انقلاب اسلامی با آرمان «رهایی مستضعفان از یوغ استعمار و استکبار» پیروز شد و امام خمینی(ره) آن را انقلاب پابرهنگان و مستضعفین می دانست و رفراندم جمهوری اسلامی با رای «آری» بیش از 98 درصد مردم مستقر شد. البته با وجود طیف های فکری و اجتماعی مختلف، در آن روزهای پرامید و پرالتهاب هرگز جامعه دچار شکاف نشد و همین مهم باعث پیروزی و تثبیت نظام نوی «جمهوری اسلامی ایران» شد.
به گزارش «تابناک»، چند ماه بعد از استقرار نظام نوپای جمهوری اسلامی بود که کشور مبتلای به جنگی 8 ساله شد و همین انسجام ملی باعث مقاومت در برابر نه تنها یک ارتش قدرتمند که تجهیزات نظامی دنیای قرن بیستم شد. موضوعی که حیرت بسیاری از تحلیل گران سیاسی و نظامی دنیا را به دنبال داشت.
از نظر سیاسی در همین شرایط در داخل کشور حزب جمهوری اسلامی تشکیل شده بود و دو طیف عمده راست و چپ درون آن شکل گرفته بود و طیفی که خود را بیشتر قائل به حمایت از محرومین و مستضعفان می دانست، دخالت دولت در اقتصاد و کنترل وضعیت اقتصادی به نفع محرومان را لازمه تبیین و عملی کردن دیدگاه های خود می دید، جناح چپی بود که عمده کارگزاران جمهوری اسلامی را شامل می شد. طرف مقابل هم که مخالف دولتی بودن اقتصاد بود و بیشتر به اقتصاد بازار آزاد معتقد بود، جناح راست جمهوری اسلامی را شامل می شد.
پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی، آرایش سیاسی راست و چپ مرزهای روشن تری را برای خود ترسیم کردند و در انتخابات مجالس اول تا سوم هرکدام پرشدن سبد آرای خود را برای رسیدن به صندلی های پارلمان دنبال می کردند. در آن زمان دولت بیشتر در اختیار جناح چپ بود و مدیریت جنگ با روش کوپنی و کنترل بازار از سویی و برخورد با محتکران توانسته بود جامعه در حال جنگ با بیگانه را از مشکلات اقتصادی کلان که می توانست شالوده های جامعه را از هم بگسلد، کنترل و مدیریت کند.
امام خمینی(ره) در سخنان پایان جنگ ایران و عراق همچنان بر جنگ فقر و غنا تاکید می کنند و می گویند: امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم.
مردم پس از جنگ خود را نیازمند فضایی جدید می یابند و با پایان جنگ در انتخابات مجلس چهارم اکثریت جناح چپ مجلس از راه یافتن به مجلس باز می مانند و برای اولین بار شعارهای عدالت خواهانه و چپ محور جناح چپ جمهوری اسلامی رای نمی آورد. با انتخاب «آیت الله اکبرهاشمی رفسنجانی» به ریاست جمهوری و تشکیل کابینه ای متفاوت با کابینه «میرحسین موسوی» و دوره ای با شعارهای سازندگی آغاز می شود.
در دوره ای هشت ساله موضوع فقیر و غنی و کلید واژه مستضعفین و پابرهنگان در لغات رایج ادبیات سیاسی کمرنگ تر می شوند. برخی معتقدند در این دوره طبقه متوسط رشد می کنند و جامعه در دوم خرداد 76 به شعارهای متفاوتی از جمله لزوم احیای جامعه مدنی و آزادی ها رای می دهند. 8 سال اصلاحات هم در حالی سپری می شود که در دو دوره متوالی ریاست جمهوری خاتمی او با همین شعارهای متفاوت از موضوع فقیر و غنی عنان کار را به دست داشت.
در آخرین سال استقرار دولت اصلاحات، زمزمه های جدیدی از جامعه شنیده می شود. زمزمه هایی که به نظر می رسید رجوع به دولت و دولتمردی همچون شهید رجایی را پژواک می کند. حمایت از محرومین، عدالت محوری و عدالت خواهی، دیدار از نزدیک با مردم محروم و احیای شعار جنگ فقیر و غنی این بار توسط «محمود احمدی نژاد» مطرح می شود. البته این بار این شعار بیشتر در جهت بهره برداری سیاسی و انتخاباتی مطرح می شود نه برای احیای شعارهای انقلاب.
دو قطبی احمدی نژاد و هاشمی در کنار عدم مشارکت گروهی از طبقه متوسط رئیس جمهور جدیدی را به جایگاه ریاست جمهوری می فرستند و احمدی نژاد قول می دهد نام کسانی که حق ملت را خورده اند و مافیاهای نفتی را تشکیل داده اند را افشا خواهد کرد. او با بیان اینکه کشور ایران کشوری ثروتمند است قول می دهد نفت را سر سفره های مردم می آورد و اختلاف طبقانی غنی و فقیر را می کاهد، پا به عرصه قدرت نهاد. در سه انتخابات مجالس هفتم، هشتم و نهم نیز حامیان او به مجلس راه می یابند و شعارهای مردم گرایانه با رویکرد جنگ فقیر و غنی پتانسیل خود را در طول 8 سال مصرف می کنند.
