شکی نیست که اگر این کمکهای سخاوتمندانه انگلیس نبود، "پادشاه شنها" نمیتوانست بار دیگر در برابر دشمنانش روی پای خود بایستد...
به گزارش باشگاه خبرنگاران، عبدالعزیز آل سعود سلطان نجد سر خود را در برابر پرسی کاکس نماینده ارشد بریتانیا در عراق تکان داد و با لحنی خفتبار و ملتمسانه گفت: حضرتعالی پدر و مادر من هستی. غیرممکن است که من لطف شما را فراموش کنم. شما دست من را گرفتید و پرورش دادید و مرا بالا بردید. با یک اشاره و دستور شما من حتی حاضرم از همه کشورم و مملکتم نیز چشمپوشی کنم.
این تمام واکنشی بود که سلطان عبدالعزیز آل سعود مؤسس خاندان سعودی در برابر توبیخ از سوی یک افسر بریتانیایی توانست از خود نشان دهد. این اتفاق در جریان نشست دوجانبه آنها در کنگره العقیر بود که از روز21 نوامبر 1922 آغاز شد و در جریان آن مرزهای بین سلطنت نجد و کشور عراق و شیخ نشین کویت ترسیم شد.
علت این توبیخ نیز این بود که ژنرال کاکس تصمیم داشت مناطقی در صحرای السماوه را گرفته و آن را به مرزهای عراق اضافه کند. این در حالی است که آل سعود نظری غیر از این داشت، اما وقتی نسبت به این اقدام اعتراض کرد و آن را اجحافی در حق مرزهای سرزمینی اش خواند، پاسخی توهینآمیز را از سوی نماینده بریتانیا دریافت کرد که در واکنش به آن به عجز و لابه افتاد.
صورتجلسه این نشست و توبیخ نماینده ارشد انگلیس و عجز و لابه پادشاه سعودی در اسناد رسمی که ژنرال "هارولد ریچارد پاتریک دیکسون" وکیل وقت سیاسی انگلیس در بحرین تهیه کرده و آن را در روز 26 نوامبر سال 1922 به وزارت خارجه لندن فرستاد، موجود است .
4 دهه بعد هارولد دیکسون یادداشتهای دیپلماتیک خود در سالهای متمادی خدمت به عنوان سفیر انگلیس در دولتهای خلیج فارس که آن را در کتابی با عنوان "کویت و همسایگانش" در سال 1956 در لندن به چاپ رساند، این ماجرا را که در منطقه العقیر روی داد، با جزئیات کامل توضیح داد. چرا که وی در آن زمان به عنوان مشاور و مترجم پرسی کاکس در هیئت مذکور حضور داشت.
متن نوشتههای دیکسون در کتاب مذکور به این شرح است :
در روز ششم مذاکرات در العقیر آقای پرسی کاکس صبر خود را از دست داد و عبدالعزیز بن سعود را به انجام اقدامات بچگانه در زمینه پیشنهاد مرزی عشایری بین عراق و نجد متهم کرد. وی عربی را به خوبی بلد نبود، به همین علت من آن را ترجمه کردم. برای من عجیب بود که میدیدم سلطان نجد از سوی نماینده ارشد دولت انگلیس مانند یک شاگرد ضعیف و ذلیل مورد توبیخ قرار میگیرد . کاکس با لحنی قاطع به ابن سعود گفت که خود وی بدون توجه به هر اعتراضی مرزها را مشخص خواهد کرد.
در این لحظه بود که عبدالعزیز به التماس و اظهار دوستی با کاکس افتاد و گفت که کاکس پدر و مادرش است. او کسی است که وی را پرورش داده و از هیچ به جایی که الان در آن قرار دارد، بالا برده است . وی گفت که آمادگی دارد در صورت دستور کاکس از نیمی از کشورش و یا حتی تمام آن چشمپوشی کند. در این هنگام کاکس خودکار قرمز را برداشت و مرز شبه جزیره عربستان را رسم کرد و نقاط مختلف آن از خلیج فارس تا شرق اردن را توضیح داد.
