در نقشه آسیا اگر به آسیای میانه توجه کنید کشور قزاقستان را میبینید که از نظر وسعت دوبرابر کشور ما اما جمعیت آن نصف جمعیت ایران است. نام قزاقستان و قوم قزاق را که ساکنان این کشور هستند با قزاقهایی که در کشور ما خیانتهای مختلفی انجام دادند رضاخان پهلوی را روی کار آوردند یکی ندانید؛ چرا که قزاق نام واحدی نظامي در روسیه تزاری بود که در مناطق مختلف از جمله ایران اخلالگری میکرد.
به گزارش مشرق، بر اساس آخرين آمار مجمع جهانی اهلبیت(ع) از شیعیان قزاقستان که در سال 2008 ميلادي برآورد شده است از مجموع 15 ميليون و 346 هزار نفر جمعيت قزاقستان، 354 هزار و 850 نفر شيعه هستند که نسبت آنها به کل جمعیت اين کشور حدود 2.3 درصد است.
جمعیت شیعه در این کشور ریشه و فرهنگ و نژاد و زبان ایرانی دارند و هنوز هم چشم امید دارند تا روزی هموطنانشان در ایران آنها را به سرزمین اصلیشان (ایران) برگردانند.
قزاقستان کشوری است که که در زمان روسیه تزاری، شبیه تبعیدگاه بود و دولت روسیه تزاری برای خلاصشدن از دست هر گروهی آنها را به این سرزمین تبعید میکرد برای همین در این کشور از ملتهای مختلف میتوان پیدا کرد و در آن بیش از ۱۰۰ ملیت مختلف زندگی میکند.
در قرن هفتم و هشتم میلادی بود که اسلام به قزاقستان رسید مردم این سرزمین اسلام را پذیرفتند اما آگاهیشان درباره اسلام کم بود تا اینکه در قرن نوزدهم حرکت بزرگی بین قزاقها به وجود آمد که آنها را تبدیل به مسلمانهای معتقدی کرد و بهرغم تلاش روسها برای جلوگیری از مسلمانشدن قزاقها، خللی در اعتقادات آنها به وجود نیامد و مردم قزاق، مسلمان ماندند. قزاقها سنیمذهبند و پیرو مکتب حنفی و بین آنها صوفیگری رواج زیادی دارد.
شيعيان قزاقستان کجا ساکنند؟اما در قزاقستان اقلیت شیعیانی هم وجود دارند که خیلیها از وجود آنها باخبر نیستند. در قزاقستان پشت کوههای تیانشان در ۱۲۰ کیلومتری پایتخت و در نزديکي مرز قرقيزستان، شهر کوچکی به نام «مِرکه» وجود دارد که معروف به «قم قزاقستان» است. شهری که مردم آن شیعه ایرانی هستند و به زبان آذري حرف میزنند و هنوز چشم امید دارند تا روزی گروهی از مسؤولان ایراني بیایند و آنها را به سرزمین مادریشان ببرند.
سالها قبل زمانی که بخش شمالی آذربایجان از کشورمان جدا نشده بود، مردم آذربایجان در تمام منطقه پراکنده بودند و خیلیها اقوام و بستگاني در باکو داشتند و خیلی از عشایر هم گوسفندهایشان را به آن سوی رود ارس میبردند اما پس از توطئههای روسها و جنگهایی که در گرفت بخشی از سرمین ایران جدا شد ولی هنوز هم بسیاری از مردم آذربایجان در دو سوی رود ارس با هم رفتوآمد داشتند تا اینکه در سال ۱۹۱۸ میلادی حکومت شوروی، مرز ایران را بست و بسیاری از ایرانیان در آن سوی مرز گرفتار شدند و به آنها اجازه داده نشد تا به کشورمان برگردند. زن و مرد و پیر و جوان، سالها در پشت مرزهای بسته ماندند تا شاید روزی مرزها باز شود. در سرما و گرما با فقر و بدبختی زندگی کردند تا شاید روزی کسی برای نجاتشان بیاید ولی کسی نیامد. آنها ۲۰ سال پشت مرزها انتظار کشیدند و عاقبت حکومت شوروی که میترسید این عده که هزاران نفر بودند دست به آشوب بزنند در یک شب، همه آنها را با دستهای خالی سوار بر واگنهای قطار کرد تا به هزاران کیلومتر آن طرفتر تبعید کند. بعد از روزها قطار از حرکت ایستاد و همه را پیاده کرد. آنها در منتطقه نامعلومی پیاده شدند که بعدها معلوم شد قزاقستان است.
