رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: جریان تندرو هر چه را که دوست نداشته باشد، میگوید نفوذ است و اسم هر کار خود را مقابله با نفوذ میگذارند.
گزیده اظهارات آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با «ایلنا» در پی میآید:
* تندرویهای فعلی و جریانهایی که در دولت قبل به وجود آمدند، ریشه در نهادهای قدرت پیدا میکردند و از آنها هم استفاده میکنند که تندرویهای خیلی مزاحمی هستند.
* یک عده در مجلس هستند که با استفاده از تریبون باز آنجا تندروی را اشاعه میدهند و متأسفانه بعضی از نهادهای کشور هم کم و بیش با آنا همکاری میکنند. صداوسیما هم تندرویهای آنها را پخش میکند که تشویق میشوند. فکر میکنم تندروی الان قویتر از سابق شده است.
* فعلا قدرتی دست ما نیست و اگر هم بود، نمیشد با زور افراد را وادار به موضعگیری کرد. ما معتقد هستیم که اگر کسانی عقاید دیگری دارند، باید عقایدشان را بگویند. البته حد و حدودی دارد که قوه قضائیه و مسئولان ذیربط، آن حدود را مشخص میکنند. من بیشتر از این زاویه حرکت میکنم تا افکار عمومی را متوجه کنم که این شیوه به نفع کشور، انقلاب و اسلام نیست و ما در سراسر دنیای اسلام و جهان از تندروی ضربه میخوریم.
* تندروی در ایران در حد اظهارات است و خیلی عملیاتی نمیشود. گاهی کارهای بدی میشود.
* سوءاستفاده سیاسی و جناحی از تذکرات کلی رهبری، بیسابقه نیست و همیشه بعضی از گروههای سیاسی چنین کارهایی میکنند که البته پسندیده نیست و نباید شخصیت حقیقی و حقوقی ایشان را صرف بازیهای سیاسی کنیم. الان جریان تندرو هر چه را که دوست نداشته باشد، میگوید نفوذ است. حتی دامنه برخورد با مخالفان سیاسی خود را به کتابها و روزنامهها هم گسترش دادند که یعنی همه اینها را باید صاف کرد. تا اینجا هم پیش میروند و اسم هر کار خود را مقابله با نفوذ میگذارند.
* اصل کار خبرگان، تعیین رهبری است که انجام دادهاند. نظارت بر رهبری است که این کار کمیسیون تحقیق است که آنها هم نظارتشان را میکنند و نهادهای زیر نظر رهبری را بررسی میکنند و به رهبری گزارش میدهند. اگر هم لازم باشد که لازم هم هست، در هر دورهای کمیسیونها گزارششان را به جلسه خبرگان میدهند. حالا هر وقتی که بنا شد رهبری عوض شود یا نباشد و کس دیگری بیاید، دوباره باید کار عمدهای انجام دهند. البته دارند آماده میشوند و مطالعه میکنند و گروهی را گذاشتند که دارند افراد را بررسی میکنند تا آنهایی را که صلاحیت دارند که اگر بعدا حوادثی پیش آمد، بتوانند برای رأیگیری مطرح کنند. کار خبرگان عمدتا همین است.
* در خبرگان هم گفتم که اگر بخواهیم وظیفه خود را به خوبی انجام بدهیم، همه کارهای کشور زیر نظر رهبری است و ما نباید از آنها غافل باشیم. رهبری قدرت مطلق کشور هستند، لذا ما باید لااقل نهادهایی را که زیر نظر رهبری هستند و هر عیبی دارند، با رهبری مطرح و پیگیری کنیم که آن عیب برطرف شود و اگر حسنی هم دارند، آن حسن را بزرگ و تشویق کنیم. این کار تا به حال میشد اما قوانینی که خودمان گذراندیم، محدود است. در آینده، خبرگان دیگری میآیند که باید ببینیم چه کار میکنند.