هارولد دیکسون در ادامه روایت خود از این نشست می نویسد: حدود ساعت 9 عصر بود، من از این مناظره متعجب بودم، اما عبدالعزیز بن آل سعود بار دیگر درخواست دیدار با پرسی کاکسی را کرد، من نیز با او همراه شدم، دیدم که ابن سعود به تنهایی در مرکز خیمه اش ایستاده است. او با دیدن ما مضطرب شد.
مدتی بعد با ناراحتی شروع به حرف زدن کرد و گفت: ای دوست من نیمی از مملکت من را گرفتید و بهتر است که بقیه آن را هم بگیرید. مرا رها کن تا به تبعیدگاه بروم، لحظاتی بعد این مرد با جثه بزرگی که داشت و با ناراحتی در برابر ما ایستاده بود، به صورت ناگهانی شروع به گریه کرد.
موضوع ارتباط بین عبدالعزیز آل سعود و مقامات استعمار انگلیس همواره با ابهامات زیادی همراه بوده است، به همین علت بسیاری از واقعیتهای این روابط با اطلاعات گمراه کننده مخلوط شده است.
مقامات رسمی سعودی همواره اصرار دارند که نقش انگلیس در ایجاد رژیم آل سعود را به حاشیه رانده یا به کلی نادیده بگیرند، از سوی دیگر روایات مخالفان آل سعود مطالب بلند بالایی را در مورد این روابط مطرح کرده و حتی آن را تا حد توطئه نیز میدانند. آن ها حتی اعلام می کنند که خاندان حاکم در عربستان سعودی ریشههایی یهودی دارند در این زمینه میتوان به کتاب تاریخ آل سعود نوشته ناصر السعید اشاره کرد.
اما اسناد انگلیسی به ویژه اسنادی که در بخش تاریخی بخش خلیجفارس و عمان و مرکز جزیرهالعرب قرار دارد و جان گوردون لوریمر شرقشناس و سیاستمدار انگلیسی در دو دهه اول قرن بیستم بر تهیه آن ها نظارت داشته، برای ورود به این موضوع منطقیتر و منصفانه تر از سایر منابع به نظر میرسد. این روایات ماهیت و نقش انگلیس در تأسیس خاندان آل سعود و حاکمیت آنها بر عربستان را نشان میدهد.
البته مکاتباتی که در این مجموعه قرار دارد و شامل تماسهای دیپلماتهای انگلیسی در منطقه خلیجفارس با رؤسایشان در نیودهلی است، سعی دارند این روایت که بازگشت سوم آل سعود به قدرت در ابتدای قرن بیستم در نتیجه یک طرح برنامهریزی شده انگلیس بوده، را رد کنند.
در مقابل دائرةالمعارف راهنمای خلیج فارس که دولتهای متعدد انگلیسی در طی 70 سال به صورت محرمانه آن را مختص به اقدامات رسمی خود قرار داده بودند، مجموعهای از مکاتبات را به اطلاع ما میرساند که از سال 1902 آغاز شده است. در این نامهها عبدالعزیز آل سعود و همچنین پدرش عبدالرحمن برای وکیل سیاسی انگلیس در بحرین و نمایندگی سیاسی این کشور در بوشهر نوشته و سعی کرده توجه انگلیسیها را به خود جلب کند و پیشنهاداتی را در راستای خدمترسانی به آنها مطرح کند.
البته تمامی این پیشنهادات که در واقع گدایی محبت از طرف انگلیسی بود، از سوی نمایندگان این کشور با هیچ پاسخی مواجه نشد. وکیل سیاسی انگلیس در بوشهر که در آن زمان همان پرسی کاکس بود، در طول یک دهه به خود زحمت نداد به نامههای آل سعود پاسخ دهد.
