محمد حیدریان که سال های متمادی جزو مدیران فرهنگی و سینمایی کشور بوده، اکنون با 35 سال سابقه، مواضع جالبی دارد؛ مواضعی که نشان می دهد او تغییر نکرده و همچنان از رفتارهایش در دهه شصت نظیر ممنوع کردن ویدیو دفاع می کند. با این اوصاف باید پرسید او با چه رویکردی مدیریت سینما را دوباره به دست گرفته است؟
به گزارش «تابناک»؛ محمد حیدریان در حالی دوباره قدرت را در سینما در اختیار گرفته که برای درک وضعیت سینما در دوره او، بهترین راهنما بازخوانی مواضع او در روزهای اخیر و همچنین در ماه های پیشین است که احتمال حضورش در سازمان سینمایی تاکنون قطعی نبود. حیدریان به طرز شگفت انگیزی در این سالها تغییر نکرده و به شکل غیرمنتظره ای به توجیه برخی اشتباهات مدیران سینمایی در دهه شصت نظر ممنوع کردن ماهواره پرداخت است؛ ممنوعیتی که منجر به برخورد شدید با گروهی از سینماگران شد. با برخی از مواضع اخیر حیدریان آشنا شوید:
انتقاد به وضعیت فرهنگ در دولت یازدهم
ـ بدون هیچ شعاری، حق این مردم بیش از این اتفاقی است که در حال حاضر در حوزه فرهنگ و هنر میافتد. ما واقعاً شخصیتهای برجسته فرهنگی ـ هنری داریم که بدون تعارف اینها آدمهای بینالمللی با فهم، تکنیک و هنر جهانی هستند اما در این دولت نتوانستند شرایطی را مهیا کنند که اینها به منصه ظهور برسد و برونداد واقعی و فعلیت عینی داشته باشد. می شود گفت این دولت باید افرادی را به کار میگرفت که بتوانند این ظرفیت را به فعلیت دربیاورند که این اتفاق نیفتاد. به نظرم تشخیص اهمیت امور فرهنگی کاملا در این دولت اتفاق نیفتاد که دلیل آن می تواند این باشد که حجم مسائل سیاسی و به ویژه اقتصادی ــ منظورم سیاست خارجی است ــ که پیش روی این دولت بوده و است اجازه نداد بخش مدیریت فرهنگی به خوبی دیده شود. جنس، حجم و اندازه مسائلی که دولت یازدهم با آن مواجه شد آنقدر خطیر و بزرگ بود که باعث شد از جنبههای دیگر غافل شد. از نظر خود دولت، آنها چارهای نداشتند، جز اینکه به سمت حل آن مسائل بروند ــ حال موفق شدند یا خیر قضاوت نمیکنم ــ اما به نظر من، از فرهنگ غافل شدند و این را مدنظر قرار ندادند که پیشنیاز همه مسائل یک کشور، فرهنگ است.
