با رکود اقتصاد حوزه نشر در یک دهه اخیر که در سالهای اخیر با هدفمندی و عدم تزریق یارانه به بخش فرهنگ، تشدید شد، بیشترین ضربه را کتابفروشیها در کنار نویسندگان، مؤلفان و مترجمان خوردند و بسیاری از ایشان تعطیل شدند تا اینکه برخی از آنها به راهکارهای جایگزین همچون کافهکتاب روی بیاورند؛ رویکردی موفق که دورهای با آن برخورد شد و دورهای دیگر دیدیم که با آن تعامل شد و حال دوباره پلمپ کافهکتابها از سر گرفته شده است.
با این اوصاف، راهکار پیش روی برای استفاده کتابفروشیها از این فرصت چیست؟به گزارش «تابناک»، وضعیت حوزه کتاب اصلاً خوب نیست و البته رخداد تازهای در حوزه کتاب نیست. جامعهای که گرایش اندکی به مطالعه دارد، نمیتواند ناشران قوی و کتابفروشیهای قویتری داشته باشد؛ بنابراین، روزگار تلخ عرصه کتاب و کتاب خوانی با افزایش شدید بهای کتابها، روز به روز تلختر میشود و اساساً فرهنگ نیز آخرین اولویت در تقسیم بودجه است و از این بودجه نیز سهم وزارت فرهنگ و ارشاد که متولی حوزه کتاب است، بیست و چند درصد کل بودجه فرهنگی است و با این حساب باید گفت، با جیب خالی کار زیادی نمیتوان پیش برد! البته ناگفته نماد که مردم نیز گرایش اندکی به خواندن کتابها دارند و هر کدام از ما کتابهایی داریم که لایش را نیز باز نکردهایم.
در این شرایط، کافهکتابها نه در ایران که نخست در غرب به عنوان یکی از مشوقها طراحی شد تا در دوران کنونی که مردم سراسر گیتی به سمت خلاصهگویی و خلاصهنویسی گرایش بیشتری یافته و زمانها، انرژیها و از همه مهمتر حوصلهها کشش مطول خانی را ندارد، مردم به قصد صرف یک نوشیدنی گرم یا سرد همچون کافی شاپ، راهی کتاب فروشیها شوند تا به یک تیر چند نشان بزنند؛ هم بدون خرید کتاب، یکی از کتبی را که میخواهند از قفسههای کتاب فروشی برداشته و بخوانند، هم یکی از قطعات موسیقی مورد علاقهشان را به صاحب کتاب فروشی سفارش داده و بدون خرید دیسک حاوی آن قطعه به موسیقی مورد علاقهشان گوش دهند و هم حین گپ با دوستشان یا در تنهاییشان، کتابی را محض سرگرمی هم شده، ورق بزنند.
با این رویکرد، کافه کتابها به مراتب جذابتر از کافی شاپها هستند و دستکم یک مزیت بزرگ دارند و آن درگیر کردن گروهی از مردم کافهرو و جوانان با کتاب است که در شرایط عادی به دلیل گفته شده، سراغ کتاب نمیروند. این جذابیت هنگامی بیشتر میشود که در این کتاب فروشیهای مبدل شده به کافه کتاب، هر روز یا هر هفته یکی از نویسندگان صاحب نام یا گمنام یکی از کتب میهمان کتاب فروشی میشود و با آنهایی که خبر این حضور را دارند یا گذری به آنجا رفتهاند، دیداری میکند، گفتوگویی میکند و حتی بعضاً نقد کلامی درمیگیرد.
در این میان، کتاب فروشیها نیز افزون بر آنکه بخشی از درآمدشان را از قبل سرو نوشیدنیها تأمین میکنند، بر فروش کتبشان نیز افزوده میشود، چرا که تجربه نشان داده وقتی شخصی فصلی از کتاب مورد علاقهاش را بخواند، آنقدر با آن درگیر میشود که برای خواندن مابقیاش خواستار نسخهای از کتاب برای بردن به خانه شود.
این تجربه همان گونه که اشاره شد، نخست در خارج از ایران پاسخ مثبتی داد و یک رویکرد فرهنگی کارآمد و ماندگار شد که در بسیاری از شهرهای اروپا میتوان آن را دید و در ایران نیز در آغاز کار، نشریههای چشمه و ثالث در این زمینه پیشگام شدهاند؛ اما آنکه نام «کافه کتاب» را حدود شش سال پیش ضمیمه این حرکت در ایران کرد، نشر ویستار بود.