اکنون ۷۰ سال از روزی که هزاران نفر از مردم کشورمان را به قزاقستان تبعید کردند میگذرد. مردمی که جز کشاورزی و دامداری کاری نداشتند.
در آن زمان مسلمانبودن و انجام مراسمات مذهبی جرم بود اما این شیعیان باغیرت چند سال بعد در آن منطقه که «مرکه» نام داشت مسجدی را بهصورت مخفیانه ساختند. مسجد را در انتهای کوچهای باریک در میان چند خانه ساختند تا کسی جز خودشان از وجود آن با خبر نباشد. در همان مسجد بود که نماز میخواندند و در ایام محرم برای سیدالشهداء عزاداری میکردند.
سالها بعد پیرمردی از شیعیان «مرکه» به مسافری از ایران گفته بود که آنها از عشایر منطقه «مشکینشهر» و «بیلهسوار» بودهاند و سالهاست که چشم امید دارند تا عدهای از ایران بیایند و آنها را به کشورشان برگردانند.
حجتالاسلام والمسلمین «لطفعلی سلیمانی» که از فعالترین چهرههای شیعی در آسیای مركزی است بهعنوان مبلغ در كشورهای قزاقستان و قرقیزستان به ترویج مكتب اهل بیت علیهم السلام و مدیریت فعالیتهای تبلیغی شیعیان مشغول است.
وي درباره چگونگي کشف شيعيان در منطقه «مرکه» قزاقستان، ميگويد: «ما فعالیتهای خود را در آسیای مركزی از حدود 10 سال پیش آغاز كردیم. در آن زمان من به درخواست مسؤولان سفارت ایران در بیشكك به قرقیزستان رفته و سپس همراه آنها عازم شهر «مركه» كه در مرز بین قزاقستان و قرقیزستان قرار دارد شدیم. در آن زمان رفت و آمد بین این دو كشور بدون محدودیت صورت میگرفت و حتی ایرانیها هم بهراحتی بین این دو كشور رفتوآمد میكردند. علت رفتن ما به مركه این بود كه سفارت ایران در قرقیزستان اعلام كرده بود كه ما در آنجا شیعه كشف كردهایم؛ با وجود اینكه تصور نمیشد كه در آنجا شیعهای سكونت داشته باشد. كیفیت كشف شیعیان هم به این صورت بود كه شخصی در شهر مركه به سفارت ایران در "بیشكك" مراجعه كرده و زمان شروع محرم را پرسیده بود و هنگامی كه مسؤولان سفارت از علت این پرسش جویا شدند، آنها خود را شیعه معرفی كرده و گفتند كه هر سال در ماه محرم به عزاداری میپردازند و بدینسان كار ما در قرقیزستان و قزاقستان شروع شد. در آن زمان، مردم آن منطقه هویت مذهبی خودر ا تحت تأثیر فعالیتهای نظام كمونیستی شوروی از دست داده بودند.»
