شرق در گزارشی نوشت:
«اگه اینطوری پیش بره، ما مشکل پیدا میکنیم. هیچی نداریم بفروشیم بریم شهر. از بدبختیمان است که اینجا گیر کردهایم.» اینها را میگوید و دستههای فرغون را از زمین بلند میکند و میرود. داخل فرغون چهار دبه چهارلیتری آب است؛ سهم هرخانوار روستا در هر 48ساعت که گاهی به دو دبه هم کاهش مییابد. در مسیر زن به خانهای میرسد که در حیاتش یک منبع قرار دارد و زنان روستا صف کشیدهاند برای پرکردن دبههایشان. پنج، ششتایی میشوند و هفت، هشت بچه قدونیمقد اطرافشان پرسه میزنند. چادرها را دور کمرشان بستهاند، با دامن و شلوار و بلوز و دمپایی پلاستیکی. پاهای خاکگرفته. صورت و لباس بچهها به چرک نشسته. هر 48ساعت، نیمساعت آب شرب باز میشود و تنها به این یک خانه میرسد که در پاییندست روستا قرار گرفته است. سهم هر خانواده پنج، ششدقیقه است.
اینجا روستای «کلو» در 120 کیلومتری جنوب دامغان و در دل دشت کویر است. جاده از دشت دامغان و کوهپایهها میگذرد تا به دشت یزدانآباد و سر کویر میرسد.
یکسالی است که خشکسالی و بحران کویر مرکزی را درنوردیده و به روستاییان رخ نشان داده. اینجا مردم آب شرب ندارند: «به خاک سیاه نشستهایم.» آرام صحبت میکند؛ خیلی آرامتر از صدای زوزه باد در کویر و وادارت میکند گوشها را تیز کنی و چشمها را ریز.
زهرا 20ساله است. یک پسر چهارساله و دختری یکسالونیمه دارد. شوهرش رفته شهر برای کارگری و او ناچار است چرخ زندگی را در میانه بحران بیآبی بچرخاند: «سخته، بچههامون هم کوچیکن. مجبوریم خوابشان کنیم و بیاییم آب ببریم. بعضی روزا که کمتر است دوتا دبه میگیریم. برای حمام آب از قنات میاریم با فرغون هفتهای دوبار آبگرمکن را پر کنیم. لباس و ظرف را هم میبریم سر قنات. بیشتر مردم رفتند. حدودش را نمیدانم زیاد بودیم الان بیشتریا رفتند. ما نمیتونیم بریم شهر. خیلی گرون است اجاره و اینها. نمیتوانیم بدهیم. خیلی سخت است و اذیتیم. زمستانها خیلی سختتر میشود. نمیشود بروی سر قنات. بچههامان کوچکند. مریض میشوند. همهاش مریضند. الان دوسال است اینطوری است. امسال بدتر شده پارسال آب تا محلههامان میآمد. یکی،دوخانه در هر محله آب داشتند الان فقط همین یک خانه آب دارد.»
خشکسالی از پی زلزله
پارسال اینجا زلزله آمده و امسال خشکسالی گریبانشان را گرفته است. آب شرب روستاها قطع شده، قنات روستا کمآب شده، کشاورزی از بین رفته و آنقدر سختشان شده که خانههای نوساز پس از زلزله را رها کردهاند و رفتهاند شهر، در شهر هم تنها کارگری و اجارهنشینی انتظارشان را میکشد. برای هر خانه هم 16میلیونی وام بدهکارند و قسط.