تجربه این نشرها نیز موفق بود، هرچند در ظاهر آنچنان مانوری بر این موفقیت نمیدادند تا دیگر رقبایشان دست به کار شوند و چنان کنند که اینان کردند. موفقیت این تجربه آنچنان بود که برخی کافیشاپها در حرکتی معکوس، اقدام به آوردن قفسههای کتاب به مجموعههایشان کردند و مزیتهای نسبی همچون پخش موسیقی مدنظر مشتری را نیز از کافه کتابها وام گرفتند تا مشتریهایشان از جای دیگر سر در نیاورند، ولی این داستان چندان ادامه پیدا نکرد.
اماکن به واسطه تداخل شغلی با این حرکت مخالفت و انجام چنین حرکتی را منوط به دریافت مجوز برای هر دو صنف کرد که طبیعتاً کاری دشوار بود و در پایان یک اولتیماتوم ۷۲ ساعته به کافه کتابها داده شد تا فعالیت خود را مطابق با پروانه فعالیتشان نمایند و برخوردهایی نیز با برخی که در این مهلت تغییر کاربری را اعمال نکرده بودند، صورت پذیرفت.
در ادامه نیز نقدهایی بر این رفتار شد که اگر قرار است به چنین مسألهای تداخل شغلی گفته شود که باید با رستورانهای سنتی که موسیقی زنده پخش میکنند و سینماها و استخرهایی که بوفه دارند و نوشیدنی و ساندویچ میفروشند نیز برخورد شود.
با این حال مدتی بعد به ظاهر مشکل برطرف شده بود و برخی کتاب فروشیها در این زمینه کافهای کوچک نیز دایر کرده بودند. با این حالا دیری نپایید که دوباره برخوردها آغاز شد و ظاهراً اتحادیه بستنی، آبمیوه و کافیشاپ ورود کرده و فعالیت کافه کتابها را تداخل شغلی قلمداد کرده و برخی کافه کتابها به همین دلیل بسته شدهاند.
«ترنجستان سروش»، «ویستار» جزو تازهترین کتاب فروشیهایی بودند که با پلمپ دستگاههای مرتبط با کافی شاپ با همین استدلال اتحادیه بستنی، آبمیوه و کافیشاپ مواجه شدهاند.
پژمان سلطانی مدیر کتاب فروشی ویستار در این باره به ایسنا گفته است: «ویستار» اشاره میکند: «یک منو رایگان با ۱۴ هزار ساعت موسیقی تهیه کرده بودیم که مشتریها میتوانستند یک هدفون بگیرند و موسیقی انتخابیشان را گوش کنند؛ اما پیش از اینکه طرح اجرا شود، آن اتفاق برای کافه افتاد» و این گونه است که روزنههای محدود اقتصادی برای سرپا ماندن کتاب فروشیها بسته میشود و باید همهشان یک جا به آبمیوه فروشی تغییر شغل دهند!
اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اعتبارات کنونی توان حمایت مالی بیش از این از حوزه کتاب را ندارد، طبیعتاً انتظار میرود نخستین رده مرتبط با مردم یا همان کتاب فروشیها را با ایجاد بسترهای قانونی مناسب مورد حمایت قرار دهد. برای مطبوعات علاوه بر در نظر گرفتن کارکرد فرهنگی و حذف نگاه تجاری، عملاً برخی مزیتها در نظر گرفته شده، از جمله اینکه مطبوعات به همراه چند حرفه دیگر در شمول امور تجاری قرار نگرفتهاند و میتوانند از املاک تجاری مشروط به آنکه صاحب ملک ذینفع باشد و ملک اجارهای نباشد، به عنوان دفتر مطبوعات و خبرگزاری استفاده کنند.
شاید بتوان در این زمینه نیز وزارت فرهنگ و ارشاد قانونگذاری مشابهی داشته باشد و زمینه قانونیِ ایجاد مشاغل مکمل را برای این نهاد فراهم سازد. همچنین اگر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران ارادهای برای حل این مشکل داشته باشد، میتوان تفاهمنامهای با اتحادیه آبمیوه، بستنی و کافی شاپ امضا کند تا کتاب فروشیها با روند سریعی بتوانند از این اتحادیه نیز مجوز بگیرند و کافه کتابها سر پای بمانند و توسعه یابند و این خواسته اتحادیه آبمیوه، بستنی و کافی شاپ که کتاب فروشیها یا باید کتاب فروشی باشند و یا تغییر شغل داده و کاملاً کافی شاپ شوند نیز بدین شکل تعدیل شود.