بودن یا حذف پروانه ساخت
سینمای ما بی بضاعت تر از آن است که عدم نظارت اولیه را بپذیرد. من فکر می کنم دولت هم مانعی ندارد که پروانه ساخت را بردارد؛ اما خود سینما به مشکل می خورد. فردا صاحبان فیلم های ناموفق پیدایشان می شود که ورشکست شده اند یا زندگی شان حراج بانک است و دارند به زندان می افتند و … و باز از دولت کمک می خواهند! اگر سینما حرفه ای شد، استودیوها آمدند و کمپانی ها فیلم ساختند و تهیه کننده حرفه ای پیدا شد که مسئولیت همه چیز فیلم را پذیرفت و کارش را بلد بود و کارگردان مناسب را تشخیص می داد، آنوقت می شود این کارها را کرد. تهیه کننده ای که مثلث متن و کارگردان و مخاطب را تشخیص می دهد و اگر هم شکست خورد، اتفاقی برایش نمی افتد و فیلم بعدی را می سازد، اگر پیدا شد می شود، گفت پروانه ها را برداریم. چون به کسی این اجازه ها را می دهند که توانش آنقدر باشد که مشکلش را نزد دولت نیاورد. اما با سیستم فعلی که از این و آن پول جمع کنیم و بدهکار باشیم و در نهایت دولت به دادمان برسد، نمی توان از این حرف ها زد. چون الان اگر سه تا فیلم پروانه نگیرند، همه می ترسند و تولید متوقف می شود چون مستقل نیستند و به پول دولت محتاج اند. پس دولتی که در همه مراحل باید حمایت داشته باشد، چرا نباید پروانه هم بدهد؟
دفاع قاطعانه از نحوه مدیریت فرهنگی در دهه 60
مدیریت فرهنگی بسیار کار پیچیدهای است. کسانی که حاضر باشند به چنین شرایطی تن دهند، کمتر گیر میآیند. در عین حال، ما در سیستم آموزشی مان برای مدیریت فرهنگی هنری تدبیری نیندیشیده ایم و فقط همان دوره سال ۵۹ بود که هم نسلان ما آموزش دیدیم. واقعیت این است که تنها دورهای که یک کار اساسی در این زمینه انجام شد، همان دوره بود که در داخل انجمنهای اسلامی، کسانی که سابقه کار فرهنگی ـ هنری داشتند گرد هم آمدند و تجربه هایشان هم روز به روز بیشتر شد. ما در آن سال ها تمام مسائل مربوط به فیلمسازی اعم از صدا، تاریخ سینما، لابراتوار، عکس، فیلم، فیلمبرداری و ... را خواندیم و بعد تبدیل به مدیر شدیم و همین امر باعث شد اگر فیلمسازان مشکلات و مسائلشان را مطرح می کردند، با آنها بیگانه نبودیم.
ما در دوره خودمان ویدیو را ممنوع و در همان دوره، خودمان آن را آزاد کردیم. عده ای می گفتند شما که میخواستید آزاد کنید، چرا ممنوع کردید؟ شما که قائل به آزادی بودید، چرا این کار را کردید؟ ما روزی که ویدیو را ممنوع کردیم، انبارها پر بود از فیلمهای خارجی که بسیار بسیار ناسالم، غیر شرعی و غیر فرهنگی بودند. ضمن اینکه در آن دوران جامعه فیلمساز ما اندک، جوان و کمتجربه بود که نیاز به حمایت داشت و همچنین باید مراقبت می کردیم تا نگاه اصیل خودمان در سینما شکل بگیرد. قبل از انقلاب فیلمسازی با الگوبرداری از سینمای هند یک امر تجربهشده برای ما بود که نمی خواستیم در سینمای پس از انقلاب هم دنبال شود. اگر آن زمان جلوی ویدیو را نمی گرفتیم چند اتفاق میافتاد؛ ابتدا اینکه روی فیلمسازان ما تأثیر می گذاشت. دوم آنکه ما میخواستیم سینمای خودمان صاحب سرمایه شود ولی در صورت آزادی ویدیو این سرمایه را کسان دیگری می بردند. سوم اینکه اساساً لشکر، فرماندهان یا سردارانی که بنا بود در عرصه فرهنگی خود ما تعریف فرهنگ ما را ارائه دهند به وجود نمیآمدند چون بازار دست کسی دیگر بود.
کار مدیران سینما در دهه شصت به مراتب سخت تر از امروز بود. در جامعه ای با شرایط عادی، سهم گرفتن برای سینما که کاری ندارد. در آن روزگار بود که باید مسئولان را قانع می کردی که در کنار وارد کردن خون، تجهیزات سینمایی هم وارد شود. مدیران آن دوران باید اول خودشان به این باور می رسیدند که سینما مهم است و بعد دیگران را قانع می کردند. عرض کردم دوره طلایی و جهش و پرش سینما، همان دوره است؛ البته بعد هم حرکت رو به جلو دارد، ولی طلایی را به جهت میزان پیشرفت عرض می کنم. سینما جهش هایش را وامدار جنگ است و اگر جنگ نبود، ممکن بود این مسیر را در سی سال طی کند و تازه این در شرایطی است که از مسیر منحرف نمی شد که من عرض می کنم، منحرف می شد. شما در صحبت هایتان اشاره کردید که بعد از جنگ به مرور اتفاقاتی در عرصه اجتماعی افتاد که من می گویم اگر جنگ نمی شد، این اتفاقات می توانست در سال سوم انقلاب در جامعه بیفتد.