در کنار روستای «کلو» روستای «شیمی» قرار گرفته است. سربالایی میرسد به زمین بازی کودکان با یک تاب، سرسره و... که وسایل بازیاش جز یک تاب بر زمین وارونه شدهاند. پاییندست زمین بازی قنات دارد نفسهای آخرش را میکشد. نیملیتر آب در ثانیه. زنی کمسنوسال لباسها را درون جوی باریکی که از استخر قنات جاری است ریخته و نشسته به شستوشو. سه پسربچه دوروبرش جستوخیز میکنند با لباسهای وصلهشده خاکآلود. همه اینجا چهرههای بور دارند، زردی موها زیر نور آفتاب برق میزند. با صورتهای ککمکی آفتابسوخته. لباسها را روی هم تلمبار میکند. دست از شستن میکشد: «شوهرم بیاد صحبت کنه. اصلا آب نیست. محتاج یک لیوان آبیم. آب شربمان از «دهنب» میاد. کم میاد خیلی. ما در خانههامان آب نداریم. محتاج یکقطره آبیم.» بچهها رفتهاند دنبال همسرش و مرد از راه میرسد. قدبلند و چهارشانه است. قبل از هرچیز برق زنجیر طلای دور گردنش چشمم را میگیرد. میگوید: «از نظر آب خیلی در مضیقهایم. تانکر اصلا نمیاد. امسال فقط دوتا تانکر آب آوردن. آب خوردن را میرویم از ده «توچاهی» میآوریم. با ماشین میرویم و 20لیتری آب میآوریم. قبلا اینجا صد تا خانوار جمعیت داشته الان 10 تا خانوار.»
معتمد محل را هم صدا میزنند. پیرمرد خمیدهای است. عبا به تن دارد و عصابهدست، تعارف میکند که بفرمایید داخل چایی در خدمت باشیم و تو فکر میکنی چهار استکان چایی هم برایشان چهار استکان آب است در این برهوت. کوچه خاکی به باغستانی تقریبا خشکشده منتهی میشود. معتمد پیر میگوید: «ما در اثر بیآبی خیلی در مضیقهایم. از سر بیآبی، حاصل نداریم، درخت نداریم. قبلا گندم میکاشتیم، جو میکاشتیم، یونجه میکاشتیم برای داممان، زردآلو برمیداشتیم حاصل. خلاصه اموراتمان میگذشت. در اثر خشکسالی واقعا بدبخت شدیم. سه، چهارساله شروع شده. قبلا هم کشاورزی بود، هم دامداری و هم قالیبافی. 70تا خانوار بودیم. الان 10تاییم. اگه اینطور باشد ما با این پیرمردیمان باید برویم دامغان سکنی بگیریم و آنجا هم که خانه نداریم. سخت است.»
همسرش تایید میکند که «آب لولهکشیمان ششماهی است از ریشه قطع شده.» قادری، کارشناس امور آب میگوید: «دوتا چاه کندیم برای روستای شما اما هیچکدام به آب نرسید.» قاسمی، عضو شورای روستا میفهمد خبرنگاری از تهران آمده و زنگ زده که: «شیمی 70خانوار داشته الان 10، 15تا شدهاند که، هفت، هشتتا هم بگومگوی رفتنشان است. مردم از سر ناچاری و زور بیآبی خانههای نوساز بعد از زلزله را خالی کرده و رفتند.»
در روستا که بچرخی خبری از اهالی نیست. کوچههای خاکی در سکوت فرورفتهاند و جز معدود بچههای خردسال کسی را نمییابی. بر دیوارهای تمام خانهها گچ مالیدهاند تا جلو چشمزخم را بگیرد. جاده بهسمت دامغان بازمیگردد و کمی بعد از روستاهای «کلو» و «شیمی» مرکز بخش، روستای «کوهزر» قرار گرفته. اینجا تا سالهای سال معدن طلا بوده؛ معدنی که برای چندینسال دست روسها و آلمانها بوده و طلا استخراج میکردند و تا آنموقع وضعشان خوب بوده تا ذخیره طلا ته میکشد و رو میآورند به کارگری، دامداری و کشاورزی فصلی. میتوانی رد این تاریخ را در نام و نام خانوادگی برخی اهالی بیابی؛ همچون ابوالفضل جرج، امین جرج... . بیآبی گریبان کوهزریها را هم گرفته. بر در و دیوار تمام خانهها علاوهبر گچها چشم نقاشی شده تا جلو چشمزخم را بگیرد و غیر از آن پیتهای پلاستیکی و حتی صندلیهای پلاستیکی شکسته از در و دیوار خانهها آویزان است تا مانع چشمخوردن شود.