وي ميافزايد: «شیعیان با اینكه نسبت به مذهب خود تعصب داشتند و در مجالس اهل سنت شركت نمیكردند از این امر مستثنی نبودند. به همین دلیل كار ما در اوایل بسیار سخت بود. نظام كمونیستی شوروی سابق سختگیری خاصی نسبت به علمای دینی و به ویژه علمای شیعه داشت و با آنها به شدت برخورد میكرد. به صورتی كه ما در بازدیدی كه از قبرستان یكی از مناطق شیعه نشین داشتیم متوجه شدیم كه بعضی از مدفونین آن قبرستان از علمای شیعه بودهاند و حتی تعدادی از آنها در نجف به تحصیل پرداخته بودند. ولی همه اینها پس از مرگشان معلوم میشد، چون اگر نظام كمونیستی به عالم مذهبیبودن كسی آگاهی مییافت او را به وضع فجیعی شكنجه كرده و به قتل میرساند. این مسأله و مسائل دیگری از این قبیل باعث شده بود كه شیعیان هویت مذهبی خود را از دست بدهند. تنها سیمی كه آنها را به تشیع و مكتب اهل بیت علیهم السلام وصل میكرد، عشق به امام حسين و حضرت ابوالفضل العباس علیهما السلام بود. وقتی ما از علت شیعهبودنشان جویا میشدیم، از عشق آنها به امام حسین و حضرت ابوالفضل عليهما السلام باخبر میشدیم. اغلب آنها حتی نام پیامبر(ص) و سایر امامان علیهم السلام را نمیدانستند و افراد انگشتشماری قادر به خواندن نماز بودند. شدت این دوری از مذهب به صورتی بود كه روحانی آنها كه در بیشكك زندگی میكرد فقط قادر به خواندن سوره حمد، آن هم به صورت ناقص بود. همان مقدار كم را هم نه از روی خط عربی، بلكه از روی خط كریل كه خودشان نوشته بودند میخواند.»
اکنون حدود دههزار شیعه در این منطقه زندگی میکنند و همه آنها مقلد امام خمینی(ره) هستند. در مسجد امام علی(ع) این شهر تصویر بزرگی از امام خمینی(ره) بر دیوار زدهاند که اوایل پیروزی انقلاب یکی از اهالی مرکه که برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد آمده بود آن را تهیه کرده و برای مردم شهرش سوغات برده بودنها سالها بود که امام خمینی(ره) را میشناختند؛ از زمانی که نامه امام(ره) به گوباچف را شنیده بودند. یکی از شیعیان مرکه ميگويد: «ما از قدیمالایام و به پیروی از گذشتگانمان از آقا سید ابوالحسن اصفهانی تقلید میکردیم و به تقلید او باقی بودیم چرا که تنها او را میشناختیم و به او عشق میورزیدیم تا اینکه در یکی از سالهای خفقان، دوستی توضیح المسائل امام خمینی(ع) را به این منطقه رساند. ما نشسته و رساله امام را مو به مو با رساله آیةالله اصفهانی تطبیق کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این دو از یک سرچشمه سیراب گشتهاند و علم هر دوی آنها علم آل محمد(ص) است و احساس کردیم که در حال حاضر مرجع تقلید واقعی امام خمینی است و در جمع عمومی اعلام کردیم که ما مقلد آقا شدهایم.»
مرکه اکنون سه مسجد دارد و اگر مسافری از ایران قدم به این شهر بگذارد فکر خواهد کرد که وارد یکی از شهرهای آذربایجان شده است. اینجا ایران کوچکی در دل قزاقستان است اما کوچکترین ارتباطی با ایران ندارد و حتی رادیوها هم در این منطقه نمیتوانند شبکههای ایرانی را بگیرند.
روزهای محرم که میشود همه شهر سیاهپوش میشود و دستههای عزاداری به راه میافتد؛ گویا که مرکه اردبیل است و فریاد «یا حسین» در آسمان شهر طنین میاندازد.
در این منطقه هنوز هستند کسانی که شناسنامههای ایرانیشان را بهسختی نگه داشتهاند و نگذاشته اند روسها از آنها بگیرند تا شاید زمانی شناسنامههایشان را به گروههای ایرانی نشان بدهند و بگویند که ما ایرانی هستیم.
زمانی که برف، کوههای تیانشان را سفیدپوش میکند و گرمای خورشید بیفروغ میشود هنوز قلب شیعیان مرکه به امید برگشتن به ایران میتپد.