این رویه به نحوی پیش می رود که در پایان 8 ساله دولت مهرورز، تقریبا همه به این نتیجه می رسند که تنها از شعار و موضوع فقیر و غنی نه به عنوان احیای شعارها و تعهدات اول انقلاب اسلامی به مردم، بلکه در جهت بهره گیری از آن برای رسیدن به مطامع سیاسی خاص، بهره برداری شده است. شعارهایی که بیشتر از آن بوی پوپولیست به مشام می رسید نه احیای یک شعار انقلابی.
دوره دولت مهرورز هم بدین شکل سپری شد، البته به گونه ای که در انتخابات 92 مردم گرفتار رکود، تورم، تحریم و انزوای بین المللی شدند و برای رفع این مشکلاتی که به دشت گریبان کشور را می فشرد، به روحانی رای می دهند که تندترین انتقادات را به دولت احمدی نژاد وارد می کند.
اگرچه کلید واژه محروم و غیر محروم و فقیر و غنی تا زمانی که اختلاف طبقاتی وجود دارد، برقرار خواهد بود؛ ولی به نظر می رسد لزوما تکرار مفاهیم لزوم جنگ فقیر و غنی منجر به بهبود وضعیت محرومان و مستضعفان نمی شود؛ چرا که دولتی که ادعای آوردن نفت به سفره های مردم محروم را داشت با مدیریت خود و تورم بیش از 40 درصدی باعث خالی تر شدن سفره همان اقشار کم درآمد شد.
البته این مساله را نمی توان به عنوان یک ایراد بر جامعه و مردم خواند؛ چون حتی در دنیای امروز و در غرب و کشورهای اروپایی نیز شعارهای عوام پسند و به اصطلاح پوپولیستی در چندین انتخابات منجر به پیروزی چند سیاستمدار راست گرا شده است.
چند سال قبل جریانی اعتراضی در ایالاتمتحده آمریکا شکل گرفت که به نهضت یک درصد در مقابل 99 درصد معروف شد. منشأ اصلی این نهضت جریانهای روشنفکری با گرایشهای عمدتا چپ با نوعی ایدئولوژی جنگ طبقاتی بود. منظور آنها از یک درصد، صاحبان کسبوکارهای بزرگ در والاستریت نیویورک بود و آن را در مقابل 99 درصد بقیه مردم آمریکا قرار میدادند. خروجی سرایت نهضت وال استریت به سایر نقاط دنیا از جمله کشورهای اروپایی بر خلاف تصور تئوریسین های این نهضت به تقویت پوپولیسم راستگرایانه در اروپا و آمریکا انجامید.
پیروزی رفراندوم برگزیت در انگلستان، درخشش نهضت پوپولیستی مارین لوپن در فرانسه و نهضتهای مشابه دیگر در سایر کشورهای اروپایی و شاید مهم و شگفتانگیزتر از همه رئیسجمهور شدن میلیاردر پوپولیست در ایالاتمتحده آمریکا، جملگی نشان از آن نهضت کذایی دارند.
به نظر می رسد دمیدن در آتش چنین ایدئولوژیهای باعث تضعیف همبستگی ملی، اعتماد اجتماعی، آرامش و صلح در جامعه می شود و در چنین وضعیتی نه رونق اقتصادی و اشتغال ایجاد میشود و به طریق اولی نه سطح رفاه عامه مردم بالا میرود و غم انگیزتر اینکه اقشار سرمایه دار و ثروتمند هر جامعه ای کمترین خسارت ها را از رواج شکاف طبقاتی و دو قطبی شدن جامعه و رودررویی فقیر و غنی می بینند و این اقشار ضعیف و تهیدست هستند که میزان آسیب پذیری شان از تغییرات تند وتیز و تقابل طبقات اجتماعی بیشتر است.
هرچند شاید بتوان گفت در کشور ما آگاهی سیاسی و اجتماعی حتی در مناطق کمتر توسعه یافته به اندازه ای بالا است که نمی توان از این تقابل و مفهوم برای جذب آرا در انتخابات بهره برداری کرد. اگرچه شاید در دوره ای مردم به دلیل شرایط اقتصادی مطلوب تری که طلب داشتند این واژه و مدعی آن را پذیرفتند، اما به نظر می رسد دیگر ایجاد جنگ فقیر و غنی در انتخابات جوابگو نخواهد بود یا حداقل حالا حالاها چنین شعارهایی خریدار نخواهد داشت. این مساله را به وضوح در جریان انتخابات ریاست جمهوری 96 می توان ملاحظه کرد.
به نظر می رسد، «رهایی مستضعفان از یوغ استعمار و استکبار» و « جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد» که جزو کلیدواژه ها و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی است، موضوعی است که در عالم انتخابات و برای مطامع سیاسی شخصی و جناحی نباید هزینه شود؛ کمااینکه هزینه شدن آن در دوره احمدی نژاد و نتایج نامطلوبی که برای جامعه داشت را به عینه مشاهده کردیم. اینها جزو اصول و شعارهای اصلی برآمده از انقلاب اسلامی است که باید برای تبدیل شدن آن به یک فرهنگ بین مردم، مسئولان، کارگزاران و ... تلاش کرد.