باغ آذری دیگر باغ ندارد. حتی قدیمی های این محله دیگر فراموش کرده اند باغ های زیادی در این در زمان های دور نیز وجود داشته است. این حرف من نیست؛ حرف تمامی اهالی ای است که سال هاست دراین محله قدیمی آن هم در همسایگی پایانه جنوب و میدان شوش زندگی می کنند؛ است. این روزها محله آذری به جای باغ «گود» دارد. گودی که همین روزهاست ساکنان فقیر آن را یک باره به زیر زمین بکشد. بهتر است تاریخ نویسان پایتخت؛ سرگذشت این محله فرسوده را لحظه ای رصد کنند چرا که معلوم نیست «گود آذری» چه زمانی برای همیشه از روی زمین پایتخت محو شود. باغ آذری تا دلتان بخواهد معتاد دارد. فوج، فوج معتاد در بوستان های این محله مشغول مصرف مواد مخدر هستند و ساقی های مواد هم بالای سر آنها پول های کثیف خود را می شمارند.
به گزارش تیتر شهر، باغ آذری حتی سوله بحران هم ندارد. چرا که تنها سوله بحران این محله هم تبدیل به ورزشگاهی برای طلبه های جوانی شده است که از محله های دیگر فارغ از مصیبتی که این محله با آن دست به گریبان است، می آیند تا ورزش کنند. باغ آذری قنات و زاغه دارد. قنات هایی که هر روز خانه های محله را به درون خود می کشد. باغ آذری هرندی دیگری است در دل تهران. کمپلکسی از آسیب های اجتماعی، بافت فرسوده و فقر. مردم باغ آذری می گویند پا برهنه ها و یقه چرک ها در این محله زندگی می کنند همان هایی که زمانی که انقلاب اسلامی در ایران رقم خورد قرار بود تا مسئولان به فکر آنها باشند؛اما گویا هر چه امکانات بود؛ بین محله های شمال شهر تقسیم شد و «باغ آذری» فراموش شد. مردم محله می گوید اینجا فاصله از زمین تا آسمان است. آنها می گویند اینجا «زعفرانیه» است؛ باغ آذرانیه بالای شهر است که مسئولان هر سال بودجه و امکانات شهری را بین ساکنانش تقسیم می کنند.
سال 1325 بود که نسخه بیچارگی محله آذری را پیچیدند. خاک این محله راهی کوره پز خانه های اطراف تهران شد تا آجری شود برای ساخت و سازهای بی رویه پایتخت. سال 1340 خاک برداری های زیادی از این محله انجام شد. آنقدری که داخل محله باغ آذری گودالی بزرگ ایجاد شد.
گودی که مهاجران شهرهای دور و نزدیک تهران و زاغه نشین های اطراف تهران را به سوی خود جلب کرد. خانه هایی نه چندان محکم و اصولی داخل این گود ساخته شد. خانه هایی روی قنات های قدیمی. برخلاف اسمي كه محله باغآذري دارد، اين محله مملو از ساختمانهاي قديمي و فرسوده است كه بيشتر آنها در گودي ساخته شده است و براي رسيدن به آنها ناچار هستید شيب تند يا پلههاي ابتداي كوچهها را طي كنيد.
تنها چيزي هم كه در محله باغ آذري ديده ميشود، همين ساختمان های فرسوده است. خانههاي باغ آذري در گودال ساخته شدهاند تا از ديد ديگران پنهان بمانند. در نوشتههاي تاريخي هم آمده تهران نشينها براي حفظ مال و جان خود، سرداب و زاغههايي ميساختند تا هرگاه دشمنان حمله كردند، در خانههاي زيرزميني خود پنهان شوند. با افزايش روند شهرسازي در تهران، حصاري دور اين شهر به دستور ناصرالدين شاه كشيده شد و مردم از 12دروازه آن وارد تهران ميشدند. براي ساخت اين ديوار، كوره پزخانههايي در اطراف درست شد تا خشتهاي موردنياز تأمين شود. از زمينهاي محله باغ آذري هم براي اين كار استفاده و در اينجا چند كورهپزخانه ساخته شد تا ضمن تأمين خشت موردنياز براي ساخت ديوار شهر، مردم نيز بتوانند خشت خانههاي خود را از طريق دروازه غار وارد تهران كنند.
