از پایان جنگ جهانی دوم بدینسو، منطقه خاورمیانه از بغرنج ترین، پیچیده ترین و بحرانیترین مناطق در جهان بوده است. ریشهیابی جنگها، منازعات، بحرانها و تنشهایی که در این منطقه به لحاظ ژئوپلیتیکی مهم جهان بروز کرده، توجه بسیاری از متفکرین و اندیشمندان علم سیاست و نیز روابط بینالملل را به خود جلب کرده است. دیدگاه های متفاوتی نیز در مورد ریشه های شکل گیری منازعات در خاورمیانه مطرح شده است. باری بوزان مبدع نظریه مجموعه های امنیتی منطقه ای، خاورمیانه را مجموعه ای همواره کشمکش زا معرفی می کند و سه فرمول مشخص برای درک منازعات در خاورمیانه ارائه می دهد.
1. چندین کانون منازعه و درگیری
فرمول اول وی تصریح میکند که امنیت در خاورمیانه یک معما است و ما شاهد چندین کانون منازعه و درگیری هستیم؛ یعنی در خاورمیانه، دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر، حتماً متضمن خصومت با بازیگر دیگر است و از این رو، در این منطقه ، هر حرکتی متضمن بازتابی ضد امنیتی است. بهعنوان نمونه، نزدیکی ترکیه به اسراییل، حتماً موجب تصور تهدید از سوی سوریه و ایران خواهد شد یا نزدیکی ایران به عراق یا عوامل خود در یمن موجب تضعیف عربستان سعودی و تصور تهدید ضد امنیتی نزد ریاض خواهد شد؛ درحالیکه در اتحادیه اروپا اینگونه نیست که نزدیکی فرانسه به هلند حتماً به معنای تضعیف آلمان باشد یا نزدیکی انگلیس به آلمان، موجب تضعیف فرانسه شود. در سطحی دیگر، نزدیکی یک بازیگر منطقه ای به یک بازیگر فرامنطقه ای موجب حساسیت در سایر بازیگران می شود. به طور مثال، می توان به توافق هسته ای ایران و گروه 1+5 اشاره کرد. توافقی که باعث شد دولت هایی چون عربستان سعودی و اسرائیل از نزدیکی مواضع ایران و ایالات متحده احساس تهدید جدی(تهدید کاهش نفوذ و امنیت) داشته باشند و تمام توان خود را برای عدم شکل گیری و برهم زدن این توافق به کار گرفتند. مرور مناسبات دولتهای منطقه در خلال تحولات اخیر خاورمیانه و بهویژه بحران سوریه، نشان از تشخیص دقیق بوزان دارد. بنابراین، تصمیم کشورهای منطقه به ارتقای امنیت خود، سبب تولید ناامنی برای کشور دیگر میشود و نتیجه این است که هر بازیگری باید بازتابهای تصمیم و رفتار خود را محاسبه کند و بهطور اساسی انتظار همراهی بازیگران رقیب را نداشته باشد.
2. امنیتی دیدن بیشتر و اجتماعی-سیاسی دیدن کمتر
طبق فرمول دوم، طی شصت سال اخیر، خاورمیانه شاهد هفت جنگ مهیب و منازعات قومی ـ مذهبی متعددی بوده که هرکدام گاها نتایج تعیینکننده و در عین حال مخربی را بر امنیت، رفاه و آسایش عمومی مردمان خاورمیانه داشته است. وقوع پیدرپی جنگها و استعداد شگرف وقوع ناامنی و منازعه در این منطقه، سبب شده است که بازیگران منطقهای همدیگر را در چارچوب تصورات امنیتی ببینند و ذهنیت امنیتی همچون سایه سنگینی است که بر اذهان نخبگان سیاسی، تصمیم سازان، حاکمان و حتی عامه مردم متبادر شده است. از این رو، همین امنیتی دیدن، مدارهای منازعه و تنش را پررنگتر، منازعات را دامنه دارتر، همگرایی سیاسی و اقتصادی را غیرمحتمل تر، تبادلات فرهنگی را بی خاصیت تر و دورنمای اصلاحات سیاسی-اقتصادی در جوامع خاورمیانه را شدیدا تاریک نگه می دارد. بدون شک، امنیتی کردن یا امنیتی دیدن موضوعات در خاورمیانه تابعی از درک نخبگانی است که بهطور عمده در مرحله بقا به سر میبرند و کشور و حکومت خود را در معرض خطر میبینند و اندیشه بازدارندگی سراسر ذهن آنها را اشغال کرده و طبعاً از اندیشیدن به افقهای آتی و سیاسی، اجتماعی دیدن موضوع بازمیمانند.
