سخنان حسن روحانی در جریان نخستین کنفرانس اقتصاد ایران، بازتاب بسیار گستردهای در مطبوعات و رسانههای داخلی داشت و هر یک از رسانهها با توجه به گرایش های فکریشان از منظری خاص به بازتاب سخنان آقای روحانی پرداختند.
به گزارش «تابناک»، سخنان تأمل برانگیز رئیس جمهور کشورمان، اصل این همایش را تحت تأثیر قرار داد، به ویژه بخشهای مربوط به پیشنهاد برگزاری همه پرسی دربارهٔ مسائل مهم کشور، تقدم منافع ملی بر آرمانها در سیاست خارجی و مباحث مربوط به اقتصاد پایدار و مقاومتی که همچنان نیز مورد تحلیل و ارزیابی تحلیلگران قرار میگیرد.
برگزاری چنین همایشی و سخن گفتن از وصل نبودن آرمانها به سانتریفیوژها و ضرورت همه پرسی، جنبههای مهم اقتصادی سخنان وی و حتی اصل همایش را تحت تأثیر قرار داد، به گونه ای که هیچ کس دیگر از مباحث اقتصادی مطرح در این همایش سخن نگفت.
تردیدی نیست که اقتصاد ایران کم و بیش در مقاطع مختلف با موانع بیرونی و اثرات شوکهای خارجی از تحریم گرفته تا کاهش قیمت نفت مواجه بوده است. در شرایط فعلی این دو عامل بیرونی به شکل پر رنگی، سعی در تحت تأثیر قرار دادن اقتصاد ایران دارند و در این شرایط، سخن از رفع تحریم در برخی بخشها پس از توافق اولیه هستهای و برخی از دیگر سخنان رئیس جمهور، موجب امیدوار کردن اقتصاددانان و برنامه ریزان اقتصادی کشور میشود.
مطرح کردن مسائل و موضوعات مذاکره در یک کنفراس اقتصادی، شائبهها در ارتباط با اهداف آقای روحانی از بیان این موضوعات را افزایش داده است.
در همین زمینه، دکتر صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتوگو با تابناک، به علل پرداختن آقای روحانی به این مسائل و احتمال اجرایی شدن پیشنهادهای آقای روحانی پرداخته است.
آقای روحانی
در نخستین کنفرانس اقتصاد ایران، اظهارات متفاوتی در زمینه های مختلف بیان داشتند
که با جنجال های فراوانی روبه رو شد. به نظر شما، دلیل این نوع صحبت ها در این برهه
از زمان چیست؟
تصور آقای روحانی این بود که پس از انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ با توجه به اینکه سیاستهای دوران آقای احمدینژاد کشور را با مشکلات، نقاط ضعف و کاستیهای زیادی روبه رو کرده بود و همچنین رأی مردم، میتواند سیاستهای خودش را در کشور پیاده کند.
روحانی در انتخابات ۹۲ از میان ۴۰ میلیون رأی با رأی قاطع نزدیک به ۱۹ میلیون در مقابل فقط ۸ درصد رقیبش یعنی سعید جلیلی ـ که نزدیکترین نامزد به خط فکری احمدینژاد در ۸ سال گذشته بود ـ به پیروزی رسید. تصور روحانی این بود که با توجه با ضعفها و کاستیهای مدیریت اجرای دو دولت اصولگرای قبلی و با توجه به این رأی که مردم به وی داده بودند، ایشان میتواند از فردای ۲۴ خرداد شروع کند و تغییرات و سیاستهای جدید را در کشور به اجرا گذارد.
اشکال از جایی به وجود آمد که آقای روحانی متوجه شد، جریانی که مدیریت اجرایی کشور را در هشت سال گذشته در دست داشته، به هیچ وجه حاضر نیست برای ایشان راه باز کند و به ایشان اجازه دهد که سیاستهای جدید و تغییراتی را در کشور به وجود آورد.