كوره دارها از خاك محله براي درست كردن آجر استفاده ميكردند. به همين خاطر در مدت كمي، گودالهاي زيادي در اينجا به وجود آمد. آن زمان كارگرها از شهرها و روستاهاي مختلف به این محله ميآمدند تا در كوره پزخانهها كار كنند. 6 ماه از سال در اينجا بودند و پاييز و زمستان به ولایتشان باز می گشتند. كورهدارها براي كارگرها در كنار كوره چند زاغه و خانه كوچك ساختند تا در آنجا استراحت كنند. كمكم بعضي از كارگرها اعضاي خانواده خود را به اينجا آوردند و در همان خانهها ماندند. عدهاي هم ازدواج كردند و همراه زن و بچه در كورهپزخانهها كار ميكردند. اينطور بود كه خانههاي زيادي در گوديها ساخته شد و اين محله شكل گرفت. اگر اين روزها هم خانههاي قديمي در اين محله ميبينيد، از همان زمان باقي مانده و براي اينكه دسترسي به خانهها در گوديها آسان شود، در ابتداي بعضي كوچهها پله ميبينيد يا شيب تندي در كوچهها وجود دارد.
بعد از ساخت چند خانه در اين محله، مهاجران زيادي سرازیر این محله شده و شروع به خانهسازي كردند تا در كارخانههاي روغننباتي، چيتسازي، قند وشكر، سيلو و... كار كنند. با ساخت همان كارخانهها، بيشتر كارگران كورهپزخانهها نيز شغل خود را تغییر دادند و كمكم به فعاليت كورهها در كنار خانههاي خود اعتراض كردند. با شكلگيري محلههاي اطراف هم، كورهپزخانهها در سال43 تعطيل و به شهركهاي اسماعيلآباد، پاكدشت و قيامدشت منتقل شد. حالا هم اثري از آن كورهها نمانده و زمينهاي آنها به ترمينال جنوب، كاخ جوانان، پارك، خيابان و ايستگاه مترو تبديل شده است.
قدیمی ها می گویند؛محله «باغ آذری» نام خود را از فردی نیکو کار گرفته است. مردي که از صبح زود مثل كارگرها به كورهپزخانه ميرفت و به مشکلات آنها رسيدگي ميكرد. عصر كه كارگرها به خانههايشان ميرفتند، هنوز هم در كوره پزخانه بود و كار ميكرد. براي كارگرها خانه ساخته بود تا مجبور نباشند بخشي از درآمدشان را صرف اجاره خانه كنند.
اگر كارگري قصد ازدواج داشت و با آذري در ميان ميگذاشت، برايش آستين بالا ميزد و كمك ميكرد تا تشكيل خانواده بدهد اما در حين كار با كسي رودربايستي نداشت. اگر خشتها ايراد داشت، به كارگرها گوشزد ميكرد تا كارشان را درست انجام دهند. آن زمان برعكس حالا تعداد كورهها زياد بود و كارگر كم. كوره دارها سعي ميكردند كارگرها را راضي نگه دارند تا مبادا به كورهپزخانه ديگري بروند. شرط گرفتن مزد كامل هم آماده كردن 3 هزار خشت بود. کارگرها آجرها را سوار گاري و چهارچرخ ميكردند تا داخل شهر ببرند. در كنار موتورخانهاي هم كه كوره دارها درست كرده بودند، استخر كوچكي وجود داشت كه كارگرها در آن آبتني ميكردند و لباسهايشان را ميشستند.
باغ آذری مرزی بی قانونی!