3. بافتار منطقه ای خاص
بر طبق فرمول سوم، بوزان، جهان را به هفت منطقه جداگانه تقسیم کرده و تصریح مینماید که هر منطقهای فرمول امنیتی ویژه خود را دارد و شیوه حل منازعه (Conflict Resolution) بین مناطق، از یکی به دیگری قابلتعمیم نیست. ازاینرو، خاورمیانه مانند منطقه آمریکا، اروپا، آسیای شرقی، آفریقا، آمریکای جنوبی و ... فرمول ویژه امنیتی دارد. او مشابهتهای درون منطقهای را بسیار پررنگ میبیند و معتقد است که مقولاتی چون تداخل جریانهای قومی، ملی، دینی، مذهبی و بینالمللی، با سرعت و به سهولت، خاورمیانه را نظارهگر نزاعهای خونین ساخته است. توصیه بوزان در این باره آن است که فرمول غرب برای حل بحرانهای متداخل خاورمیانه بیمعنی و حتی تشدیدکننده است.
علاوه بر سه فرمول مورد نظر بوزان، نگارنده برآن است که سه فرمول مجزای دیگر برای درک منازعات در خاورمیانه که مرتبط با سه فرمول بوزان نیز است(مجموعا شش فرمول) وجود دارد.
4. همکاری برای منازعه و تقابل به جای همگرایی اقتصادی و سیاسی
طبق فرمول چهارم، به جرات می توان ادعا کرد که همکاری های چندجانبه در خاورمیانه از بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون چیزی جز همکاری برای مقابله و مهار یک دشمن مشترک نبوده است. در واقع، همکاری ها در خارومیانه بیش از آنکه در راستای اتخاذ سازوکارهای لازم جهت همگرایی اقتصادی و سیاسی منطقه ای باشد، برای منازعه، بازدارندگی، توازن قدرت و مهار متقابل بوده است. به طور مثال، اعراب هیچگاه نتوانستند به یک همگرایی موثر دست پیدا کنند جز زمانی که به تهدید مشترک و دشمن مشترکی به نام رژیم اسرائیل مواجه شدند که نتیجه آن نیز چیزی نبود جز چندین جنگ و منازعه میان آن ها و اسرائیل. مثال دیگر همکاری کشورهای حوزه خلیج فارس و تشکیل شورای همکاری خلیج فارس بعد از وقوع انقلاب اسلامی برای مقابله با ایران بوده است. نمونه دیگر، همکاری ایران، سوریه، حزب الله لبنان و گروه های فلسطینی برای مقابله و مبارزه با اسرائیل است. یقینا که اگر دشمن مشترکی به نام اسرائیل برای ایران و سوریه وجود نداشت ما هیچگاه شاهد اتحاد استراتژیک میان آن ها نبودیم.