این در حالیست که در بعضی از این نامهها حتی پیشنهاد شده بود که امارت ریاض نیز زیر نظر شیخ نشینها و دولت های ساحلی درآید که با انگلیس سازش کرده اند و دولت بریتانیا از آنها حمایت میکند. عبدالعزیز حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و گفته بود که وکالت سیاسی انگلیس در ریاض را مانند شیخ نشینها و بحرین و کویت و مسقط میپذیرد و این وکلا قدرت امر و نهی به عبدالعزیز را نیز خواهند داشت.
به نظر میرسد که عبدالعزیز از حضور خود تحت حمایت شیخ مبارک الصباح در زمان تبعید به کویت درسهای متعددی گرفته بود. مهمترین این درسها این بود که حاکمیت آنها در کشور و صحرای عربستان تنها با حمایت انگلیس ممکن است و این حمایت ضامن مشروعیت آن خواهد بود و مکر و فریب دشمنان را از آنها دور میکند. عبدالعزیز به چشم خود دیده بود که چگونه یک کشتی جنگی انگلیس با توپهای خود ارتش ابن رشید در کویت را به چالش کشیده و نزدیک بود که به صورت کامل آن را در اختیار گیرد.
موضوعی که آل سعود به آن توجه نداشت، این بود که محاسبات انگلیس در حمایت از آل صباح در عربستان منطبق نبود، کویت در آن زمان مهمترین بندر طبیعی در خلیج فارس را داشت، اما ریاض هیچ چیز قابل توجهی نداشت که توجه انگلیس را به خود جلب کند. عربستان در آن زمان روستایی دورافتاده در قلب صحرا بود که تنها ویژگی آن گرد و خاک و جهالت مردمش بود.
انگلیس همچنین با حمایت از شیخ مبارک زمینه را مهیا میکرد تا بتواند مرزهای شمالی این شیخ نشین را گستردهتر کرده و آن را تا مرزهای جدید عراق یا عثمانی وقت -که تنها کشوری در خلیجفارس بود که انگلیس بر آن تسلط نداشت- بکشاند و بر آبهای آزاد این منطقه مسلط شود و خلیجفارس را یک دریاچه کاملاً انگلیسی قرار دهد که در دو طرفش دولتهای فارسی و عربی وابسته به بریتانیا حضور داشتند.
اینها عواملی بود که توجه انگلیس را در ابتدای قرن بیستم به کویت معطوف میکرد. کویت مانعی بود که عراق را در مرزهای زمینی اش محدود میکرد و آن را جز در مناطق خاصی از رسیدن به آبهای آزاد باز میداشت . اما حاکمیت بادیهنشین یک سعودی هیچ منفعتی برای انگلیس نداشت.
مقاومت انگلیسیها در مقابل آل سعود تا جایی بود که وقتی آنها خبر یافتند عبدالرحمن آن سود (پدر عبدالعزیز مؤسس خاندان سعودی) در ابتدای سال 1905 به کویت سفر خواهد کرد، به وکیل انگلیس در کویت که در آن زمان کاپیتان نوکس بود، دستور دادند که از دیدار با وی خودداری کند . حتی مدت زمان طولانی انگلیسیها هر تماس مستقیم با امیر سعودی را اقدامی نامطلوب قلمداد میکردند.
خفت آل خلیفه در وابستگی به استعمار انگلیس
البته ذلت شیخ نشینهای خلیج فارس نیز که انگلیس از آنها حمایت میکرد و عبدالعزیز به دنبال ورود در این چارچوب بود، نیز نکات جالب توجهی دارد. منابع تاریخی به زبان انگلیسی موارد جالب و البته روشنگرانه از این وابستگی را نشان میدهد. یکی از این اتفاقات در سال 1930 در بحرین روی داد.
