عبدالرحیم اباذری در عصر ایران نوشت:
در آستانه سالروز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید مظلوم آیت الله بهشتی وهفتاد و دوتن از یارانش هستیم. فرصت مناسبی است به گذشته ها برگردیم و از لابلای تاریخ برای آینده خویش ره توشه ای برداریم.عبدالرحیم اباذری
آیت الله شهید سید محمد حسینی بهشتی از جمله روحانیون روشن ضمیری است که دشمنان به گوهر وجودی اش پی بردند و با ارتکاب جنایتی بزرگ از خدمات اجتماعی وسیاسی او مانع شدند و این مجتهد سیاسی و زمان شناس را از صحنه سیاسی و اجتماعی کشور حذف کردند.
یکی از مشکلات شخصیت هایی مانند آیت الله بهشتی این بود و هست که این بزرگان چون حداقل نیم قرن از زمان خویش جلوتر هستند ،افکار و اندیشه هایشان برای بسیاری، حتی تحصیل کنندگان حوزوی و دانشگاهی قابل درک و هضم نیست و مشکل آفرین می شود. هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود ،وقتی شهید بهشتی متوجه شد بعضی از طلاب وفضلای جوان در تلاش وتکاپو هستند تا مردم را به زور به بهشت ببرند ، طی سخنانی در مسجد اعظم قم خطاب به آنان چنین گفت:
«به طلاب و فضلای حوزه هم به دنبال این بحث یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را برمبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید. آگاهی بدهید، زمینه سازی کنید برای رشد اسلام ، ولی بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادی است، می خواهد خودسازی داشته باشد،خودش، خودش را بسازد، اما بر خلاف دستور قرآن مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید، که اگر تحمیل کردید آنها علیه این تحمیل تان طغیان خواهند کرد.
انسان عاشق آزادی است، می خواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد،"اما شاکرا واما کفورا"؛ آنقدر تحمیل راه و عقیده بر انسان ها نامطلوب است که خدا به پیامبر اکرمش خطاب می کند. (پیغمبر اصرار داشت، پافشاری می کرد، زحمت می کشید، خودش را به رنج وتعب می انداخت که مردم را به راه خدا بیاورد) که ای پیغمبر کار تو هم حد دارد. (افی انت تکره الناس حتی یکونوا مومنین ) تو می خواهی مردم را وادار کنی، مجبور کنی که آنها مومن باشند؟ اینکه راه پیغمبر نیست.
توصیه من به طلاب عزیز وبه فضلای ارجمند این است که منادی حق باشید، دعوت کننده به حق باشید، آمر به معروف و ناهی از منکر با رعایت تمام معیارهای اسلامی اش باشید، اما مجبور کننده مردم در راه اسلام نباشید، چون آن مسلمانی ارزش دارد که از درون انسان ها و عشق انسان ها بجوشد و بشکفد. ندیدید مردم ما در این دوران پر ارزش انقلاب از خودشان چه خودجوشی وچه خود شکوفائی نشان دادند؟
بزرگ ترین اصل بعد از پیروزی یک انقلاب چیست؟ تداوم همان انقلاب است ،همین طور که مردم ما با آزادی به راه اسلام آمدند و رهبری عالی اسلامی ما را آزادانه پذیرفتند، بگذارید در تداوم انقلاب هم مردم آزادانه راه خدا وراه اسلام، راه حق وراه خیر و صفا و راه صدق را انتخاب کنند و ادامه دهند، این است سفارشم به طلاب وفضلای عزیز. » (روزنامه اطلاعات،پنجشنبه،15/12/1357،ش 15801 ،ص5)
این سخنان با این که روشن و مبرهن بود اما برای بسیاری از همکسوتان ایشان مفهوم نشد و بسیار گران آمد. برخی محافل و افراد تنگ نظر که همه چیز را از روزنه تنگ و تاریک خود می بینند نتوانستند معنای درست سخنان شهید بهشتی را دریابند یا منافع شان را در خطر دیدند، شروع به فضا سازی کردند . گفتند بهشتی دین تازه ای آورده است و این حرف ها بدعت در دین است و شروع به اتهام زنی های عجیب و غریب کردند.
نسل حاضر و آینده خیال نکنند که اتهام بی دینی ، ریاست طلبی ، وابستگی به اجانب، انگلیسی وآلمانی بودن و سایر تهمت ها و افتراها را فقط گروه های ضد انقلاب ، مجاهدین خلق ، حزب توده ، فدائیان خلق و... به ایشان می زدند ، بلکه افرادی به ظاهر مقدس ، با قیافه های متدین ، اول وضو می ساختند و قصد قربت می کردند ، بعد به انگیزه دفاع از حریم دین و انقلاب ، این تهمت ها ودروغ ها را به او می بستند.