سختگیری برای حضور افراد در سینمای حرفه ای
مشکل اصلی این است که سینمای ما یک بازی شده و بسیار به این بلیه مبتلاست. سینمای حرفه ای نباید اینقدر سهل الوصول باشد. فیلمسازی باید سهل باشد؛ اما سینمای حرفه ای تعریف دارد. شما می توانی بگویی چون من هر روز از خانه تا اداره می دوم پس بروم در مسابقات جهانی دو شرکت کنم؟! نمی شود. باید کلی مراتب طی کنید تا به یک حدنصاب برسید. اما آیا در سینما این گونه است؟ نمی شود همینطور دوربین دست گرفت و در عرصه حرفه ای سینما فیلم ساخت... یک وقت ما امکانات نامحدود داریم و هرکس مثلا می تواند یک استودیو بزند و کار کند و نظام عرضه و تقاضا ایجاد شود خب اشکالی ندارد اما یک وقت ما امکانات و سرمایه و امکان نمایش محدودی داریم. پس در مقابل هم باید یک محدودیت هایی باشد که مناسب ترین ها یعنی بهترین های فنی و فهمیده ترین ها و وزین ترین ها در حوزه معرفتی بیایند که بتوانند مسائل را درست تشخیص بدهند. هر نوع ابزاری را دست هرکسی نمی توان داد.
هر سرمایه ای برای سینما خوب نیست. سرمایه سینما باید سرمایه فرهنگی و به قصد فرهنگی باشد که البته دوباره از درامدش برای فرهنگ خرج کند. نه اینکه درآمد فرهنگ را در ساختمان سازی هزینه کند! این سرمایه ها سینما را آلوده کرد و همچنین افراد نابجایی که وارد این حوزه شدند چون فرهنگی نبودند و به قصد دیگری آمده بودند، فضا را آلوده تر کردند.
درباره گروه «هنر و تجربه»
فیلم باید برای عموم مردم باشد نه یک گعده محدود روشنفکری که درصدی از کل مردم آن را ببینند. اگر آن درصد از یک حدی بیشتر باشد فیلم عمومی می شود و اگر کمتر باشد خب معلوم می شود مخاطب کمتری هم داشته. الان هم ظاهرا نام این فیلم ها را هنر و تجربه گذاشته اند که تجربه های شخصی است و اشکالی هم ندارد و انتظار بیش از این هم از مخاطب آن نمی رود. منتقد و دانشجو و علاقه مند می روند و این فیلم ها را می بینند و می شوند مثلا ده هزار نفر و راضی هم هستند. خوب است اما اینها سینما نیست. وقتی ما می گوییم سینما به معنای یکی از قالب های بیان فرهنگی، منظورمان این نیست ولی این گونه فیلم ها هم می تواند جزئی از آن باشد اما اصل و کل چیز دیگری باید باشد.