وقتی که لورد جورج ناتانیال کیرزون معاون شاه انگلیس در کشتی هاردینگ به همراه هشت کشتی جنگی دیگر در یک سفر دوره ای شامل مسقط و شارجه و بندر عباس و کویت برای دیدار با شیخ عیسی بن علی بن خلیفه وارد بندر کوچک عربی ارخبیل در بحرین شد، کشتیهای جنگی غول پیکر انگلیسی قادر به پهلو گرفتن در بنادر کوچک شیخ نشینها نبودند، بنابراین مسافران با قایقهای کوچک به ساحل آورده میشدند.
سران شیوخ خلیجی برای استقبال از میهمانان گرانقدر خود اسب هایی را تا داخل آب دریا میکشاندند تا هر کدام از میهمانان اروپایی اسبی را سوار شوند تا کفشهای آنها در تماس با آلودگیهای ساحل کثیف نشود.
عناصر یگان دریایی انگلیس نیز در فرود از کشتیها هر کدام سیگاری را روشن میکردند تا با این بوهای بد که از ساحل بلند میشد، آنها را آزار ندهد. البته سهمیه لرد کیرزون و افسران ارشدش در خفت میزبان بیشتر از اینها بود.
شیخ عیسی به فرزندان خود دستور داد تعدادی از این افراد را بر روی دوش خود سوار کنند، اما کیزرون از این که در هنگام سوار شدن بر دوش این افراد با آنها تماس پیدا کند، خودداری کرد، به این ترتیب شیوخ آل خلیفه در نهایت چاره کار را در این دیدند که به جای وی تخت ساخته شده از طلا و نقرهای را که او به صورت اختصاصی از هند آورده بود را بر دوش بگیرند . این تنها یکی از نمودهای گرامیداشت! بریتانیای کبیر از سوی خاندان حاکم در بحرین بود.
راز فراز و فرود توجه استعمار انگلیس به آل سعود
برای بیتوجهی انگلیس به آل سعود در ابتدای ظهور عبدالعزیز در عرصه تحولات نجد که در آغاز قرن بیستم شکل گرفت، سه عامل ذکر کردهاند:
عامل اول اینکه سعودیها در طول یک قرن پیش چهره بسیار بدی داشتند و یک جماعت تندروی دینی به حساب میآمدند. خونریزی ها و شهوت آنها به توسعه طلبی باعث بروز ناآرامیها و هرجومرج زیادی در منطقه شده بود.
عامل دوم راضی نگه داشتن ترکیه در کوتاه مدت بود، چرا که این کشور نیز تمامیت نجد را وابسته به خود میدانست، بنابراین به نفع لندن نبود که با حمایت از صحرانشینان شورشی، خشم استانبول را برانگیزد. سیاست خارجی انگلیسها تا زمانی که سلطنت عثمانی کنترل تنگه داردنیل که گذرگاه دریایی به سمت روسیه بود را در اختیار داشتند، حساب ویژهای برای آنها باز کرده بود.
سومین عامل خودداری انگلیس در حمایت از عبدالعزیز این بود که جنبش شورشی وی که به دنبال شکست دادن ابن رشید وابسته به عثمانیها بود، در ابتدا شانس بسیار کمی برای موفقیت داشت و امکانات دو طرف بسیار متفاوت بود . وکیل سیاسی انگلیس در کویت در تاریخ 30 سپتامبر 1904 نامهای را به نمایندگی انگلیس در بوشهر نوشت و در آن نامه ذکر کرد که احتمال این که آل سعود بتواند بدون کمک خارجی موقعیت خود را در منطقه تقویت کند، بسیار بعید است. این بدان معناست که آن ها در کوتاهمدت ساقط خواهند شد. به همین علت آل سعود چارهای نداشت و مجبور شد برای حل مشکلاتش به امیر کویت پناه ببرد.
نماینده انگلیس در کویت توضیح میدهد که چگونه مبارک به صورت هفتهای کمکهایی را شامل تسلیحات و مهمات و آذوقه برای ریاض ارسال میکرد.