نه آب داریم نه نان
زن میانسال با پیراهن آبی گلدار و پاهای برهنه بر آستانه در ایستاده. شوهرش را صدا میزند برای صحبت. درون حیاط یک منبع آب هست برای اهالی دوخانه. مرد میگوید: «خانم اینجا آب هیچی نداریم. چهارروزی یکساعت آب را باز میکنند. اینجا200وخردهای خانوار داشته که نیمیشان رفتهان. شغلمان کارگری است. قبلا بهار که میشد کشاورزی و دامداری میکردیم و من 30، 40تا گوسفند داشتم اما از ناچاری که تلف نشوند فروختم.» دم در ورودی پیرزنی از راه میرسد و بیمقدمه میگوید: «خانم بنویس بچه و پیرمون همه گشنهان و اشاره میکند به پسرک جوان که: «یهبچهای مثل این کارگر به شهر بره با سه بچه و اجارهخانههایی به این بالایی چیکار کنه؟ بهخدا همه دارن میرن. فرار میکنن از گشنگی. نه آب داریم، نه کار داریم، نه کمکی میرسه.دار و درخت و باغ داشتیم همه خشک شده. بهخدا دولت به فکر روستاها نیست.»
روستای سالمندان
50،60کیلومتری از کوهزر تا «رشم» و ورودی کویر فاصله است. روستای رشم یا آنگونه که تابلو ورودیاش میگوید «قطب گردشگری رشم» ورودی سر کویر است. جاده کویری صاف و هموار میرسد به کوهپایهها و بعد رشم قرار گرفته در انتهای کوهپایهها و دشت آغاز میشود و میرسد به کلو و شیمی و کوهزر و... . قدیمیها میگویند پیشترها جای دشت، دریا بوده و رشم بندرش.
منظره روستا از جاده غمانگیز و دلهرهآور است. جای خالی کشتهای هرساله زرد شده و تنها یکتکه زمین سبز بر کوهپایه باقی مانده است. مرد بیل میزند و از رد هر بیل خاک بلند میشود. دو زن بقچههای بزرگ گون را که غذای دامهاست بر سر میگذارند و میروند سمت روستا. وارد روستا که میشوی دبستان عشایری قرار گرفته و والدین در انتظار پایان نخستین روز تحصیلی فرزندانشان. خیلی نیاز به توضیح نیست. «آب» که بگویی سر درددل همهشان باز میشود آنقدر که دیگر صدا به صدا نمیرسد: «چشمههای روبهرو رو ببین. همه خشک شدن، زراعت از بین رفته. این دو، سهروزه پنج تا خانوار رفتن. همه دارن کوچ میکنن. جوونا همه میذارن میرن. ماییم و یه یارانه 45هزارتومنی. با همین زندگی میکنیم. پول نان هم نداریم از یکسال پیش اینطوری شده. هیچی نداریم. قبلا جو میکاشتیم، یونجه، پنبه، ارزن، همهچیز. اما الان فقط نیم من گوجه کاشتهایم.»