وارد خیابان شهید صابونیان که می شوید؛ کامیون های غول پیکر باربری های میدان شوش؛ گویی این خیابان را به عنوان ورودی اصلی محله از آنِ خود کرده است. به یک بار 10 کامیون بزرگ با یک اسکورت ماشین پلیس راهور عرض باریک خیابان را طی می کنند و صدای مهیب شان لرزه بر تن فرسوده محله می اندازد. چند موتور سوار هم این کامیون ها از همراهی می کنند: «... ابتدای خیابان صابونیان دوربین کنترل نظارت وجود دارد و هر خودرو شخصی ای که بخواهد خارج از ساعت طرح ترافیک وارد این محله شود؛ حتما جریمه می شود؛ اما می بینید که کامیون ها به راحتی وارد این خیابان می شوند تا به گاراژ های باربری میدان شوش برسند... این کامیون ها از شهرستان به تهران می آیند... طبق قانون تردد این کامیون ها از داخل بافت شهری و مسکونی در طول روز ممنوع است و باید این کار شب ها انجام شود؛ اما متاسفانه در روز به راحتی از این خیابان می گذرند... چندین بار با پلیس راهور منطقه بابت مزاحمت هایی که عبور این خودروهای غول پیکر برای محله دارند؛ صحبت کرده ایم؛ اما پلیس راهنمایی جلوی حرکت این کامیون ها را نمی گیرد... یک موتور سوار جلو حرکت می کند و کامیون ها را داخل این خیابان هدایت می کند... با موبایل با راننده های کامیون هماهنگ می کند و آمار می دهد که پلیس راهنمایی ابتدای خیابان نیست»
اما کاسب های محله اعتقاد دارند که پلیس راهنمایی با این کامیون ها هماهنگ است و بارها 20 تا کامیون پشت سر یک ماشین پلیس وارد این خیابان می شوند:«... محله باغ آذری ابتدای مرز بی قانونی است.... یک ساعت دیگر 40 تا کامیون از اینجا عبور می کنند... تلفنی هماهنگ می کنند و با اسکورت از اینجا رد می شود و دست مزد این بی قانونی 30 هزار تومان بابت عبور غیر مجاز است که از کامیون دارها گرفته می شود... آلودگی صوتی این کامیون ها امان اهالی محله را بریده است؛ مشکلاتش برای ماست و پولش به جیب کسی دیگر می رود... عبور و مرور این کامیون ها ترافیک زیادی برای محله درست می کنند و دود گازوئیلش را به حلق ما می ریزند....»
مصیبت ترمینال جنوب
بافت فرسوده و اعتیاد دو غده چرکین محله باغ آذری است. خانه های 30 تا 40 متری ای که در هر کدام از آنها دو تا سه خانوار زندگی می کنند. خانه هایی که از شدت فرسودگی هر لحظه امکان ریزش آن وجود دارد:«.. اگر کوچکترین زلزله ای در تهران بیاید؛ تمامی این خانه هاخراب می شود و امکان امداد رسانی هم به اهالی این گود وجود ندارد... کوچه ها آنقدر باریک اند که یک خودرو امدادی نمی تواند داخل آن برود.... سوله بحران محله هم به حوزه علمیه داده شده است و اگر حادثه ای در این محله روی دهد جایی برای اسکان مردم نداریم...»
داخل محله باغ آذری از تمام قومیت های کشور ساکن شده اند اما اهالی محله می گویند که بین 25 تا 30 درصد از اهالی این محله را افغانی ها تشکیل می دهند:«... محله باغ آذری به بازار بلور فروش های میدان شوش نزدیک است و بیشتر کارگرهای این بازار را افغانی ها تشکیل می دهند و به خاطر نزدیکی به محل کار خانه های فرسوده و کوچک این محله را اجاره کرده اند و در آن زندگی می کنند...»
وارد محله باغ آذری که می شوید؛ اصلا نیاز نیست تا داخل کوچه های تنگ و باریک به دنبال معتادان و فروشنده های مواد مخدر بگردید؛ اعتیار در این محله چهره عریانی دارد، یکی از کسبه محل درباره وضعیت باغ آذری می گوید:«... معتاد های این محله از محله هرندی به اینجا آمده اند... قبلا در این محله معتاد نداشتیم.... با جمع شدن معتادان محله هرندی، بیشتر معتادانی که در این محل بودند، به باغ آذری آمدند... وجود ترمینال جنوب در مجاورت این محله هم مصیبت دیگری است که گریبان ما را گرفته است... با بودن ترمینال جنوب بیشتر افراد معتادی که از شهرهای مختلف که به تهران می آیند؛ وارد این محله می شوند...آنهایی که جایی برای زندگی ندارند در این محله کارتن خواب می شوند... چند سال پیش بود که شهرداری زمین های بالای ترمینال جنوب را خرید تا پایانه تاکسیرانی و اتوبوسرانی مجاور این ترمینال را گسترش دهد؛ اما نه تنها این کار را انجام نداده، بلکه این زمین را رها کرده اند و به محلی برای تجمع معتادان تبدیل شده است... داخل پایانه جنوب معتادی وجود ندارد اما اگر ضلع غربی ترمینال جنوب به ویژه خیابان عباسی را ببینید؛ پر از معتاد است....کلانتری 16 جوادیه هم به این محله رسیدگی نمی کند... داخل پارک میلاد معتاد زیاد هست اما کلانتری به آنها کاری ندارد...پارک میلاد در کنار مدرسه شاهد قرار دارد... بچه ها با انواع مواد مخدر در کنار مدرسه خود آشنا می شوند... من خانه و محل کاسبی ام در این محله قرار دارد و معتادان بارها به خانه های ما دستبرد زده اند و کفش های خانه ها را می برند و هرچی داخل حیاط هست را می دزدند...»