ناظران مسایل بین المللی میبیند که دولت انگلیسی هند در سیاستهای خود در قبال خلیجفارس تناقضهای زیادی با سیاست های وزارت خارجه لندن داشت. این دولت با وجودی با وجود اینکه از اهداف مبارک الصباح امیر کویت در حمایت از عبدالعزیز امیر ریاض اطلاع داشت، اما مانع این اقدامات نشد . شیخ مبارک به دنبال آن بود تا با تحریک آل سعود و سرزمین نجد آن را نیز تحت کنترل خود بگیرد. مبارک تصور میکرد که عبدالعزیز عروسکی است که میتواند با آن هر کاری بکند.
در نامهای که نماینده انگلیس در بوشهر در تاریخ 24 ژوئن 1904 از سوی دولت انگلیسی هند دریافت کرد، آمده بود که به نفع انگلستان نیست که انتقال سلاح به دست آل سعود که دشمن ابن رشید از حامیان سلطنت عثمانی است، متوقف شود. دولت هند همچنین به صورت غیرمستقیم آل سعود را تشویق به مبارزه با ابن رشید میکرد.
این تشویق برای آل صباح مستقیم و همگام با برنامههای سنتی و سیاستهای انگلیس در قبال شیخ نشینهای عربی بود. لندن همواره سعی میکرد امارتهای کوچک قبیلهای که با هم درگیر هستند ایجاد کند و به این ترتیب همه آنها را تحت کنترل داشته باشد.
این تناقض در سیاستهای لندن و دولت انگلیسی هند در توجه به نقش امیر ریاض تا حدود سالهای قبل از جنگ جهانی اول باقی ماند. در این زمان اختلافات آنها کاملاً به نفع دولت انگلیسی هند به پایان رسید، چرا که ترکیه خود نیز به محور دشمنان لندن در جنگ پیوسته بود.
در سپتامبر 1914 که بریتانیا متوجه شد این صحرانشین سعودی که به مدت 12 سال همچنان نامههای عاشقانه برای آنها مینویسد باید اندکی مورد توجه و اهتمام قرار گیرد . به این ترتیب وزارت خارجه انگلیس تصمیم گرفت نماینده سیاسی سابق خود در کویت یعنی کاپیتان ویلیام شکسپیر را که تنها دیپلمات انگلیسی بود که قبل از این با عبدالعزیز دیدار کرده و او را از نزدیک میشناخت، به عربستان بفرستد تا در زمینه امضای توافقنامهای برای به رسمیت شناخته شدن حکومت نجد و الاحساء و القطیف و الجبیل و اطراف آن با عبدالعزیز مذاکره کند. انگلیس در مذاکرات تعهد کرد که از شخص عبدالعزیز و حاکمیت او حمایت کند و در مقابل عبدالعزیز نیز تعهد کامل داد که هیچ تصمیمی در سیاست خارجی یا اقتصاد خود بدون موافقت لندن اتخاذ نکند و تمام پیشنهادها و نصیحتهای لندن را بدون ملاحظه اجرا کند.
هدف اصلی انگلیس از امضای این توافقنامه این بود که آل سعود را با دشمنان ترک خود و هم پیمان آنها در حائل یعنی آل رشید درگیر کند. به این ترتیب جنگ با عثمانیها به صورت نیابتی به جنوب عراق کشیده شد تا جایی که انگلیس نیروهای خود را بعدها از هند به خاورمیانه منتقل کند.
انگلیسیها از این توافقنامه هدف ویژه دیگری هم داشتند و آن این بود که شیوخ وهابی فتوای تحریم پیوستن نظامیان عرب به ارتش ترکیه را صادر کنند و عناصر این ارتش را به جدا شدن از آن دعوت کنند.