حتی یک هفته قبل از شهادت شهید آیت الله بهشتی درب مدرسه فیصیه را به روی ایشان بستند تا به تصور خودشان مانع از سخنرانی و بدعت گذاری های او بشوند! بهشتی مظلوم در حالی روز هفتم تیر 1360 ترور فیزیکی شد و به شهادت رسید که قبل از آن ، صدها بار توسط ایادی متحجر و محافل تندرو، ترور شخصیتی شده بود.
تنها یکی از آنها ، آقای شیخ علی تهرانی بود. او در مدرسه «پریزاد و دو درب» حوزه مشهد ، تدریس فلسفه ودرس اخلاق داشت. مقالات اخلاقی او مرتب در روزنامه ها و مجلات چاپ می شد و به قول بعضی ها غوغا می کرد، اما تندروی ها، تنگ نظری ها و احیانا حسادت هایش ، خیلی زود او را از پای در آورد و آنچه نمی بایست می شد، شد.
این گونه تندروی ها واتهام زنی ها نسبت به اشخاص مصلح و احیاگر از صدر اسلام تاکنون همیشه بوده و بعد ها نیز خواهد بود ، چنانکه هم اکنون نیز شاهد همین اتهام زنی های کذایی نسبت به اشخاص محترمی هستیم که می خواهند راه خمینی و راه بهشتی را استمرار بخشند و یا امروز خودشان بحق «بهشتی زنده» به شمار می آیند.
جالب تر، کسانی که آن روز بهشتی مظلوم را، آماج تهمت ها و تمسخر ها قرار می دادند ،امروز ماسک حمایت از «بهشتی دیروز» بر چهره انداخته و عکس آن مظلوم بر بالای سر گرفته ، این بار «بهشتی های امروز » را مورد هجمه قرار داده و زیرکانه ندای واسلاما سرمی دهند و به راستی بزرگ ترین فتنه نیز همین است و تشخیص سره از ناسره آن برای بسیاری دشوار.
راستی چه کسانی دیروز آن شهید مظلوم را «راسپوتین انقلاب» می نامیدند و هم اینک چه کسانی « بهشتی های امروز» را به انگلیسی و آمریکایی بودن متهم می سازند؟! نقاط مشترک اینان در چیست؟
در تاریخ آمده است وقتی سید جمال الدین اسد آبادی به دستور ناصرالدین شاه دستگیر و زندانی شد، یکی از شاگردانش به نام میرزا رضا کرمانی در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) طی سخنانی خطاب به زائران گفت: ای مردم ! شما آمده اید «امامزاده های مدفون در زیر خاک» را زیارت کنید واز آنها تجلیل نمایید که بسیار کار ارزشمندی است اما نمی دانید در این کشور چه ظلم وستم و جنایتی هایی در حق «امامزاده های زنده» می کنند وآنها را به بهانه های واهی به غل و زنجیر می کشند.
باید از نکته های تاریخی درس عبرت بگیریم، بخصوص هشت سال دوران حاکمیت جریان افراطی وانحرافی ، تجربه تلخی برای مردم ایران شد. مبادا به خاطر دفاع از شهید بهشتی دیروز از شهید بهشتی های امروز غفلت کنیم .
نباید اجازه داد کسانی به خود جرات داده و از شهید بهشتی دیروز خاطره نقل کنند و بعد به وسیله آن بهشتی های امروز را از صحنه خارج نمایند.
مبادا خاطره گویی از شهید بهشتی دیروز حربه ای برای سرکوب بهشتی های امروز باشد. هر دوی اینها در کنار هم برای ما ارزشمند است غفلت از یکی وتوجه به دیگری انحراف آشکار است.
اگر هوشیار و بیدار نباشیم ، زمینه آن همه فجایع و مصائب دوباره فراهم شده و شخصیت های اصیل و تاثیر گذار انقلاب و نظام باز از صحنه های نقش آفرینی به انزوا کشیده خواهند شد وبه دنبال آن انحراف، انحطاط ، انهدام ، توسری خوری ،سردرگمی و اختلاف و فضای بدبینی وامنیتی دامن همه را خواهد گرفت.
« ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» هر چه کردیم به دست خود کردیم. این ما هستیم که تصمیم می گیریم سرنوشت خود را به دست چه کسانی بسپاریم؟ به دست پر توان شخصیت هایی که مانند بهشتی ، حداقل نیم قرن از زمان خویش جلوتر هستند؟ یا تحت تاثیر القائات و وسوسه های آنهایی گرفتارمی شویم که بیش از این مدت از زمان خود عقب ترند و به قول معروف در «عصر قَجَری» زندگی می کنند؟