باغ آذری میزبان معتادان دروازه غار!
داخل خیابان های اصلی محله باغ آذری مواد فروش ها به راحتی به اقتصاد کثیف خود می رسند و معتادان به راحتی مواد مخدر خود را تامین می کنند. برای آنها فرقی ندارد که مقابل مسجد دست به این کار می زنند یا در مقابل خانه مردم؛ مهم این است که آزادانه داد و ستد خود را انجام دهند؛ بدون هیچ مزاحمی. حتی نگاه اهالی محله روی آنها سنگینی نمی کند:«... محله ما مشکلات زیاد دارد... اول اینکه در این محله ایستگاه اتوبوس ندارد. ..ما درخواست یک ایستگاه اتوبوس کرده بودیم... اتوبوس ها از اینجا رد می شوند و یک ایستگاه داخل محله نیست... مساله دوم این است که محله به یک پل هوایی نیاز دارد تا افراد مسنی که می خواهند به آن طرف خیابان بروند؛راحت باشند. مشکل سوم این است که باغ آذری امنیت ندارد... فروشنده مواد در این محله زیاد است... شب ها اگر داخل محله بیایید؛ می بینید معتادان و فروشندگان مواد مخدر به راحتی فعالیت می کنند... به دلیل اینکه این محله نزدیک به میدان شوش است، هم فروش و هم مصرف مواد مخدر در این محله زیاد است... شب ها مواد مخدر مانند نقل و نبات اینجا خرید و فروش می شود... زن های معتاد در این محله زیاد شده اند... شب ها و بعدازظهرها به این محله می آیند.... از زمانی که معتادهای هرندی را جمع کردند.... همه به این محله ریختند و اگر شب ها در خانه ها باز بماند می روند داخل و دزدی می کنند و یا ماشین های مردم را خالی می کنند... معتادان داخل پارک ها و کوچه های خلوت می خوابند و الان هم داخل پارک بروید کلی معتاد می بینید...»
مقابل مسجد محله است که اهالی دورمان جمع می شوند تا به راحتی از مشکلاتشان بگویند. از نبود امنیت و حس آن؛ از اعتیاد و از فرسوده بودن خانه هایشان:«... اگر داخل گود آذری بروید خانه های فرسوده زیادی را می بینید... مجوز نوسازی داده می شود، اما واقعیت این است که از نظر شرایط فیزیکی در گود امکان ساخت و ساز وجود ندارد.... الان شهرداری امکان ساخت و ساز بلند مرتبه به این محله می دهد، اما مشکل اینجاست که اگر خانه های گود را خراب کنید؛ بعد از دو متر کندن زمین، حتما به آب می رسید به همین دلیل است که امکان بلندمرتبه سازی در این محله وجود ندارد... در دهه 40 زمانی که ساخت و ساز در شهر تهران رونق گرفت؛ خاک این محله را برای کوره پز خانه ها استفاده کردند و با آن آجر درست کردند و این محله گود شد... یکسری از مهاجرانی که از شهرستان به تهران آمده بودند، شروع کردند در این گود خانه ساختن... باید از نزدیک این گود را ببینید تا متوجه شوید ما چه می گوییم... باید خاک این محله درست شود... الان نمی شود داخل این گود خانه ساخت... داخل گود هم کوچه های تنگ و هم زمین های مشکل دار وجود دارد؛ عمده خانه های گود 40 تا 50 متر است و اگر بخواهند معبر را باز گشایی کنند 20 متر از خانه ها می رود و چیزی برای ساکنان آن باقی نمی ماند که بتوانند ساخت و ساز کنند... اینجا را باید دولت و شهرداری درست کند...»
فاصله فقر و ثروت در باغ آذری به باریکی یک تار مو!
تفاوت بین فقر و ثروت را به راحتی می توان در محله باغ آذری دید:«... الان بلورفروش هایی که نزدیک این محله هستند متری 150 میلیون تومان پیش فروش مغازه هاست، امادر این محله خانه نوساز متری 2 میلیون تومان و خانه های فرسوده گود هم متری یک میلیون تومان فروخته می شود... خدا را خوش نمی آید. ما اینقدر مشکل داشته باشیم... من 50 ساله در این محله زندگی می کنم. پدران ما در این محله خانه داشتند و الان مرده اند، الان خودمان پیر شده ام ... به اهالی این محله ظلم می شود... همین پیرمردی که در مقابل شما نشسته است را می بینید؛ 70 سال سن دارد و در محله باغ آذری زندگی می کند و اگر خانه 50 متری خودرا بفروشد با پولی که به دست می آورد در کجای تهران می تواند یک خانه 50 متری بخرد... با پولی که به او می دهند نازی آباد هم نمی تواند خانه اجاره کند...»
