چیزی شبیه طلاق، بدون ثبت و سند!

کد خبر: ۶۴۰۴۴۷
|
۲۴ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۱ 14 November 2016
|
18598 بازدید
|
روزنامه ایران در گزارشی از یک پدیده جدید نوشت:

صندلی ماشین‌ را تا آخر خوابانده و زیر کاپشنش مثل مسافری خسته و کلافه در هاله‌ای از بخار پشت شیشه‌ها، به خوابی عمیق فرو رفته است. سرمای صبحدم پاییز، استخوان آدم را هم درد می‌آورد. اما او مسافر نیست؛ او را همه عابران دم صبح می‌شناسند. پلاک ماشینش هم می‌گوید که او تهرانی است.اغلب این ساعت‌ها برای پیاده‌روی به پارک کوروش در خیابان شریعتی می‌روم. ضلع غربی پارک که به خیابان جلفا راه دارد، محوطه خوبی برای ورزش است. از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان برای پیاده‌روی و ورزش به این پارک محلی می‌آیند؛ من هم جزو یکی از آنها. تا یادم نرفته بگویم پیاده‌روی صبحگاهی گذشته از هر چیز خوب، یک فایده خوب دیگرهم دارد؛ در این ساعت‌ها انگار آدم دور و برش را بهتر و شفاف‌تر می‌بیند و به قول نویسنده‌ای فکرهای خوبی هم به سرش می‌زند.

اپیزود اول
 
در چند روز گذشته، دست‌کم 3 - 2 راننده را دیده‌ام که پشت فرمان خوابیده‌اند. یکی از آنها پای ثابت خیابان کنار پارک است. پیکان سفید رنگی که ساعت 8 صبح، شیشه‌ها را با پارچه سفیدی پوشانده. هیچ چیزی معلوم نیست. پلاک ماشین  مربوط به یکی از شهرهای حاشیه تهران است. چند روز اول فکر می‌کردم شاید مسافر باشد ولی دیروز فهمیدم اشتباه کرده‌ام. صاحبش داستانی دارد دراماتیک‌تر از رمان‌های روس؛ مردی 65 ساله با قد بلند و موهای پرپشت سفید. چهار ستون بدنش از من سالم‌تر است. وقتی همکلامش می‌شوم که از نانوایی برگشته و از صندوق عقب ماشینش سفره و استکان و پنیر بیرون می‌آورد.
 
بی‌خیال ورزش می‌شوم و یکراست می‌روم کنار سوژه. سلام می‌دهم و می‌گویم چند روزی است که شما را می‌بینم توی ماشین خوابیده‌اید، می‌توانم بپرسم چرا؟
 
 انگار که از سؤال بی‌مقدمه‌ من جا خورده‌ باشد، چند لحظه‌ای خیره می‌ماند و با خنده می‌گوید: «پسرم مفتشی یا فضول؟» من هم با خنده می‌گویم هیچ‌کدام، خبرنگارم. در جواب می‌گوید: «نکنه پرده‌های ماشین و خوابیدن من توی این آلونک آهنی برایت جالبه؟ پس دوربین و میکروفنت کو؟» پیش خودم می‌گویم یالا تا پشیمان نشده، بنشین پای حرف‌هاش.
 
- خب من باید چی بگم؟
- چند روزی هست پیاده‌روی می‌کنم و شما را اینجا می‌بینم، چرا توی ماشین می‌خوابین؟
- از بدبختی، از بیچارگی.
- مگه خانه و زندگی ندارین؟
- چرا دارم ولی چند ماهی هست که از خونه بیرون زدم. راستش رو بگم زنم از خونه بیرونم کرده.
- چرا؟
- میگن سرپیری و معرکه‌گیری، قضیه منه. بعد از اینکه بچه‌ها سر و سامون گرفتن و رفتن سر خونه و زندگی، اختلاف من و زنم هر روز بیشتر ‌شد. زنم هر روز بهم گیر می‌داد که برو سرکار، حقوق بازنشستگی کفاف زندگی رو نمیده. البته با ولخرجی‌هایی که می‌کنه معلومه جواب نمیده. افتاده تو خط مدبازی. هر روز با این تورهای مسافرتی3 – 2 روزه این‌ور و انور میره. اصلاً نه غذایی درست می‌کرد نه به فکرم بود. چندباری هم کاسه و بشقاب سمتم پرت کرد که یکبار سرم شکست.
 