* در قانون اساسی، رهبری را از اول شورایی نوشتند. وقتی که امام (ره) رحلت کردند و ما میخواستیم رهبری را انتخاب کنیم، قانون اساسی ما شورایی بود. آن موقع هنوز قانون اساسی را اصلاح نکرده بودیم. خود امام جملهای گفته بودند که سند شد. ایشان گفته بودند که شورایی خیلی جواب نمیدهد و من فکر میکنم که فرد بهتر و زودتر میتواند تصمیم بگیرد. این در حد صحبت بود و نه دستور، چون اظهارنظری کرده بودند. وقتی که بنا شد رهبر جدید انتخاب کنیم، شورا را در نظر گرفتیم و سه نفر را در نظر گرفتیم یعنی آیات موسوی اردبیلی، مشکینی و خامنهای را به عنوان شورا به جلسه پیشنهاد دادیم. منتها عدهای هم بودند که آیتالله گلپایگانی را در نظر گرفته بودند که اعضای جامعه مدرسین قم بودند. آنها میگفتند باید فرد باشد چون امام اجازه دادند که فرد باشد. بحثی شروع شد و در این بحث هر کسی صحبت کرد که اکثر وقت جلسه ما را گرفت و خود آیتالله خامنهای طرفدار شورا و عضو پیشنهادی ما هم بودند. صحبت بسیار مستدلی در طرفداری از شورایی کردند و گفتند که باید شورایی باشد. بنا بود من هم صحبت کنم که نوبت نرسید و صحبت نکردم. نظر من هم شورایی بود. بعد از صحبت، رأیگیری کردیم که ۳۵ نفر به شورا و ۴۵ نفر به فرد دادند و فرد برنده شد. آنها آیتالله گلپایگانی را برای رهبری معرفی کردند و رأی گرفتیم که همان ۱۴ نفر رأی دادند و انتخاب نشد. ما آن موقع آیتالله خامنهای را پیشنهاد دادیم، ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند من فرد را قبول ندارم، چرا مرا نامزد میکنید؟ قبول نمیکنم. من گفتم نظر ما هم همین بود ولی رأیگیری کردیم و الان قانون شد و اگر شما نباشید، فرد دیگری باید بیاید. ایشان جواب مرا ندادند و رفتند در جایشان نشستند. گفتیم که این سکوت را دلیل رضایت تلقی کنیم و برای ایشان رأی گرفتیم که رأی بالایی آوردند. بعدا که قانون اساسی را بازنگری کردیم، به جای شورا، فرد آوردیم. در همان جلسه به آیتالله خامنهای گفتم نظر من هم شورایی بود ولی وقتی خبرگان اینگونه تصویب کرد، تسلیم هستیم. البته الان پشیمان نیستیم چون شاید اگر در آن موقع و در آن شرایط کشور، شورایی میگذاشتیم، مشکلاتی پیش میآمد. بالاخره تشخیص خبرگان این بود.
* رهبری مال همه و پدر کل جامعه، یعنی مسلمان، غیرمسلمان، چپ و راست است و باید مرجعی که ایشان را تعیین میکند، متعلق به همه باشد و هر چه پیکره خبرگان تنوع بیشتری داشته باشد، اعتبار رهبری بالاتر میرود.
* خود خبرگان میتواند قوانین مربوط به انتخابات خود و رد صلاحیتها و مرجعش را اصلاح کند. الان در خبرگان، نظرات و تصمیم رد و تأیید صلاحیتها را به شورای نگهبان دادیم. البته آن موقع میخواستیم از خودمان بگذاریم که گفتند از خودتان نمیشود و باید کسی از بیرون باشد که بعضیها گفتند مراجع را بگذاریم. گفتیم که مراجع اجباری ندارند حرف کسی را بپذیرند و قبول نمیکنند و نمیخواهند دخالت کنند. راههای مختلفی را رفتیم و ناچار به شورای نگهبان رسیدیم. آن موقع تقریبا همه شورای نگهبان را قبول داشتند. اوایل بود که رأی دادند تا شورای نگهبان باشد.
* من لیست نمیدهم. در هیچ انتخاباتی لیست ندادم. مگر زمانی که حزب داشتیم و حزب جمهوری لیست میداد و ما هم لیست میدادیم چون ما جزو آن بودیم. الان لیست نمیدهیم ولی از کسانی که نظر داریم، وقتی نامزد شدند و از فیلتر گذشتند، حمایت میکنیم.
* آنچه که در حد کنونی با آمریکا انجام میشود، کاری است که قبلا با اذن رهبری شروع شده بود. رهبری پنج شش ماه قبل از دولت آقای روحانی، در مورد مذاکره با آمریکا و با میانجیگری سلطان قابوس در عمان، موافقت کرده بودند و مذاکره هم شروع شده بود. در افغانستان بعد از جنگ طالبان، وقتی مسائل جدیدی پیش آمد، ما و آمریکا همکاری و مذاکره میکردیم. در عراق هم همین طور بود و مذاکره میکردیم. در هر دو جا مذاکرات ما مفید بود و توانستیم برای هر دو کشور قانونهای اساسی خوبی بنویسیم و نظرات دو ملت افغانستان و عراق را در قانون اساسی تأمین کنیم. همین الان هم در حاشیه مذاکرات، اتفاقات دیگری میافتد.
* درباره رابطه با آمریکا، فکر میکنم هنوز همان مطلبی که امام مطرح کردند، برقرار است. امام گفته بودند اگر آمریکا آدم شود، با او همکاری و صحبت میکنیم. در مورد آدمشدن، یک بار از ایشان پرسیدیم و گفتند که بالاخره باید ارتباط مساوی داشته باشیم و اینطور نباشد که آمریکا بخواهد از ابرقدرتی خودش استفاده کند. فکر میکنم که اگر روزی آمریکا دست از خصومتهایش بردارد و خصومتهای گذشتهاش را جبران کند، میتوانیم وارد شویم. یک مقدار به آنها بستگی دارد که اگر آن مسئله حل شود، کسی مخالفتی ندارد که با آمریکا حرف بزنیم. با اسرائیل چون مشروع نیست حرف نمیزنیم اما آنها دولت مشروعی هستند و ملیت دارند.
* تندروها باید نزاکت را مراعات کنند و خوب کار کنند و به نظرم آن موقع میتوانند مفید باشند. من در این حد مشکلی نمیبینم که باشند. بیادبی، فرهنگ جامعه را ضایع میکند. هم آثار بدی دارد و هم شخصیت نظام را پایین میآورد.