مغازه های داخل بافت مسکونی محله باغ آذری سال هاست که یک به یک بسته می شوند تا تبدل به انبار بلور فروش های میدان شوش شوند:«... نا امنی و سرقت در این محله زیاد است... معتادان قفل مغازه ها را به راحتی باز می کنند و اجناس داخل مغازه ها را می برند... آن وقت سر کلانتر محله عنوان می کند داخل این محله هیچ گونه سرقت انجام نمی شود! ما مانده ایم این همه سرقتی که داخل این محله انجام می شود را چرا نمی بینند!.. حتما از کره ماه می آیند و اموال مردم را می دزدند...داخل پارک های محله شب ها خفت گیری می شود و معلوم نیست که سر کلانتری این محله چگونه می گوید که اینجا در امن و امان است... شب ها اگر یک فرد غریبه ای از داخل خیابان احمد سمیعی رد شود؛ حتما خفت گیری می شود... زن و بچه های مردم اگر بخواهند از این محله رد شوند مشکل دارند... یکسری از فروشندگان مواد مخدر این محله ساکن باغ آذری نیستند و با موتوری هایی که استخدام می کنند، اقدام به فروش مواد مخدر می کنند... بعضی مغازه ها هم هستند که در کار فروش مواد مخدر هستند... مغازه های اینجا رونقی ندارند و برخی از مغازه های این محل به انباری بلور فروش ها تبدیل شده است... الان خانه های اینجا هم تبدیل به انباری بلور فروش ها شده است و ساکنان محله را با مشکلات زیادی روبه رو کرده است... بیشتر مغازه ها اینجا انباری شده است... این حمام متروکه و قالیشویی ای که در محله قرار دارد هم به محلی برای زندگی معتادان شده است.... »
سر برخی از کوچه ها حتی جوان های 18 تا 20 ساله به توزیع کننده های تر و فرز مواد مخدر تبدیل شده اند:«... بچه های 18 ساله به راحتی مواد می فروشند...الان مواد فروشی در این محله بی داد می کند.... برخی از ساقی ها محلی هستند... متاسفانه این کار آنقدر درآمد دارد که برخی از جوانان این محله در کار مواد فروشی وارد شدند... فردی را می شناسم که تا چند سال قبل نانی برای خوردن نداشت و با فروش مواد مخدر الان ماشین شاستی بلند زیر پایش هست... هر کسی که داخل فروش مواد مخدر رفت یک شبه ره صدساله رفت....»
بوستان محله در قرق معتادان!
داخل بوستان میثاق که می شویم؛ تا چشم کار می کند؛ معتادانی را می بنیم که در دسته ها 10 نفره نشسته اند و مواد مصرف می کنند. از زن و مرد؛ لابه لای درخت های این پارک اعتیاد موج می زند:«... داخل پارک میثاق معتادان زیادی زندگی می کنند... این پارک یک مدرسه فوتبال دارد و یک زمین چمن خوب که 250 نفر از جوانان محله داخل این زمین بازی می کنند و مواد فروش ها به راحتی در اطراف این زمین در رفت و آمد هستند... اینجا جوانان زیادی رفت و آمد می کنند... بچه ها این معتادان را می بینند و زود درگیر مواد مخدر می شود.... پارک میثاق بالای محله قرار دارد... مثلا اینجا بالای محله ماست.... کنار این پارک انباری های بلور فروش ها قرار دارد که به صورت آلونک های غیر مجاز ساخته شده است... این آلونک ها را متری 20 میلیون تومان هم نمی فروشند.... اما املاک این طرف پارک را متری دو میلیون تومان به زور می خرند...»