پیرمرد برای چند لحظه‌ای سکوت می‌کند و دستش را روی پیشانی‌اش می‌کشد. انگار یادآوری اتفاقات گذشته آزارش می‌دهد. شاید هم خجالت کشیده که دارد حکایت زندگی‌اش را برایم تعریف می‌کند. جای پدر بزرگ من است. نمی‌دانم چطور دلداری‌اش بدهم؟ تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که از فلاسکی که روی صندوق عقب گذاشته برایش چای بریزم.
 
بعد از نوشیدن جرعه‌ای از چای ادامه حرفش را می‌گیرد: «با زنم اختلاف داشتیم ولی نه اینقدر، به خاطر بچه‌ها کاری به کارش نداشتم. کوتاه می‌اومدم. آنقدر غرغر کرد که از زندگی خسته شدم. چندباری منو از خونه بیرون کرده‌بود ولی به بهونه‌ای برمی‌گشتم. این‌بار قفل در رو عوض کرد. فقط تونستم لباس‌هام و پتو و فلاسک و چند تکه ظرف بردارم. از ترس اینکه اگر توی ماشین بخوابم و آشنایی منو توی این وضعیت ببینه، اومدم تهران و اینجا رو پیدا کردم. اینجا هم خلوته هم آب و سرویس بهداشتی داره.»
 
- سخت نیست این‌طور زندگی کردن؟
- سخته ولی چاره‌ای ندارم.
- بچه‌هات می‌دونن؟
- هفته پیش فهمیدن ولی مادرشون حتی اونا رو هم راه نمیده. فکر کنم دیوانه شده.
بعد می‌زند زیر قهقهه و می‌گوید: «اینم شانس منه که آخر عمری توی کوچه و خیابون بخوابم. من کارمند اداره بودم. برای خودم آدمی بودم. سرنوشت رو می‌بینی پسر!»
 
احساس می‌کنم سؤال پیچ کردن پیرمرد ناراحتش می‌کند. تنها با او همدردی می‌کنم و با جملات مبهم و بی‌سر و تهی که حتی خودم معنی‌شان را نمی‌فهمم از او خداحافظی می‌کنم.
 
اپیزود دوم
 
در طول مسیر پیاده‌روی مدام فکر می‌کنم که چطور می‌شود در این سن و سال کسی مرد زندگی‌اش را آلاخون والاخون کوچه و خیابان کند. هنوز به جوابی نرسیده‌ام که به سوژه‌ دوم برمی‌خورم. مرد جوانی که در خودرو مدل بالایی به خواب عمیق فرو رفته. ماشین روشن است و بخاری‌اش کار می‌کند. برای تکمیل شدن گزارشم مجبورم مدام خیابان جلفا را بالا و پایین کنم تا راننده از خواب بیدار شود. سربالایی خیابان نفسم را می‌برد. چاره‌ای ندارم. بالاخره بعد از 40 دقیقه نشانه‌ای از بیدار شدن مرد جوان را از دور می‌بینم. از ماشین پیاده می‌شود و آبی به صورتش می‌زند. بعد می‌رود سروقت گوشی‌اش. نمی‌دانم چه چیزی می‌خواند و ناشتایی لبش را باز می‌کند به ناسزاگویی «پدر سوخته... چی از زندگیم می‌خواد، نمی‌دونم!»
 
در نقش یک شهروند وظیفه‌شناس به مرد جوان می‌گویم که اعصابت را اول صبحی خرد نکن همه از این مشکلات دارند باید کوتاه آمد و... اما حرف‌ها، به جای اینکه آب روی آتش باشد، نفت می‌شود روی شعله‌های سرکش. گر می‌گیرد. انگار منتظر کسی بوده که درد دلش را سر او آوار کند. من هم که جلویش حاضر و آماده‌ام:
 
«غلط کردم عاشق شدم. زن می‌خواستم برای چی؟ برای اینکه به زندگیم سر و سامون بده نه اینکه بشه بلای جون. به خدا بدبخت شدم. اینکه نشد زندگی. هر روز دعوا دعوا، قهر، بزن بزن. بچه‌هام از دستمون عاصی شدن. برای اینکه بچه‌ها بیشتر اذیت نشن از خونه بیرون می‌زنم که دعوامون به جای باریک نکشه. وگرنه یا باید بزنم خودمو بکشم یا اونو. هر 3- 2 روز کارم این شده سر شب بزنم بیرون توی ماشین بخوابم. اگه یکی ببینه آبروی خودم که هیچ آبروی بابام‌ام میره.»
به نقشم ادامه می‌دهم و سعی می‌کنم مرد عصبانی را آرام کنم. می‌ترسم سکته کند و روی دستم بیفتد.
 