درباره وضعیت سینما در ابتدای دوره اصلاحات
سیف الله داد هم مدیر بود و هم یک هنرمند بسیار خوب که خدا رحمتش کند. من هم خودش را خیلی دوست داشتم و هم آثارش را… اما به نظر من شیوه ای که او برای اداره سینما در پیش گرفت، صحیح نبود. اینکه گفتید در دوره اصلاحات فضا رها شد و سینما نزول کرد، هم سیاست های وزیر وقت و هم معاون سینمایی موثر بود. خلط بحث هنرمندی و مدیریت و روزنامه نگاری و .. اشتباه است. هر یک از اینها نابجا در حوزه یکدیگر ورود کنند، کار خراب می شود و خراب شد. یعنی یک موقعیت طلایی را با بد عمل کردن از ریشه سوزاندند. به قول شما قرار بود کمی فضا باز شود اما ول شد! و اول خود هنرمندان را در خود فرو برد و بعد جامعه را. اگر از آن دوره به نیکی یاد می شود به این دلیل است که حس خوبی وجود داشت از عدم نظارت؛ البته آن نظامی هم که آقای داد در سینما دنبالش بود، موفق نشد پیاده کند. او دنبال سازمان قانون نظام سینمایی بود مانند نظام پزشکی که فرصت نشد پخته شود و به اجرا برسد. در نهایت این دو حوزه با هم تفاوت ماهوی دارد و نباید مخلوط شود. نمی توان با هر میکروسکوپ یا متری اندازه تأثیرات فرهنگی را اندازه گرفت و نشان داد. گاهی مقولات فرهنگی مشابه هم با هم بسیار متفاوت هستند. آن دوره این اشکال را داشت که همه چیز رها شد و دیگر نتوانستیم جمعش کنیم.
فضای مجازی
من امروز درباره مسأله فضای مجازی معتقدم که دیگر نمی توانیم بگوییم شبکه مجازی حرام و ممنوع است. این حرف در شرایط امروز جامعه همان مصداق پاک کردن صورت مسأله است. حتی امروز باید بگوییم در فارغ التحصیلان حوزه های علمیه هم باید چنین توانایی ها و شناختی وجود داشته باشد. عرض من این است که نگاه به حوزه فرهنگ باید اینطور باشد.
دلیل توقیف و رفع توقیف فیلمها
برخی محصولات فرهنگی ایراد ذاتی ندارند، ولی در زمانی که خلق می شوند با ظرفیت متوسط جامعه تناسب ندارند. در نتیجه نمیتوان به آن اجازه عرضه داد، چون نتیجه خلافی میدهد. ولی اگر بعد از مدتی آن چیزهایی که میتواند ایجاد عارضه کند، در ظرفیت جامعه حل شد و جامعه ظرفیتی را پیدا کرد که با اصل پیام ارتباط برقرار کند، می توان به آن محصول فرهنگی هم اجازه عرضه داد. این از نظر من ایراد نیست که یک اثری امسال مشکل داشته باشد و چند سال بعد و با رفع آن اشکال و مشکل بتواند عرضه شود.
درباره فیلم های تلخ اجتماعی
کسی که به او میگویند سینمایش سیاهنمایی میکند وقتی با او صحبت کنید، خواهد گفت که میخواهم نشان بدهم که چه مشکلاتی در جامعه است تا مسئولان به فکر وادار شوند. من به دوستان گفتم فقط به اینجا که میرسید یک مقدار تأمل کنید و من فقط توصیه میکنم از لیوانی که من میگویم 50 درصدش خالی است و شما میگویید 80 درصدش خالی است، حرف شما را استناد میگیریم. به جامعه مخاطبتان هر کسی که هست از همان منظر 20 درصد پر بودن لیوان امیدبخشی هم بکنید، زیرا امیدآفرینی اثر اجتماعی بیشتری خواهد گذاشت تا نشان دادن آن فلاکت و بیچارهگی که آن بخش خالی لیوان است. من شخصا فکر می کنم اگر امکان راه نجات را نشان بدهیم و بگوییم نور امیدی هست و این راه را به مخاطب نشان دهیم، به جامعه و مردم کمک کردهایم. فکر می کنم هنرمندان ما باید با حفظ اصالت و شخصیت مستقل فرهنگی هنری خود به عنوان بخش تقویتکننده زیرساخت جامعه فارغ از تلاطمات سطحی به گونهای عمل کنند که مشخص باشد که طرفدار مردم و جامعه هستند.