این در حالی بود که نظامیان عرب در ارتش عثمانی به ویژه در عراق و شام بیشتر نیروهای این ارتش را تشکیل میدادند . مفتی وهابی در نتیجه این خواستهای انگلیس بهانهای برای صادر کردن این فتوا تراشیده و مدعی شد از آنجا که ترکیه در مبارزات خود، به کافران یعنی آلمانیها دست دوستی داده، باید مسلمانان از ارتش آن خارج شوند. این فتوای دینی سهم ویژه وهابیت در دستور کاری انگلیسیها را نشان میداد.
در راستای همین کمک ها بود که پرسی کاکس که اصالتی یهودی داشت، لقب شوالیه را از سوی دولت فخیمه انگلیس به امیر عبدالعزیز آل سعود داد. به این ترتیب انگلیس حاکم وهابی ریاض را "سِر عبدالعزیز بن سعود" خطاب میکرد و اسناد انگلیسی تا چند سال به این صورت نوشته میشد. البته عبدالعزیز هرگز برای خود از لقب "سِر" استفاده نکرد و مدالی را که انگلیسیها به وی داده بودند را یک روز پوشید تا آنها بتوانند از او عکس بگیرند و بعدها دیگر هرگز از آن مدال نیز استفاده نکرد.
انگلیس قصد داشت عبدالعزیز آل سعود و حامیانش را به نفع خود وارد مناسبات منطقهای کند. این اقدام از لحاظ تاریخی با تلاشهای نماینده ارشد انگلیس در مصر یعنی "سِر هنری مک ماهون" همزمان بود و او سعی میکرد جماعت هاشمی ها به رهبری حسین بن علی شریف مکه را وارد این درگیریها کند.
وقتی انگلیس مانع سقوط آل سعود شد
البته حساب کردن بر روی عبدالعزیز جواب نداد و قوای او در برابر قبایل شمر در معرکه جراب در 17 ژانویه سال 1915 شکست خوردند و ششماه بعد نیز شکست سختتری از قبایل عجمان در منطقه کنزان دریافت کرد. در این درگیریها عبدالعزیز زخمی شد و سعد برادر کوچکتر وی کشته شد.
به این ترتیب آل سعود به خروس بیپر تبدیل شد و بدترین دوران خود را پشت سر میگذاشت. انگلیس حتی در مورد مسائل داخلی عربستان نیز روی آن حساب نمیکرد چه برسد به مسائلی در سطح سیاست جهانی. در این فضا قبیله عجمان در شمال نجد و قبیله المره در جنوب آن شورش کردند و الاحساء غیر از الهفوف و القطیف کاملا از تسلط آل سعود خارج شد.
حاکمیت نوپای آل سعود در حال تجزیه بود، اما انگلیس از خوششانسی عبدالعزیز به وعدههایی که در توافقنامه با این کشور داده بود عمل کرد و آنها را در سال 1915 با 300 اسلحه ترکی و 10000 روپیه تجهیز کرد. این کمکها در سال 1916 افزایش یافت و به 1000 اسلحه و 200 هزار گلوله و 20 هزار جنیه استرلینی رسید. این مبلغ در اوایل دهه 20 از قرن گذشته به 60 هزار جنیه رسید.
شکی نیست که اگر این کمکهای سخاوتمندانه انگلیس نبود، "پادشاه شنها" نمیتوانست بار دیگر در برابر دشمنانش روی پای خود بایستد و در نهایت تسلیم قبیله عجمان یا مخالفانش در الاحساء می شد. در این صورت نقشه خاورمیانه در قرن بیستم کاملاً تغییر میکرد و نامی از مملکت آل سعود باقی نمیماند.
در مدت 30 سال یعنی از زمان امضای معاهده دارین در سال 1915 با پرسی کاکس تا حدود سال 1945 و امضای معاهده جدید با فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا بر روی کشتی کوینسی، عربستان بنده مطیع انگلیس بود. بنابراین صحنهای که هارولد دیکسون از عتاب پرسی کاکس بر عبدالعزیز در بندر العقیر ترسیم می کند خیلی هم عجیب نیست.