- آقا همه از این مشکلات دارن. خیلی‌ها را می‌شناسم که از کوره درمیرن و از خانه می‌زنن بیرون.
- من توی زندگیم هیچ چیز کم نذاشتم. خونه دارم، ماشین دارم، سفرخارجی می‌ریم... خواهر و مادرم شدن بهونه این زن. می‌شینه و پا می‌شه پشت سرشون حرف می‌زنه. نمی‌دونم این چه حکمتیه که فقط فامیل مرد نفهم و بد نیت از آب بیرون میاد!
 
- خب شما از این گوش بگیر و از اون گوش در کن.
- اصلاً خودت زن داری؟
 
نمی‌دانم راست بگویم یا دروغ. ناخواسته می‌گویم نه. همین دروغ کافی است که دستی به شانه‌ام بزند و بگوید: «هر وقت زن گرفتی، به حرف‌ من می‌رسی رفیق! جای تو باشم، زن نمی‌گیرم. الان آزادی و درگیر زن و بچه نیستی. جای من باشی سر به کوه و دشت میذاری.» بعد سوار ماشینش می‌شود و می‌رود.
 
امروز به جای پیاده‌روی و ورزش بیشتر انتظار کشیده‌ام و درد دل شنیده‌ام. دروغ نباشد هفته گذشته نزدیک به 8 نفر را دیده‌ام که توی ماشین خوابیده‌اند. پدیده‌ای که هر روز پررنگ‌تر می‌شود. مردانی که یا از خانه رانده شده‌اند یا برای اینکه آسیب روانی به فرزندان‌شان نرسد مجبور به ترک خانه شده‌اند. چیزی شبیه به طلاق بدون درگیر شدن با دردسرهایش. این مردان به جای کتک کاری یا بیرون کردن همسران از منزل راه دیگری را انتخاب کرده اند؛ آسیب زدن به خود دور از چشم دیگران. آنها حتماً به زنی هم فکر می‌کنند که چند وقت پیش مرد خانه و بچه‌هایش را قیمه قیمه کرد. آنها کم نشنیده‌اند که «سم می‌ریزم توی غذا همه رو یکجا نفله می‌کنم.» آنها دیگر تاب ماندن در خانه ندارند. شاید روزی روزنه امیدی پیدا شد.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۱۱
انتشار یافته: ۹۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
با سلام چه عجب بالاخره یک مرد پیدا شد به این مساله مهم پرداخت
پاسخ ها
ناشناس
| - |
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۷
نمیدونم چرا به این مسایلی که مردها برای زن ها به وجود میارن پرداخته نمیشه
برو توو جامعه ببین چند تا زن موندن پشت در خونه و هرشب به جای نون کتک میخورن و دم نمیزنن
برو ببین چند تا از زن های شهر برای حفظ آبروشون سکوت میکنن و مردشون اون ها رو هر شب به یکی کرایه میده... برو ببین چند تا مرد معتاد توو خونه ها هست و داره زور میگه و زن برای اینکه حضانت بچه مال مرده و نمیخواد بچه اش زیر دست یه روانی
بمکونه تحمل میکنه و طلاق نمیگیره
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
خدا عاقبت بخیر کنه
حداقل اینها به خانواده شون دوست دارن و به اون پایبند هستن
زن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
چقدر زنای ایرانی زورگو و بیرحم هستند!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
بهتره بگی بی شعور و نفهم و دروغگو و حسود و عقده ای هستن
سبحان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۷
والا ما مردیم ولی اینجور که شما هم که میگید هم نیست حد اقل درمورد ما .!!
ناشناس
| - |
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۹
زنای ایرانی بیرحم نیستند جناب
امشکل اینه که مردها می تونند بروند بیرون تو ماشین بخوابن
اما زن بدبخت مجبوره با هر بدی و ظلم شوهرش بسازه و داخل خونه بمونه
انه هیچ کس می بینتشون نه هیچ کسی ازشون حرف می زنه یه عمر با بدبختی سر می کنند و ذره ذره آب میشن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
مطالب ضد زن که راه و بیراه منتشر می کنید دلیل خاصی داره؟
لطفا به نظر من احترام بذارید و منتشرش کنید تا ببینم دارم اشتباه میکنم یا نه
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