5. مداخله قدرت های بزرگ در محیط امنیتی خاورمیانه
خاورمیانه در گذشته و حال صحنه دائمی یک مبارزه بین قدرتهای بینالمللی بوده است و برخی از این قدرتها همواره در مجموعه امنیتی خاورمیانه و الگوی نظم منطقهای آن نقش اساسی داشتهاند. در همین راستا، علاوه بر نقش عوامل داخلی و منطقهای، نقشآفرینی قدرتهای بزرگ نیز با توجه به مسائلی مانند اهمیت نفت و انرژی، نفوذ استراتژیک و بازارهای اقتصادی خاورمیانه برای آنها، از اهمیت اساسی برخوردار است. بهطورکلی اگر خواسته باشیم به نقش قدرتهای بزرگ در بحرانهای خاورمیانه اشاره کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که این قدرتها به دو صورت در منازعات و بحرانهای خاورمیانه نقشآفرینی داشتهاند: نخست، دولت و کشور سازی و ترسیم مرزهای سرزمینی کشورهای منطقه که به دوران استعمار برمیگردد و ریشه بسیاری از بحرانهای خاورمیانه بوده است و دوم، دخالت در مسائل منطقه، رقابت با یکدیگر و حمایت از یکی از طرفین در منازعات و بحرانها. مسئلهای را که میتوان در بحران کنونی سوریه و صفآرایی این قدرتها بهویژه ایالاتمتحده و روسیه در این بحران، بهوضوح مشاهده کرد. همچنین ریشه بسیاری از منازعات میان دولتی و منازعات قومی-مذهبی در خاورمیانه ناشی از سیاست های استعماری بعد از جنگ اول جهانی و ترسیم مرزهای خاورمیانه مطابق به خواست و منافع قدرت های بزرگ بوده است. بنابراین ریشه بسیاری از منازعات کنونی در عراق، سوریه، یمن، بحرین و سرزمین های اشغالی بازتابی از مداخله قدرت های بزرگ در منطقه در دوران استعمار و دوران کنونی است.
6. انباشت و تکثیر منازعات
واقعیت تلخ و نگران کننده ای که در بحران ها و منازعات خاورمیانه قابل مشاهده است این است که این منازعات بنابه دلایل مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی به ندرت به صورت ریشه ای حل و فصل شده اند و بیشتر ما شاهد مدیریت منازعات بوده ایم تا حل وفصل منازعات. بدین معنی که با وقوع یک بحران و منازعه، بیشتر از آنکه تلاش ها برای حل و فصل دائمی اختلاف بوده باشد، برای کاهش اختلافات و یا مدیریت آن ها بوده است. همین مسئله باعث شده بسیاری از بحران های خاورمیانه لاینحل باقی بمانند و انباشته شوند به طوری که با یک جرقه کوچک امکان فوران دوباره آن ها به شکل مخرب تری وجود دارد. به طور مثال می توان به منازعه دامنه دار فلسطین و اسرائیل، اختلافات مرزی ترکیه و سوریه، اختلافات مرزی ایران و عراق(که منجر به چندین درگیری محدود در حکومت پهلوی و یک جنگ نامحدود بعد از انقلاب اسلامی شد و همچنان نیز این اختلاف لاینجل باقی مانده است)، مسئله کردها و ادعای خودمختاری طولانی مدت آن ها در چهار کشور و همچنین منازعات قومی-مذهبی متعدد اشاره کرد. نگران کننده تر از این مسئله این است که انباشت تدریجی برخی منازعات خود سبب تکثیر جغرافیایی آن ها نیز شده است. به طور مثال، تروریسم و گروه های بنیادگرای ضد نظم کنونی در خاورمیانه همچون داعش و القاعده که خود محصول انباشت منازعات و بحران ها در خاورمیانه بوده اند، چنان تکثیر پیدا کرده اند که اولا در جغرافیای متنوعی در حال نبرد برای ایجاد خلافت خودخوانده به اصطلاح اسلامی خود هستند به طوری که اقدام به مرز زدایی در کشورهایی چون عراق و سوریه کرده اند؛ دوما، این گروه ها چنان گسترش پیدا کرده اند که در حال انتقال منازعه به خارج از مرزهای خاورمیانه هستند. چنانچه این گسترش فراخاورمیانه ای منازعه را در حوادث تروریستی اخیر فرانسه شاهد بوده ایم.
در نهایت باید گفت این شش فرمول درک منازعه در خاورمیانه اگرچه ممکن است جامع و تبیین کننده تمامی جوانب چرایی بحران ها و منازعات خاورمیانه نباشند اما مسلما می توانند درک مناسبی از منازعات و بحران های خاورمیانه به ویژه بحران های کنونی عراق و سوریه و بحران تروریسم ضد نظم داعش و القاعده ارائه دهند.