد کند، مخالفت مینماید.
گویا، بحران در سوریه برای روسیه از حد نگرانی از دست رفتن منافع اقتصادیاش و در نظر نگرفتن نقش برای این کشور در آینده سوریه گذشته است. سوریه در ماههای اخیر به مرز تقابل استراتژیک تبدیل شده و از نگاه روسیهای که برای آن نقش چشمگیری در تحولات جهانی و منطقهای از سوی غرب پیشبینی نشده است و اینکه تحولات موجود در سوریه چگونه رقم خواهد خورد، در روند آتی نظام جهانی تأثیر بسزایی خواهد داشت.
از نگاه روسها طرحهای خاورمیانه بزرگ و آسیای مرکزی بزرگ در قالبهای نوینی در حال اجرایی شدن است و عجیبتر آن که این بار با مشارکت اسلامگرایان جدید، زنگ خطر جدی را درباره آسیای مرکزی و جمهوریهای مسلماننشین روسیه فدراتیو و همچنین ایالت سین کیانگ چین بیخ گوش روسیه و چین مینوازد.
از نگاه نگارنده، موضوع سوریه برای روسیه در حد استراتژیک تعریف شده، نه از جهت نزدیکی بیش از اندازه میان این دو کشور که روسیه نشان داده از عملگرایی و سودجویی در عرصه سیاست خارجی خود به خوبی بهره میگیرد، بلکه از این جهت که شیوه حل و فصل مسأله سوریه در روندهای پیش روی، تأثیرگذار است و از آن منظر که موازنههای جهانی و منطقهای را به میزان بسیاری تحت تأثیر قرار خواهد داد.
بیگمان در روسیه محافل گوناگونی در تدوین نظریه سیاست خارجی این کشور تأثیرگذارند، چنانچه ولادمیر پوتین مجبور میشود سفر به سرزمینهای اشغالی را در ردیف نخستین سفرهای خارجی خود قرار دهد و همچنین روشن است که اولویت نخست برای روسیه و پوتین مشارکت با آمریکا و اروپا در حل و فصل مسائل جهان در مقابل پیش بینی نقش و جایگاه چشمگیر برای روسیه است و در همین چهارچوب نیز یک نوبت در دوره پوتین تز اتحاد استراتژیک میان آمریکا و روسیه در مقابله با تروریسم پس از حوادث یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ و یک نوبت نیز در دوره حاکمیت دیمیتری مدودف نظریه بازسازی و احیای روابط آمریکا و روسیه به آزمایش گذاشته شد.
دوره نخست با طراحی و اجرای انقلابهای رنگی و دوره دوم نیز با مداخله آشکار آمریکا در انقلابهای منطقه و به سرانجام نرسیدن توافقات میان دو کشور پایان یافت.
ناکامی تز اتحاد استراتژیک با وقوع جنگ گرجستان پس از دوره انقلابهای رنگی قطعی شد و به صف کشی میان روسیه و بلوک غرب انجامید. چنانکه در آن سال برای نخستین بار پس از فروپاشی شوروی جنگ سرد جدید سخن به میان آمد و مداخله آمریکا در تحولات کشورهای عربی و صف کشی جدی در موضوع سوریه روشنتر شد.
در جنگ گرجستان در تابستان ۱۳۸۷ آمریکا و متحدینش با دیدن عزم روسیه و لحاظ اینکه موضوع به حوزه حیاتی و خارج نزدیک روسیه مربوط میشود، جانب احتیاط را پیش گرفتند؛ اما درباره سوریه، گویا مناقشه ابعاد بسیار عمیق و گستردهتری دارد و برای همه اطراف آن جنبه استراتژیک و اصولی یافته است.
هرچند نباید از نظر دور داشت که محدودیتهای اقتصادی و نیازمندیهای صنعتی و تکنولوژیک، ظرفیت مقابله با محدودیت روسیه را محدود میکند و برخی از سیاستمداران کهنهکار روس همچون یوگنی پریماکوف بر این باورند که «روسیه دیگر نمیتواند اهمیت و اقتدار خویش را در روابط جهانی از راه رویارویی به اثبات برساند» اما تحولات یک ساله اخیر به ویژه اشغال لیبی به خوبی روسیه و چین را به اهداف و نیات توسعهطلبانه غرب آگاه کرده است و این دو کشور در عین محاسبه هزینههایی که ممکن است، لازم باشد پرداخت کنند، تلاش خواهند کرد در روند فشار بر سوریه سهیم نشوند و در چهارچوب ظرفیتهای موجود خود در سازمان و در عرصههای جهانی و منطقهای با رویکرد یکجانبه آمریکا و متحدینش مقابله کنند.
روسیه همچنین یک بار دیگر پس از جنگ اوستیای جنوبی، تلاش خواهد کرد آنچنان که «مایک اسپکنر»، کارشناس آمریکایی امور روسیه اشاره کرده، به جامعه جهانی یادآور شود که: «ایالات متحد آمریکا نباید با روسیه مانند جامائیکا رفتار کند و به یاد داشته باشد که روسیه پس از آمریکا در مقایسه با دیگر کشورها، دارای بیشترین کلاهک هستهای است».
* مدير گروه مطالعات روسيه در دانشکده مطالعات جهان ـ دانشگاه تهران