نخیر راسته منم تو ماشین خوابیدم پشت در موندم تمام مدارکم رو زندگیم رو نابود کرد..اخرشم با بدبختی از راه دادگاه و پزشک قانونی اثبات شد اختلال شخصیت داره جدا شدیم و من هنوز قسط مهریه میدم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
خانم عزیز تو خودت هم میدونی از چه صفاتی برخورداری و طبق یک رویه متداول زنها میخوای با لاپوشونی مظلوم نمایی کنی و به کارت ادامه بدی
ناشناس
| Germany |
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
دقیقا اخیرا تابناک داره به مسائل ضد زن دامن میزنه
ناشناس 13:56زنان این مملکت دهها برابر مردان در خانه مورد خشونت قرار می گیرند و شاید ده درصد صداشون در بیاد
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
جناب آقای ناشناس 1:28، سالها مادر من بدرفتاریها و نامردی های پدر من رو تحمل کرد. کتک زدن هاش هم با تمام وجود بود.یک بار سر مادرم رو شکست در حالیکه مادرم مشغول شیر دادن به خواهر کوچکترم بود، رفیق باز بود، معتاد و به شدت بیخیال زن و بچه. من از زمانی که یادمه در حال کارکردن هستم تا به الان که 35 سال دارم. نه وحشی گری کردم، نه دنبال زرق و برق بودم و نه بی قید و بند بودم. ازدواج نکردم چون دختر این پدر هستم. با وجود این سعی کردم نامردی پدرم رو به همه مردها نسبت ندم، اما گویا در اشتباهم.
چرا سعی نمی کنیم اونطور که ذات انسانی ما می طلبه با شعور و معرفت و احترام در کنار هم زندگی کنیم؟ دریدن هم دیگه چه سودی برای ما داره؟
ناشناس
| - |
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۷
ناشناس 1:28 دروغ که .. نیست ... انگ میچسبونی بعد میگی قسط مهریه هم میدم؟؟
ناشناس
| - |
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۹
جامعه مرد سالار فقط مرد ها و می بینه و مشکلاتشون رو
زنها هم که وظیفه شون خشم و رضالت و ستم و هر گونه بی حرمتی که از طرف مرد بهشون وارد می شه تحمل کنند و دم نزنند
حالا چهار تا زن پیدا شدن مثل خودت حضرات آقایان رفتار کنند ، به تریج قباشون برخورده طبق معمول
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
اوه اوه با این وضعیت او چهار درصد احتمال زن گرفتن رسید به هفتاد و پنج صدم درصد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
با این وضعیت جامعه کنونی و متوقع کردن خانمها با شعارهایی مبنی بر تضیع حقوق انها و مهریه های نامتعارف و نجومی عمق فاجعه بالاتر از این مطالبی است که درخبر فوق مطرح شده و با ادامه چنین روندی در آینده وضعیت مردان و بالطبع آن جامعه بدتر و بدتر هم خواهد شد و خانواده دیگر معنایی نخواهد داشت.
ناشناس
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۰۹:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
حقوق بازنشستگی کفاف زندگی رو نمیده. البته با ولخرجی‌هایی که می‌کنه معلومه جواب نمیده

کلید واژه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
اگه ميخاي گزارشت كامل بشه بايد شب بياي روبرو دانشگاه علوم وتحقيقات تا بيش از 150 تا ماشين كه توش خوابيدن جهت مصاحبه پيدا مي كني
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
منم زن داشتم.هر روز قربون صدقه ام می رفت.تا یک روز گفت دیگه نمیخوامت و مهریه را اجر اگذاشت.امان از زن باید به خدا پناه برد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
من 33 سالمه مجردم خودم به اندازه كافي ترس از ازدواج دارم اين نوشته ديگه تمومش كرد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
امان از دست این زنها....
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