درباره انتظارات حاکمیت از سینماگران و فیلمهایشان
به نظرم ابتدا باید بین مردان سیاست یک اتفاق نظر و یک حد مشترک اعتقاد نسبت به اینکه این محدوده منافع ملی کجاست، باشد. نمیشود وقتی که دو مقام مسئولِ دارای اختیار تعریفشان از منافع ملی مشترک نباشد از آن سینماگر یا اهل فرهنگ انتظار داشته باشیم که برای منافع ما کار کند. مگر چند نفر از ما جامعه را مدیریت میکند؟ ما تعداد قلیلی افراد داریم که سیاستگذاران و فرماندهان اصلی هستند که اگر اینها سر تعاریف به اشتراک و توافق برسند، مردم را هم می توان با آن تعریف واحد همراه کرد. پاشنه آشیل ما نداشتن تعریف مشترک از منافع ملی است و واقعاً منافع ملی را بازیچه امیال سیاسی قرار دادهایم و تا این قضیه درست نشود ما نمیتوانیم از مردم و سینماگران انتظار داشته باشیم... مسأله تبیین منافع ملی نخست باید در جمع بزرگان و مسئولان اصلی که به جهت منصبی و تریبونی آدمهای تأثیرگذارتری هستند، اتفاق بیفتد و تا این این گونه نشود، نمیتوانیم خیلی گناه را گردن هنرمندان و فرهنگیها بیندازیم.
درباره تعداد فیلم اولی ها در جشنواره سی و پنجم فجر
امسال سیزده فیلمساز فیلم اولی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حضور دارند. هرچند این اتفاق خوب است، اگر قرار باشد هر سال این تعداد کارگردانان جوان وارد سینما شوند، به نقطه مطلوب نخواهیم رسید. به نظر این اتفاق نیز باید به گونه ای مدیریت شود که آن ها به نقطه مطلوب خود در فیلم های بعدی شان برسند... متأسفانه سینما همچنان از فقر اطلاعاتی و فقر تحلیل رنج می برد و دولت فعلی باید برای پررنگ تر کردن این جنبه در سینما نقشی داشته باشد تا هنرمندان با اطلاعات و آگاهی سمت موضوع دلخواه خود بروند و با تحلیل درست فیلم بسازند.
فیلمی که از خطوط قرمز نظام عبور کند، قابل نمایش نیست
به هر حال در تمامی دنیا به تمام فیلمها اجازه نمایش داده نمیشود و برای ما هم قابل قبول نیست که هر که هر چه دوست داشت بسازد و توقع داشته باشد که ما اجازه نمایش دهیم. نظام ما خطوط قرمزهایی دارد که همه باید آن را رعایت کنیم و فیلمهایی که از این خطوط عبور میکنند، طبیعی است که امکان نمایش بدست نخواهد آوردند.
تاکید بر تاباندن نور بر چهره حضرت عباس در فیلم رستاخیر
فیلم سینمایی «رستاخیز» نگین فیلم سازی سینمای ایران است. پرداختن به زندگی
معصومین به بهترین شکل آرزوی دیرینه ما بوده است. آقای درویش هم یکی از
سرمایههای هنری بعد از انقلاب هستند، منتهی برای فیلم «رستاخیز» یکی سری
اختلافات فقهی به وجود آمده است. البته ما در زمینه مسائل فقهی تابع نظرات
مقام معظم رهبری هستیم، ولی ایشان هم همیشه تاکید داشتند که باید نظرات
سایر کارشناسان و علمای مذهبی تامین شود. به نظر من میتوان با برخی
امکانات نظیر نورتاباندن به چهره حضرت عباس یا سایر امکانات سینمایی این
مشکل را حل کرد. البته ما صحبتهایی با آقای درویش انجام دادیم و امیدواریم
که مشکل اکران فیلم «رستاخیز» تا پایان امسال برطرف شود و آقای دوریش این
خبر را اعلام کنند که «رستاخیز» از محاق توقیف درآمده است.