* فشار اینها روی من هیچ تأثیری ندارد و مثل کلاغهایی هستند که از روی درختها میپرند. برای من اینگونه است و کاری با آنها ندارم. من همیشه فشار داشتم. وقتی که انقلاب پیروز شد، منافقین سختترین دشمن بودند چون پیش از پیروزی انقلاب که مرتد شدند، ما با آنها مخالفت کردیم و همینطور ادامه داشت. بعد هم تندروهای چپ بودند که در دوره من روزنامه داشتند و آن حرفها را میزدند. همان زمان، بعضیها در دولت گلایه میکردند و میگفتند این روزنامه سلام و این افراد و روحانیون اینگونه اذیت میکنند، من گفتم اینها جرأت نمیکنند به مجلس چیزی بگویند چون تریبون مجلس به آنها بد جواب میدهد. به قوه قضائیه هم نمیتوانند چیزی بگویند. به رهبری هم نمیتوانند چیزی بگویند. لااقل بگذارید ما باشیم و اختلاف نظری در جامعه دیده شود. از این حرفهایی که اینها میزدند، خوشم میآمد و گاهی هم جوابشان را میدادیم. الان هم تا زندهام برای اعتلای کشور و انقلاب تلاش خواهم کرد.
* دو برنامه چهارم و پنجم در شرایطی تدوین شده بودند که دولت وقت اصلا برنامه را قبول نداشت. کارهای دولت روزمره بود و تصمیمها عمدتا به صورت تقریبا انفرادی و شخصی گرفته میشد. نه مجلس، نه مجمع و نه شورا را قبول نداشت. بیش از ۵۰ شورای عالی و سازمانهای تصمیمساز و تصمیمگیر را یکشبه منحل کرده بودند که نمونه بارز آن سازمان برنامه و بودجه بود. درباره مجلس هم حتما شنیدید که جمله تاریخی امام (ره) را مقطعی میدانست. خیلی چیزها را قبول نداشت. آنچه که الان به عنوان برنامه نوشتیم، سیاستهای کلی است که برای رهبری فرستادیم و ایشان هم با یک تغییراتی تصویب کردند. البته دولت همهٔ این سیاستها را قبول نداشت و میگفت زیادی است و چرا مجمع این همه سیاست مینویسد؟
* دولت میگفت اینها سیاستهای اجرایی است، لذا در تدوین سیاستهای کلی برنامه، خیلی همکاری نکرد و در یک مورد به خصوص دولت اعتراض داشت و هنوز هم دارد. بحث ۸ درصد رشد اقتصادی در طرح بود. در حالی که آن موقع که مینوشتیم، رشد ۳ درصد منفی بود. طبیعی بود و میدانست که امسال با این شرایط به ۸ درصد نمیرسیم و میگفت این تحمیل بر دولت است. البته ما شاخصهای سیاستها را تعدیل کردیم. پیشنویس آن از دفتر رهبری آمده بود و ما در مجمع ۸ درصد را برای آخر برنامه آوردیم، نه اینکه در سال اول ۸ درصد باشد. این عملی است. اگر تحریمها برطرف شود، جهشی خواهیم داشت و خیلی از مراکز تولیدی و صنعتی که تعطیل هستند، به راه میافتند و کارهای بزرگی میشود. این را واقعبینی میدانستیم. وقتی خدمت رهبری فرستادیم، دوباره به همان ۸ درصد در هر سال برگشت. دولت میتواند بگوید نمیتوانیم، اما چون رهبری خواستند، تلاشمان را میکنیم.
* اگر اذیت نکنند و برجام همین امسال اجرا شود، یکدفعه دولت میتواند جهشی در برنامهها ایجاد کند. شاید دستگاه رهبری همین فکر را کردند که گفتند در این جهت هستیم و باید از شرایط جدید استفاده کنیم. ممکن است دولت بعضی از موارد را - چون بعضی جاها با دولت همکاری نمیکنند - قبول نداشته باشد. به هر حال الان سیاستهای کلی برنامه تصویب شده است و باید قوانین در چارچوب آن نوشته و اجرا شود که البته باید ببینیم مجلس چه کار میکند.
* قبول دارم که دولت میتوانست از پیش برای بعد از توافق برنامههای میانمدت داشته باشد. آنها فکر میکردند مذاکرات ۱+۵ زودتر از این به نتیجه میرسد اما معطل شد. الان هم تلاشهای زیادی هست که یک مقدار تأخیر بیندازند تا انتخابات بگذرد. یک عده مایل نیستند این امتیاز قبل از انتخابات به دست دولت باشد که در آرای مردم خیلی تأثیر دارد. عوامل مانعتراشی را هم میبینید که چگونه عمل میکنند! تلاش میکنند این کار تا اسفند نشود.
* دولت در مهار تورم لجامگسیخته سال ۹۲ و پایینآوردن رشد آن موفق بوده است.
* در کارهای فرهنگی، فشارها حتی از دوره احمدینژاد هم روی مردم زیادتر شده است.