زن جوان دیگری میگوید: «خدایی تو کوچه ما نان ندارن بخورن. بیا برو مدرسه ما را ببین. الان 11 تا بچهان. قبلا 30 تا بودند. اینطور پیش برود مدرسه تعطیل میشود مدرسه را جمع میکنن، بچههامان مثل خودمان بیسواد میشوند.» زن میانسال دیگری دستهایش را میآورد جلو که: «دستهای من را نگاه کن. شب به شب با وازلین چرب میکنم. زن و مرد از صبح تا شب کار میکنیم هیچ درآمدی نداریم.» دستهایش را پس میکشد و نگاهم همچنان روی ترکهای عمیق و تازه انگشتانش جا میماند. اینجا مردم آب شرب دارند. دولت برایشان چاهی بر روی گسل زده اما چشمهها رو به خشکی است و از کشاورزی و دامداریشان چیزی نمانده است. مرد جوان میگوید: «آبخوردن داریم اما یک لقمه نان هم باید باشد که بخوریم.» مردی دیگر که 18سال مسوول شورای روستا بوده و حالا هم پسرش عضو شوراست سوار بر موتور از راه میرسد: «جوانها روز به روز دارند از آبادی میروند کی میماند؟ سالمندان. میشود روستای سالمندان. دامداری ما از بین رفت 15هزار دام داشتیم، شد 1500. 500 خانوار شده 100 تا خانوار. اینها هم هی دارند میروند. من از شش پسرم پنج تا رفتند. چرا؟ چون کار نیست. وامهای کشاورزی و خانههای نوسازیشده زلزله برای مردم معضل شده. سال81 به مردم وام دادند؛ موعد پرداختش سربهسر شده با قحطی و خشکسالی. مردم را گرفتارکردند و بهخاطر وامها حکم جلب و زندان صادر شده.»
دعوت میکنند داخل خانهشان. پذیرایی با نان و کره و پنیر محلی که پیشتر سوغات روستاشان بوده اما حالا حتی کفاف خودشان را هم نمیدهد. مرد دیگری میگوید: «دیروز پسرهام برگشتن گرگان، فشار زنم رفت رو 25. اگه اینجا کار باشه نمیرن. دوست هم ندارن شهر را و ناراحتن، اما اینجا باشند چه کار کنند. چند خانوار هم همین چندروز کوچ کردند. موقع خداحافظی اینقد گریه کردیم، مردیم.»
مرد جوانی به مهندس قادری، امور آب میگوید: «از یک دره در همین حوالی صدای آب میاد. مهندسی که از تهران اومده بود، میگفت صدای باده اما نه آبه، آقای مهندس بیا یه نگاهی بنداز، اگه اونجا آب پیدا شه، میریم اونجا کشت میکنیم اصلا.»
بیابان را سراسر مه گرفته
مسیر برگشت همان جاده تخت و همواری است که بیابان احاطهاش کرده و انتهای بیابان به کوهها میرسد: «بیابان را سراسر مه گرفته» و هر چند دقیقه گردبادی بلند میشود و زوزهکشان به این سو و آن سو میرود. انبوه کوره قناتهای خشک شده و کلاتهای ویران از چشم میگذرد. در مسیر دو مرد مشغول حفر قناتند برای روستای یزدانآباد. آب کم شده و باید حفر کنند تا سفره آب بالا بیاید. پشتههای خاک بیرون آمده اطراف قنات را احاطه کردهاند. با قطبنما مشغول جهتیابیاند. یکیشان داخل قنات است. در عمق 33متری و دارد 10متر، 10متر در آن عمق میکند و جلو میرود. هر10متر یکماه طول میکشد. قناتی دومیلیونتومان عایدیشان است. در دهانه قنات جای دست و پاهاست برای بالاوپایین رفتن و ریسمانی برای چنگزدن. یکیشان میگوید: «هرچه آب است را چاه باغ پسته در همین حوالی برداشت میکند.»
بیشترین خشکسالی امسال در استان سمنان بوده
مسیر رفتوبرگشت داخل ماشین همراه است با توضیحات مهندس قادری، کارشناس آب اداره آبهای زیرزمینی دامغان. گهگاه صدایش در باد گم میشود و جملهها نیمه به گوش میرسد. میگوید: «دیگر نمیتوانیم بیاییم به روستاها سر بزنیم. آنقدر که مردم میپرسند چه میشود و ما جوابی نداریم. بیشترین خشکسالی امسال در استان سمنان بوده است. تمام درصد تغییرات بارش و آبدهی نسبت به سال قبل منفی است. 15،10سال اخیر که مجوز چاه عمیق دادند، سطح آب ایستابی پایین رفت و جز معدود قناتها همه خشک شدند. علتش این است که تکنولوژی همیشه میآید به اثراتش فکر نمیکنند و بعد این اتفاقها میافتد. هزینه احیای هر قنات یکمیلیاردتومان است و بهصرفه نیست هرچند قنات آسیبی به آبهای زیرزمینی نمیرساند.»
