سينا خسروي در سرمقاله مردم سالاری نوشت:
انتخابات يازدهم رياست جمهوري در راه بود و هاشميرفسنجاني در دقايق پايانيِ فرصتِ ثبتنام کانديداها در وزارت کشور حاضر شده و آمادگي مکتوبش براي قرارگيريِ چندباره، در معرض آراي مردمي را اعلام نموده بود. سالها پيشتر ازآن، که عرقِ اصلاحات، در تب تند التهابات سياسي کشور درآمده بود، حضور هاشمي در انتخابات مجلس، ثمرهاي جز قرارگيري در رتبههاي انتهايي آن هم در شهر تهران برايش نداشته و اين رخداد، همان زمان يارِقديميِ امام، رهبري و انقلاب را، بهت آلود، به استعفاء واداشته بود. اين بار بعد از چندسال، ثبت نامِ مرد کهنه کار سياست، موجي از شعف در کشور به راه انداخته و چراغ اميد را در دل تودههاي مختلف روشن ساخته بود. اعداد و ارقام اما، نه ازدلِ صندوقهاي راي، که اينبار از متن شناسنامه، «شناسنامه انقلاب» به در آمده و راه را برحضور مجدد سردار سازندگي در يازدهمين ميدان رقابت براي رياستجمهوري بست.
سال 1945، وينستون چرچيل به عنوان نخست وزير بريتانيا در طول دوران جنگ دوم جهاني، مجددا در انتخابات نخستوزيري شرکت کرد و اين فرمانده جنگ که پيش از آن توانسته بود با هوش و فراست ذاتي و تئوريهاي کم نظير جنگي، نقش حائز اهميتي در اتحاد دول غرب و شرق عليه طغيانگريِ هيتلر ايفا کرده و زنجيره شکستهاي آلمان نازي را تکميل نمايد، رقابت انتخاباتي را به معاونش «کلمنت اتلي» باخت و بهت آلود، راهي منزل و البته ميز قديمي نويسندگياش گرديد. هرچند در سالهايِ خانهنشينياش هم دورادور اوضاع سياسي را رصد مينمود و در مقابل زياده خواهيهاي استالين که حکومتهاي استبداديِ دست نشانده خود را در شرق اروپا بسط ميداد، او نيز با سخنرانيهاي پرشور در کشورهاي مختلف، «پرده آهنين» ميان غرب و شرق را رفتهرفته ميآويخت و جرقههاي آغاز «جنگ سرد» را ميزد.
سال 1384، اکبر هاشميرفسنجاني به عنوان رئيس جمهورِ ايران در دوران سازندگيِ پس از جنگ، به دنبال 8 سال دوري از سياست، مجددا در انتخابات رياست جمهوري شرکت کرد و اين فرمانده جنگ که سالها جانشين بزرگ مردي چون امام راحل در فرماندهي کل قوا بود و در تصميمات و برنامه ريزيهاي استراتژيک اتخاذ شده در طول دوران دفاع مقدس و حتي پذيرش قطعنامه 598 نقش شايان توجهي ايفا نموده بود، رقابت انتخاباتي را به استاندار سابق و کم نام و نشاناش محمود احمدي نژاد باخت و اينبار نه بهتآلود که مملو از احساس دلسوزي براي اتفاقاتي که ميدانست در نبودنش بر سر اقتصاد اين کشور خواهد آمد، راهيِ ميز مصلحت انديشي براي نظام شد و در کنار آن تکيه بر کرسي رياست مجلس خبرگان را نيز به کارنامه خود افزود.
سال 1951، وينستون چرچيل در حاليکه سالهاي دور از قدرت را به بطالت نگذرانده و کتاب معروف «جنگ جهاني دوم» را به نگارش درآورده بود (کتابي که چند سال بعد نوبل ادبيات را برايش به ارمغانآورد) مجددا در انتخابات نخست وزيري بريتانيا شرکت کرد و اين بار در ميان شور و شعف و استقبال مردم کشورش، پيروز انتخابات شده و سکاندار نخست وزيري بريتانيا گرديد. در اين دوره ميتوانيم حضور پررنگ او را در عرصه سياست بريتانيا و حتي سياست دنيا و در برگبرگِ کُتُب تاريخ سياسي جهان به تماشا بنشينيم. به تعبيري ميتوان گفت شکست چرچيل در انتخابات سال 1945، اين امکان را به او داد تا از بيرون و خارج از دايره قدرت، سياست را دنبال کند و اشکالات و نقايص خود را بهتر ببيند. اين خارج از گود نشينيِ اجباري، حضور مجدد اين کهنه کار عرصه سياست را به حضوري درخشان تبديل نمود تا جايي که مردم بريتانيا در نظر سنجي انجام شده در سال 2002، او را به عنوان بزرگترين بريتانيايي تمام تاريخ برگزيدند.