بحث به هیچ وجه بر سر اختیارات بیشتر برای رئیسجمهور نیست. آقای روحانی به عنوان یک حقوقدان نمیگوید که مجلس و سایر قوا بر اساس مسئولیتهای قانونی خود عمل نکنند. موضوع اینجاست که دایره فعالیت آقای احمدینژاد را با اختیارات آقای روحانی مقایسه کنیم. آیا مخالفان و منتقدان آقای روحانی میتوانند به مردم نگاه کنند و بگویند موضعگیریهای ما در قبال رئیس دولت قبل، همان بود که امروز در قبال این دولت دنبال میشود؟
سؤال از اصولگرایان این است که اگر قرار بود همان سیاستهای دولت محبوب آنها همچنان ادامه داشته باشد، پس چه ضرورتی داشت انتخابات برگزار شود یا اگر اصراری بر برگزاری انتخابات میبود، آقای روحانی هم رد صلاحیت میشد و انتخابات به رقابتی میان خود اصولگرایان تبدیل میشد؟ اینکه یک رئیسجمهوری که مردم او را انتخاب کردهاند، نتواند هیچ تحولی به وجود آورد، یا برخی نمایندگان اصولگرا، در اطراف و اکناف کشور حسب منافع سیاسی خودشان، خواهان تداوم مدیریت و مسئولیت بسیاری از مدیران دولت احمدینژاد باشند یا در تغییر مدیران جدید اصرار داشته باشند از چهرههای جوان، تحصیلکرده و نزدیکتر به دولت استفاده نشود، پس فلسفه صندوق رأی چه میشود؟
یعنی آقای روحانی تا کنون نتوانسته است به اهدافش در کشور دست پیدا نماید؟ به عنوان مثال، ایشان وقتی به سمت پرونده هستهای رفت و سعی کرد گشایشی در پرونده هستهای به وجود آورد و کاری کند که بحران هستهای بر سر کشور نباشد، جریان دلواپسیها بعد از توافق ژنو شروع شد. وقتی ایشان سعی کرد به سمت موضوع یارانهها برود و فکری برای این موضوع کند، مجلس با حذف یارانهها مخالفت کرد. وقتی وزیر علوم ایشان سعی کرد فضای امنیتی را که بعد از سال ۸۸ در دانشگاهها به وجود آمده بود، تغییر بدهد؛ وزیر استیضاح میشود، یا وزیر ارشاد برای اکران یک فیلم یا برای اجرای کنسرت مجوز صادر میکند و دو شب فیلم یا کنسرت اکران و اجرا میشود؛ فردا اینها تعطیل میشود.
آقای روحانی به تدریج احساس میکند که طرفداران آقای احمدینژاد و دولت قبلی به هیچ وجه قبول نکردند که در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ شکست خوردند و مردم خواهان تغییر هستند. من در یک سال گذشته حداقل به تعداد زیادی از استانها سفر کردهام. در همه استانها و شهرستانهایی که من رفتم، ستادهای آقای روحانی و ستادهای اصلاح طلبان همه گلایه میکردند که همچنان مدیران دولت قبل بر سر کارند و اگر تغییر صورت گرفته، تلاش زیادی بوده است که نزدیکان به اصولگرایان را بر سرکار بیاورند.
این نشان میدهد که آقای روحانی حتی در حوزههایی که انتظار میرفت بتواند تغییرات و تحولی جدی به وجود آورد نیز نتوانسته کاری انجام دهد. وزیر کشورش آقای رحمانی فضلی از ایجاد تغییر استنکاف کرده و تغییر و تحولی به وجود نیاورده است. روحانی کم کم دچار این فکر شده که آیا نباید اصولگرایان نتایج انتخابات را قبول کنند؟ آیا دولت جدید نباید سیاستها را تغییر دهد؟ اگر قرار است همان روال سابق ادامه پیدا کند، یعنی دوران احمدینژاد ادامه پیدا کند، چه لزومی داشت مردم را پای صندوق بکشیم و دولت را تغییر دهیم؟ آقای روحانی در این شرایط از کوره در میرود و میگوید به جهنم که میلرزید یا میگوید رفراندوم کنید. اینها حکایت از استیصال آقای روحانی دارد که میبیند قاعده مردم سالاری در کشور اجرا نمیشود. یک دولتی با اکثریت آرا روی کار آمده است؛ اما کوچکترین تغییر و تحول را نمیگذارند در کشور به وجود آورد. این ریشه بسیاری از نابسامانیهایی است که آقای روحانی با آن مواجه است.
آقای روحانی بحث همه پرسی را مطرح کرده است؟ منظور ایشان از همه پرسی چیست؟ به نظر من، ایشان نه تهدید میکند و نه واقعا اعتقاد دارد همه پرسی و رفراندوم شدنی است. یکی از بندهای رفراندوم این است که دو سوم نمایندگان آن را تصویب کند. مجلسی که کمتر از ۸۰ نفر آنها با آقای روحانی همراه و بیش از دو سوم آنها مخالف آقای روحانی هستند، چگونه میتواند فکر کند این مجلس به آقای روحانی برای رفراندوم پاسخ مثبت میدهد؟!
آقای روحانی این تصور را ندارد که میگذارند این رفراندوم انجام شود. البته این را به عنوان تهدید هم مطرح نکرده است، بلکه این سخن نشانه بیرون آمدن فریاد استیصال و ناتوانی آقای روحانی است که مخالفان دولت به کدام صراط مستقیم هستند. سخن روحانی این است که آقایان و خانمهای مخالف دولت، شما به کدام صراط مستقیم هستید؟ شما دموکراسی، مردم سالاری را قبول دارید؟ ۸ درصد رأی مردم بیشتر به شما داده نشده است. مردم سالاری هر طوری که تعریف کنیم؛ این معنی نمیشود که ۸ درصدیها نظر و اراده خودشان را در مسائل کشور به ۴۰ درصدیها تحمیل کنند.
هر مورد کلان را که نگاه کنید میبینید ۸ درصدیها نظر خودشان را به ۴۰ درصدیها تحمیل میکنند و آقای روحانی احساس میکند باید اعتراضی بکند. من معتقدم اینکه رفراندوم کنیم، به گونه ای اعتراض به وضعیت موجود است. وی میگوید ما به بن بست رسیدهایم، زیرا مخالفان مردم سالاری از قاعده مردم سالاری تمکین نمیکنند.