خط راه آهن تهران- مشهد آبستن حادثه
یک روستا آب شرب دارد و آب کشاورزی ندارد یکی کشاورزی دارد و شرب ندارد و یکی هیچکدام را ندارد. برای یافتن نمودهای عینی خشکسالی نیاز به رفتن تا دل کویر و روستاها نیست حتی در دفتر مهندسخراسانی مدیر اداره آبهای زیرزمینی دامغان هم میتوان نمودش را یافت آنجا که کشاورز برای کمکگرفتن آمده که: «آب چاهام هفتمتر افت پیدا کرده» و در پی احیا و بررسی علتش بود. اینجا قیمت چاههای آب تا دومیلیاردتومان هم میرسد.
اما روایت خشکسالی در سمنان تنها روایت کویرنشینان روستایی نیست. خیلی نزدیکتر در 10دقیقهای شهر سمنان، خشکسالی ردش را در فرونشست زمین نشان داده، در حفرههای بزرگ که به خط راهآهن و جاده میرسد. مهندسمحمد حسینی کارشناس آب سمنان میگوید: «زمینی که دچار فرونشست میشود دیگر برگشتناپذیر است. دیگر نمیشود هیچ استفادهای از آن کرد حتی اگر اقیانوس آرام را هم بیاوری و آبش را اینجا خالی کنی، این زمین دیگر برنمیگردد.» سفره آب زیرزمینی در اثر برداشتهای بیرویه پایین میآید و زمین خاصیت ارتجاعیاش را از دست میدهد چراکه دیگر خلل و فرجش آب ندارند. جاده چاه پیزومتر همان چاهی که با آن سطح آب زیرزمینی را رصد میکنند، در اثر فرونشست از بین رفته. حتی گونها هم از حفرههای عجیب و هولناک فرونشست در امان نماندهاند. ریشههای گون سازگار معلقمانده میان حفرهها و درختچه در حال جانکندن است: «بهخاطر فرونشست، دیگر توسعه شهر سمنان از جنوب امکانپذیر نیست. تنها سمنان نیست، جنوب تهران و همدان هم به فرونشست دچارند و در همدان یک نیروگاه سیکل ترکیبی قرار دارد که حفرهها تا صدمتریاش پیش رفتهاند و تا دوسال دیگر نیروگاه خراب میشود.» هرسو که سر را بچرخانی حفرهها و ترکها را میبینی؛ ترکهایی که کمی دیگر حفره میشوند؛ حفره 30متری با عمق یکمتر، هشتمتری و حفره بزرگ چنددهمتری با ترکهای عمیق. مهندسحسینی میگوید: «در دشت همدان حفره با عمق 30متر و قطر 50متر هم دیده شده است. چاه پیزومتر 15سانتی بیرون زده است. البته که چاه حرکت نکرده، زمین در این هفتسال احداث چاه 15سانت فرونشسته است.» کمی آنسوتر ترکها و حفرهها به راهآهن رسیدهاند. جاده ترکبرداشته با تل خاک و بتن سعی در مهار فرونشست داشتهاند اما موفق نشدهاند. خط آهن تهران - مشهد با ترکهای هولناکش آبستن حادثه فرونشست است.
مهندساحسانی مدیر آب شهرستان سمنان میگوید: «دشت سمنان سالانه 76سانت افت دارد و دلیلش این است که خرج بیشتر از دخل است. در تمام کشور مشکل افت سفره وجود دارد و یکی از علتهایش این است که کشاورزی ما سنتی است با راندمان 33درصد، حال آنکه راندمان کشاورزی مدرن 85درصد است. هرچه اضافه برداشت بیشتر باشد، سطح آب زیرزمینی پایینتر میرود کیفیت آب و راندمان کشاورزی پایین میآید و در نهایت فرونشست اتفاق میافتد. این درحالی است که اینها ذخایر هزارساله است و برای نسل بعد چیزی نمیماند.»