سال 1392، چند روزي مانده به انتخابات رياست جمهوري، سخنان حکيمانه رهبر معظم انقلاب شبهات را زدود و موجي که پس از ردّ صلاحيت هاشميرفسنجاني به حالت نيمه جان درآمده بود را به يکباره براي خلق حماسه بزرگ سياسي فراخواند و حسن روحاني در حاليکه قاطبه مردم، نداي رهبرشان را لبيک ميگفتند بر مسند رياست جمهوريِ ايرانِ اسلامي تکيه زد و در اين بين چه کسي است که بخواهد نقش حمايت قاطع سردار سازندگي در انتخاب سردمدار دولت تدبير و اميد را ناديده بگيرد؟
زندگي سياسيِ هاشمي رفسنجاني از بعضي جهات به زندگي سياسي چرچيل، سياستمدار بزرگ بريتانيا، شباهت دارد. فراز و فرودها در هردو سياستمدار نمود داشته و البته هردو دوران خانهنشيني را تجربه کردهاند. سخنرانيهاي هردوي ايشان در زمان جنگ، نقش اثرگذاري در تقويت روحيه جبهه و پشت جبهه داشت.
ضمن آنکه رقبايِ پيروز ايشان در انتخابات، چه احمدينژاد و چه اتلي با شعار گسترش عدالت و رفع بيکاري توانستند انتخابات را به نفع خودشان تمام کنند. تفاوتي هم اگر بين اين دو سياستمدار هست، نه در نبوغ سياسي که در نوع تفکر و جهان بيني است که يکي را به سمت و سوي کاپيتاليسم محض سوق داده و آن ديگري را به سوي اقتصاد مدرن اسلامي. يکي را تکنوکراتِ صرف تعريف نموده و ديگري را فنمحورِ متعهد، يکي را اسلام ستيز و ديگري را مسلمان ناب و از مفسرين پيشرو قرآن، و البته اين تفاوت عمده که هاشمي مرد نظام بود و مرد انتخابات و بي واهمه از نتيجه، همواره در عرصههاي مختلف انتخاباتي شرکت ميکرد و از اين حيث بايستي اذعان داشت که چندين قدم از چرچيل جلوتر است.
اگرچه هاشمي رفسنجاني نتوانست همچون چرچيل، فرصت حضور دوباره به عنوان رئيس جمهوري ايران اسلامي را پيدا کند و از اين حيث نتوانست آموختهها و تجارب حاصل از بيرونِ گود نشستن را در مجالي تازه به کار گيرد، اما همچون چرچيل که عنوان «پدر مجلس» انگلستان را به خود اختصاص داد، تجربيات گوشه نشينياش، شرايطي را مهيا ساخت تا «پدر تغييرات» در ايران لقب بگيرد. تغيير واصلاح به معناي واقعي کلمه؛ يعني به زعم رهبر معظم انقلاب آن اصلاحاتي که نقطه مقابل اصولگرايي نيست و مکمل آن است و به معناي اصلاح روشها به صورت روز به روز و نو به نو به کار ميرود.
در پايان با استفاده از اين جمله چرچيل که ميگويد: «حقيقت، انكار ناپذير است. ممكن است بدخواهي به آن حمله كند. ممكن است ناداني آن را به سخره بگيرد، اما سرانجام پايدار خواهد ماند.» بايستي گفت هاشمي چه عدهاي دوستش نداشته باشند و چه عده اي در تخريبش بکوشند و گروهي با کوته فکريِ محض برايش آرزوي مرگ بکنند، همواره هاشمي است و از ارکان نظام و ياوران واقعي رهبري. بي شک در روزهاي پيش رو، اعتداليون و اصلاحطلبان و همه آنان که عزّت ايران اسلامي را ميخواهند، در عرصههاي مختلف ديپلماتيک و اقتصادي، همواره گوشه چشمي به توصيههاي او خواهند داشت.