قدیمترها، وقتی جایی برای ثبت همه اطلاعات زندگی نبود، باید برای پاسخ هر سوال راه درازی میرفتیم. همین راه طولانی بود که ما را در پیوند این پرسش و پاسخ قرار میداد و در جستوجوی میان انبار حافظه یا کتابها و کتابخانهها، سوالهای تازهای شکل میگرفت. این روزها اما خیلیها جعبه سیاه فراموشی انسان امروز را گوگل میدانند و موتورهای جستوجوی دیگر. شیوه زندگی امروز ما را در معرض بیماریهای بسیاری ازجمله آلزایمر قرار داده است. «ما زمانی برای تلف کردن نداریم»؛ این شعار روز جهانی آلزایمر است.
فرهیختگان در این باره با دکتر افشین یداللهی که پزشک متخصص اعصاب و روان است و البته اکثر مردم او را بهعنوان ترانهسرای بسیاری از سریالهای تلویزیونی میشناسند، گفتوگو کرده است.
یداللهی پیشترها درباره ترانههای جدیدی گفته بود که ماندگاری ندارند، چراکه عصر ما عصر ماندگاری نیست.
حالا او درباره اینکه چگونه زندگی امروز میتواند منجر به بیماری فراموشی شود میگوید: «یکی از فاکتورها برای عدم ابتلا به آلزایمر کار کشیدن از مغز است؛ چه به لحاظ ریاضی و چه تجزیه و تحلیل و چه به لحاظ استنتاج مطالب. اما در دنیای امروز ما همواره به سرعت به دنبال جوابها میرویم و تفکر عمیقی نسبت به پرسشها و پاسخهایشان نداریم. سرعت زیاد زندگی عمق تفکر ما را کاهش داده و در این شیوه زندگی، همه اطلاعات جدید را به سرعت از یاد میبریم، در حالی که خاطرات، اعتقادات و تفکرات قدیمی ما سرجای خودش است. در بیماری آلزایمر هم همین اتفاق میافتد. بیمار خاطرات قدیمی خود را حفظ میکند و خاطرات جدیدش فراموش میشود. از یک نگاه دیگر، زندگی امروز علاوهبر افزایش احتمال آلزایمر، بهخاطر آنکه دیگر رنگ و بویی از تفکر ندارد، سطحی و بدون عمق میشود. درواقع نهتنها از لحاظ پزشکی، بلکه در همین زندگی معمولی و عادی خودمان هم نشانههای خفیفی از آلزایمر وجود دارد. این یک تعبیر است نه ارزیابی علمی. اگر بخواهیم علایم آلزایمر را با رفتارهای روزمره خودمان تطبیق بدهیم، سرعت این فراموشی اطلاعات را خواهیم دید. مثلا کتاب میخوانیم، فیلم میبینیم، اما درباره آنها فکر نمیکنیم و به سرعت میرویم سراغ کتاب یا فیلم بعدی. در مورد موسیقی هم همین اتفاق میافتد.»
اما او معتقد است که هرکسی میتواند شیوه زندگی خودش را تعیین کند. وی میافزاید: «اینکه فکر کنیم ما محصول این سبک زندگی هستیم و باید همراه جماعت بشویم و بخواهیم در برابر تکنولوژی منفعلانه عمل کنیم، بدون شک ما را دچار پیامدهای همین شیوه زندگی نیز خواهد کرد. اما من خیلیها را میشناسم که حتی مدیریت موسسات بزرگی را برعهده دارند ولی موبایل ندارند. البته این به آن مفهوم نیست که باید از فناوری فاصله بگیریم، بلکه باید به جای آنکه خودمان را در اختیار این فناوریها قرار بدهیم، آنها را در اختیار خود بگیریم.»
یداللهی به نمونههایی از زندگی روزمره ما نیز اشاره میکند: «برخی از ما این تجربه را داشتهایم که مثلا همه اطلاعات موبایلمان یکباره براساس اشتباهی از بین رفته و درنهایت هم اتفاق خاصی نیفتاده است. اگرچه برای جبران آن اطلاعات تلاش میکنیم، اما به سادگی میبینیم همه اطلاعاتی که به آن احساس وابستگی میکردیم آنقدرها مهم نبوده است. اینها نشان میدهد که باید حواسمان باشد خودمان را در کنترل شرایط زندگی امروز قرار ندهیم، بلکه خودمان سرعت و شیوه زندگی خود را تعیین کنیم و دائم به دنبال اتفاقات جدید نباشیم.» البته این ترانهسرا تاثیر فناوریهای امروزی درزندگی را نفی نمیکند، به شرط آنکه سوار بر ما نباشند و خودمان را به آنها وابسته نکنیم.