این روزها روزنامه نگاران طرفدار دولت روحانی، رفتار او را نسبت به بدنه اجتماعی اصلاح طلبش، توجیه می کنند تا این بدنه اجتماعی از او جدا نشود. روزنامه نگاران منتقد دولت روحانی، رفتار او را برای بدنه اجتماعی اصولگرایان توضیح می دهند تا احتمالا فریب چینش های اخیر در سیاست ایران را نخورند.
به گزارش «تابناک»؛ اعضای حزب کارگزاران که در چند سال اخیر تفوق بی چون و چرایی در درون حاکمیت یافته اند، پرچمدار توجیه گرایی رفتار روحانی در مقابل منتقدان اصلاح طلب و بدنه اجتماعی آنان هستند؛ این عده با این ایده ی ساده و مختصر که «با چپ باید انقلاب کرد و با راست باید نشست»، با تقدم عملگرایی بر هر نوع ایدئولوژی، نگاه کارکردی به جناح های سیاسی و بدنه اجتماعی آنان در کشور دارند.
آنان بر این باورند که شرایط سیاسی و اجتماعی کشور به گونه ای نیست که با ایدئولوژی اتوپیایی اصلاح طلبانه دولتی بتواند در این کشور حکومت کند و تداوم هم داشته باشد؛ بنابراین، با نگاه کارکردی به بدنه اصلاح طلبی دولت، کارکرد آنان را به ایجاد حد متوسطی از جنبش اجتماعی آرمانگرایانه در بزنگاه رقابت های انتخاباتی تقلیل می دهد و در هنگام دولت سازی، ترجیح می دهد محافظه کاری، مصلحت گرایی و تعامل محوری را جایگزین ایده های ایدئولوژیک اصلاح طلبانه در حوزه های سیاسی و اجتماعی بکند.
این عده البته همزمان نگاه ابزارگرایانه به بدنه اجتماعی اصلاح طلبانه را رد می کند و تقلیل کارکرد گرایانه بدنه اصلاح طلبی را تاکتیک و در بهترین حالت استراتژی برای حل بحران سیاست در نهاد قدرت در ایران می دانند که در نهایت به خیر جمعی اصلاح طلبان منجر می شود. برای همین، در دوران این بحران، مطالبات اجتماعی اصلاح طلبان، در بزنگاه های انتخابات در حد معین و قابل کنترلی ظهور می یابد و پس از پیروزی برای مدتی تا حل بحران سیاسی مسکوت می ماند. بر اساس چنین راهبردی، انتقاد از دولت به دلیل عدم استفاده از اصلاح طلبان در دولت، چندان وجهی ندارد. پیگیری مطالبات بدنه اصلاح طلبی از قبیل مطالبات زنان و جوانان، برای مدتی که زمان مشخصی هم ندارد، به تعویق می افتد و انتقاد از دولت در این موارد هم جایی ندارد.
قائلان به چنین ایده ای، دو مشکل عمده مرتبط با زمان دارند؛ نخست اینکه این بحران که در نهاد سیاست و قدرت در ایران ـ به زعم آنان ـ وجود دارد و اولویت هم حل آن با محافظه کاری و مصلحت گرایی است، تا چه زمانی طول می کشد؟
ممکن است در پاسخ به فرایند تدریجی و زمان بر بودن آن در خلال سالیان، تأکید شود، در چنین حالتی هم اصلاح طلبان چه تضمینی خواهند داشت که جریان و ایده های اصلاح طلبانه در این فرایند، دچار استحاله نشوند؟ چه تضمینی هست که با غلبه محافظه کاری و عملگرایی به عنوان استراتژی، بدنه اجتماعی خواهان تغییر و اصلاح، از یک سو ریزش نکند و از سویی دیگر جذب ایده های تحول گرایانه رقیب نشود؟ علاوه بر این، مگر تضمینی هست که عمر قدرت دولت آنان، طولانی تر از هشت سال باشد؟
در ان سو اما اصولگرایان می کوشند رفتارهای روحانی را برای بدنه اجتماعی خود، به جای توجیه، توضیح دهند تا دوران روحانی برای آنان با غفلت، همراه نباشد.
طبیعتا آنان گزینه اول برای توضیح بی اعتنایی نسبی روحانی به اصلاح طلبان در دولت دومش را، باقی ماندن وی در ساختار قدرت پس از این چهار سال ریاست جمهوری می دانند و معتقدند روحانی نمی خواهد به سرنوشت میرحسین موسوی، مرحوم هاشمی، سید محمد خاتمی و محود احمدی نژاد، دچار شود و می خواهد با این بی اعتنایی نسبی به اصلاح طلبان، خود را به ساخت قدرت در ایران نزدیک نگه دارد و پس از دوران ریاست جمهوری هم بازیگری تأثیرگذار قلمداد شود؛ منطقی که به نگاه توجیه گرایانه کارگزاران نزدیک بوده و تداعی نوعی عملگرایی شخص روحانی است.
اصولگرایان البته رفتار روحانی را به گونه ی دیگری هم توضیح می دهند؛ بدین گونه که بی اعتنایی نسبی روحانی به اصلاح طلبان و اعتنای نسبی به اصولگرایان در دولت دومش، به هدف تجزیه جریان اصولگرایی انجام می شود. آنان بر این باورند که روحانی می کوشد جریان راست را از عقلایش خالی کند. به تعبیر دیگر، عملگرایان محافظه کار اصولگرا را به جمع اصلاح طلبانی که تدوام قدرت را با راست نشینی، ممکن می دانند، دعوت می کند و اصولگرایان را با ایدئولوژی محورانی تنها می گذارد که نمی دانند راه رهایی شان از ایدئولوژی چیست و برای رهایی از ایدئولوژی خود را به در و دیوار می زنند؛ دعوت از افرادی چون تتلو در کمپین انتخاباتی، تلاش های ناشیانه برای عبور از ایدئولوژی و نزدیک شدن به عمل گرایی بود!
هرچند توضیح و تبیین اصولگرایان از رفتار روحانی می تواند، طرفدارانشان را آگاه کند، نمی تواند مانع از موفقیت و کامیابی روحانی و حامیانش در رقابت های انتخاباتی شوند. اصولگرایان می دانند برخاستن روحانی با چپ و نشستنش با راست، فقط از عهده خود او برمی آید و این کاراکتری است که حسن روحانی از خودش خلق کرده است؛ کاراکتری که در میان اصولگرایان در سال های دورتر در قامت محسن رضایی جلوه نمود، ولی اصولگرایان در آن زمان نتوانستد ضرورت وجود چنین کاراکتری را درک کنند و اتفاقا ناشی از همین خلأ فکری، به رادیکالیسم احمدی نژادی روی آوردند و هنوز هم در فکر رادیکالیسم یا در بهترین حالت رادیکالیسم عاری از رهایی های ناشیانه از ایدئولوژی هایش هستند.
لذا به نظر می رسد که اصولگرایان علاوه بر توضیح رفتار روحانی، باید کاراکترهایی بسازند که توانایی نشست و برخاست با چپ و راست را داشته باشد، که اگر نداشته باشند، ممکن است سال های آینده را با راستی تجربه کنند که او هم بتواند با چپ برخیزد و با راست بنشیند!