دوست عزیزی می پرسید ماجرای راهپیمایی اربعین مستند به چیست؟ چرا انقدر اهمیت پیدا کرده است؟ ریشه اش کجاست؟ چرا باید تقویتش کرد؟ چرا باید پرشورتر برگزار شود؟ راه پیمایی موضوعیت دارد یا زیارت اربعین امام حسین علیه السلام؟
خیلی به این سوال دقت نکرده بودم؛ شاید مساله به ظاهر روشن بود. راه پیمایی اربعین بسیار پرثواب است و چه بهتر از اینکه زیارت مخصوص اباعبدالله همراه با این گام های خسته و بدن غبارآلود باشد. اما این تلقی ساده و مشهور از کجا آمده است؟ عمدتا از سر منابر. اهل منبر ما با رجوع به احادیث تلاش کردند منزلت و شأن این "پیاده روی شیعی" را مستند به آثار و نتایج بهشتی اش کنند.
واقعیت ماجرا این است که برای بسیاری این سوال مطرح است؛ اینکه چرا راهپیمایی در ایام اربعین؟ و پاسخ رایج نیز از این دو حالت خارج نیست. یک پاسخ ماجرای اولین زیارت اربعین توسط جناب جابربن عبدالله انصاری است که با پای پیاده تا کربلا طی مسیر کردند. دیگر هم اینکه پیاده روی اربعین سنت بسیاری از بزرگان و علما ذکر شده است.
دسته دیگر از استدلال ها مربوط به تاکیدات روایی بر ثواب و اجر معنوی و سرشار راه پیمایی است. روایتی از امام صادق علیه السلام وجود دارد که می فرمایند: کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند به هر قدمى که برمىدارد یک حسنه برایش می نویسد.... تا انتهای روایت.
اما به نظر می رسد این دو پاسخ کفایت نمی کند. سنت جناب جابر و علمای بزرگوار ما جای خود قابل اعتنا و قابل تاسی، اما قوت لازم را برای شکل دادن به این راه پیمایی عظیم شیعی ندارد.
روایتی که در رابطه با ثواب پیاده روی ذکر شده است نیز هرچند انگیزه بخش است اما کامل کننده سنت جهانی پیاده روی نیست. چه آنکه از این دست روایات جاهای دیگری نیز ذکر شده است. از جمله ثواب گام های نمازگزار برای رسیدن به مسجد. ثواب گام های حاجی. ثواب قدم های زائر حرم امیرالمومنین در روز عید غدیر و غیره. ضمن اینکه روایت پیاده روی برای زیارت مضجع شریف سیدالشهدا عمومیت دارد و خاص اربعین نیست.
پس ماجرا فراتر از ایندوست. پاسخ چیست که کمتر مورد عنایت قرار می گیرد؟
پاسخ به این سوال به یک ضعف عمیق نرم افزاری در جامعه علمی ما باز می گردد. امروز همه جا سخن از راه پیمایی عظیم شعیان و حتا فراتر از آن محبین آل الله است. راه پیمایی اربعین به سنتی عالمگیر تبدیل شده است. همه جا و در هر محفل و مجلسی و در میان اخبار رسانه های داخلی و مهمتر از آن خارجی، بازتاب و نمایه ای از این حرکت چشمگیر شیعی است. سوال این است که جایگاه این رستاخیز محبین سیدالشهدا چرا در منابر ما کمتر مورد توجه است؟ چرا دیده نمی شود؟ چرا آثار خارجی این راه پیمایی عالمگیر جایی در فقه فعال و نظام مند و مساله محور ندارد؟ چرا متدینین و محبین ما جلوه این رزمایش اسلامی را نمی توانند در دینداری فردی شان نظاره کنند؟ مساله این است که آثار کلان این حرکت اجتماعی را می بینند، اما فارغ از دینداری تفسیر می کنند و متفاوت از زیارت اربعین می بینند. متاسفانه این کم توجهی به آثار کلان پیاده روی بزرگ اربعین خودش نوعی سکولاریسم خفیف است که ناشی از کم توجهی به فقه فعال اجتماعی است.
مشکل اصلی اینجاست. ما نتوانستیم به میزان لازم فقه فعال و پویا و روزآمد و کارآمد و متناسب با تحولات جامعه جهانی اسلام را توسعه دهیم و هنوز برای اثبات چنین "جلوه گری ضدشیطانی" و "مانور تظلم خواهی" و "خدمت رسانی چشم نواز" و "مودت و محبت پرشور محبین به یکدیگر" به دنبال استدلال هایی از جنس دین حداقلی و فردگرایانه ایم. چطور این جلوه گری ابهت شیعی را در دین ورزی محبین سیدالهشدا نمی بینیم و همچنان دنبال آثار عبادات فردی هستیم؟ چطور اثر این حرکت جمعی و متحد و عارفانه محبین را در دین ورزی ملاحظه نمی کنیم؟
منابر ما برای اثبات و استدلال این حرکت قیام گونه امت اسلامی، ثواب عبادی متکی به زیارت فردی را تبلیغ می کند حال آنکه امروز نیاز داریم مومنین بدانند سهم این حرکت عظیم شیعی در زندگی دینی شان چقدر است و امتداد آن در روایات و احادیث و سیره انبیا و اولیا تا کجاست. آنگاه بدون تردید برای مستند کردن این نهضت محبین به ثواب زیارت فردی، تنها به یک روایت از امام صادق علیه السلام اکتفا نمی کند و به صدها سرفصل روایی و حدیثی از اهل بیت ارجاع می دهند که مستند به "حرکت جمعی" ، "خدمت رسانی خاصانه"، "محبت ورزی عاشقانه" و "مبارزه با ظلم" و "مانور قدرت شیعی" و دهها سرفصل دیگر است. راهپیمایی اربعین، یک عبادت فردی را به رستاخیز عظیم شیعی مبدل ساخته است.