عدهای در تحلیلها معتقدند منظور آقای روحانی از مطرح کردن همه پرسی، حل موضوع هستهای از طریق همه پرسی است؟ مسأله اول همین مورد است. آقای روحانی بجد اعتقاد دارد که سیاست خارجی دولت قبل، نه تنها در جهت منافع ملی نبود، بلکه علیه آن بود. اینکه فقط سیاست خارجی ما در پیوند استراتژیک با سوریه، چین، روسیه، ونزوئلا و... خلاصه شود و با تمام قدرتهای دیگر مشکل داشته باشم، خلاف منافع ملی است. ما در دوران احمدینژاد با چه کشورهایی غیر از اینها رابطه داشتیم. روحانی معتقد است باید با امریکا تنش زدایی کنیم و نه اینکه تنش افزایی کنیم. ما مجبوریم در عراق و افغانستان و پاکستان با امریکا همکاری کنیم، زیرا منافعمان ایجاب میکند. ایشان میخواهد این تنش زدایی را انجام دهد؛ میبینید که ایدئولوژی جلوی این تنش زدایی را گرفته است.
کسانی که به گفتمان اعتدال و یک حقوقدان رأی دادهاند، شاید انتظار ندارند رئیس جمهور حرفی را بزند که نمیتواند انجام دهد؟ در حالی که شما میگویید روحانی نمیتواند همه پرسی اجرا کند! آقای روحانی خود هم میداند این کار نشدنی است. وی نمیخواهد به اصولگرایان بگوید رفراندوم کنیم. ایشان میخواهد به آنها بگوید شما قاعده اکثریت را قبول دارید؟ ایشان میخواهد بگوید من اکثریت را دارم. آیا واقعاً سیاستهای دوران احمدینژاد درست و اصولی و به نفع مملکت بود؟! روحانی احساس میکند بر سر بدیهیات نیز نمیتواند با مخالفان به توافق برسد؛ بنابراین، از باب استیصال این اقدامات را انجام میدهد.
دولت شعارهایی در زمان تنفیذ رهبری انجام داد؛ اما عدهای معتقدند که وی نیز از شعارهایش عدول کرده است؟ من نمیخواهم توجیه گر اقدامات دولت روحانی باشم. معتقدم متأسفانه گاهی عملکرد و رفتار آقای روحانی خیلی با احمدینژاد تفاوت نداشته است. آقای روحانی در اولین سفر به خوزستان رفت. من اولین کسی بودم که به ایشان اعتراض کردم و گفتم این به چه معناست؟ شما بر روی ماشین سرباز حرکت کنید و مردم دنبالتان بدوند. اگر اینها خوب بود، این کار که احمدینژاد بهتر انجام میداد. احمدینژاد این کارهای پوپولیستی را بهتر انجام میداد. حتی این کارها را آقای قالیباف یا جلیلی خیلی بهتر از ایشان انجام میدهند.
ما تلاش میکنیم که رفتارهای پوپولیستی انجام نشود. منتها این هم یک واقعیتی است که بالاخره ما در ایران زندگی میکنیم و نمیتوانیم از شرایط سیاسی و اجتماعی ایران فرار کنیم. این یک واقعیت تلخی است که اگر فردا آقای احمدینژاد نامزد شود، بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون رأی می آورد. ایشان از آقای روحانی بیشتر رأی خواهد آورد. شاید آقای روحانی به نحوی این موضوعات را احساس میکند و نمیخواهد بدنه اجتماعی را از دست بدهد.
یک جمله دیگری نیز آقای روحانی گفت که سانتریفیوژ، آرمان و اصول نیست. نظر شما در ارتباط با این جمله چیست؟ وی میخواهد بگوید به دلیل مسائل سیاسی و ایدئولوژیک موضوع هستهای را بت و تقدیس کردهایم. ایشان میخواهد بگوید موضوع هستهای بت نیست. هستهای همینطور؛ در یک مقطعی بت شده بود که در سالهای قبل جنگ بت شده بود. اگر در آن روزها کسی میخواست با صدام گفتوگو کند، به وی میگفتند خائن است و خون شهدا را پایمال کرده است.
امام خمینی (ره) کار بسیار بزرگی کرد. اگر امام قطعنامه را نپذیرفته بود، هیچ کس نمیتوانست این موضوع را بپذیرد. الان هستهای نیز همین طور شده است. مملکت نباید فدای موضوع هستهای شود، بلکه موضوع هستهای باید فدای مملکت شود. اگر کسی بگوید بالای چشم هستهای ابروست، میگویند فلانی خائن است.
آقای روحانی این پیام را به برخی میدهد که شما را چه شده که با هستهای این گونه برخورد میکنید. هستهای یک موضوع مقدسی نیست. منافع ملی در ابتدا قرار دارد. ما فن آوری هستهای را برای ایران میخواهیم.