نشئگی یک دانشجوی تربیت بدنی در محله باغ آذری
درختان پارک را در یک شیب ملایم پشت سر می گذاریم تا به اولین گروه معتادانی برسیم که آخرین کام را از پایپ های شیشه ای گرفته اند و در خماری مصائب زندگی خود را فراموش کرده اند.... در میان این جمعیت هم معتاد اهل تهران را می توان دید و هم جوانانی از جنوب کشور. از شهرهایی که 8 سال در جنگ بود و 30 سال در حسرت توجه مسئولان:« ... اگر می خواهی درباره آسیب های محله آذری گزارش تهیه کنید؛ با ما حرف بزنید... همه آسیب زده هستیم... اصلا خودم یک آسیب زنده و تمام عیار هستم... 36 سالمه؛ 13 سالی هست که مواد می کشم... مدیر یک رستوران در محله دربند بودم و الان بیکارم سه ماه هست که بی کار شده ام... زن و بچه ندارم.... اهل اهوازم... بچه دوران جنگ هستم و آن زمان سختی های زیادی... چند ماهی می شود که اهواز نرفته ام... خانواده ام حتی نمی دانند که بیکار شده ام.... به خانواده گفتم که هنوز سر کار هستم و تا قبل از اینکه بی کار شوم ماهیانه یک مقدار پول برایشان می فرستادم. الان یک ریال هم نمی توانم برایشان بفرستم.... دو سه بار هم در این ایام از خانوادهام پول گرفته ام؛ شک کرده اند... 8 میلیون تومان پول داشتم که در این سه ماه تمام شد... همش داخل مسافرخانه زندگی می کردم و الان هم پیش رفقایم داخل مسافرخانه و خانه هایشان زندگی می کنم... قبلا دانشجو که بودم تریاک می کشیدم و بعد 5 سال مواد مخدر مصرف نکردم و بعد از بی کار شدن به سراغ شیشه رفتم... دانشجو تربیت بدنی دانشگاه شهید چمران دزفول بودم... در این سه ماه به اندازه 300 سال اذیت شدم. چند بار رفتم دنبال کمپ که ترک کنم. اما می گفتند 6 ماه باید بمانم و قبول نکردم...»
هنوز اعتیاد صورتش را تکیده نکرده است و به نسبت معتادان دیگری که غرق در اعتیاد شده اند خیلی سر حال است:«... من تا به حال این جوری زندگی کردن را ندیده بودم و تازه آمده ام اینجا و قبلا هم این جور جاها نبودم و ندیده بودم که یک عده برای تامین پول مواد خود دزدی می کنند... برای تهیه مواد دست به هر کاری می زنند کلاه سر مردم می گذارند ... گوشی یک میلیون تومانی می دزدند و به 100 هزار تومان می فروشند. ... من تا قبل این سه ماه حتی یک ساعت هم بیرون از خانه نخوابیده بودم؛ اما الان می بینم که برخی از این آدم ها پنج شب است که نخوابیده اند... خانم شما بروید پایین پارک ببنید که چقدر زن و دختر معتاد آنجا دارند مواد می کشند... بیشتر این خانم ها بچه هم دارند، اما بهزیستی بچه هایش را گرفته اند. دختر جوان 20 ساله بین شان هست که وقتی نگاهش می کنی؛ قلبت به درد می آید... اکثر معتادانی ک اینجا می بینی نیمی تهرانی و بقیه شهرستانی هستند... اگر می دانستم تهران این چهره را دارد؛ در شهر خودم می ماندم...»
دوست دارد بیشتر صحبت کند. دوست دارد بگوید که چرا به طرف مواد مخدر کشیده شده است.:«... وضعیت نا به سامان اجتماع و بیکاری باعث می شود که جوان ها درگیر اعتیاد شوند... البته فقط بیکاری باعث اعتیاد نیست و مشکلات خانوادگی هم تاثیرگذار است...اما اصل این مساله به بیکاری و بی پولی برمی گردد... من خودم لیسانس تربیت بدنی دارم اما هر جا که می رفتم برای کار به من می گفتند؛ بی خود کردی که درس خواندی و از همان اول هم باید دنبال کار می رفتی.... آدم قلبش درد می گیرد وقتی این برخوردها را می بیند.... دولت هیچ گونه برنامه ریزی برای دانشجویان خود ندارد و جوانان با هزار مشکل درس می خوانند اما کار نیست... حرف من به دولت است که اگر برنامه ریزی خاصی برای جوانان نداری برای چه به جوان مردم امید می هی که اگر درس بخوانند و تحصیل کنند صاحب کار می شوند... بعد تازه که بعد از 10 سال درس خواندن در دانشگاه باید کارگری کنند... من یک حرف هایی شنیدم از صاحبکار قبلی ام که بارها می خواستم خودم را بکشم... خب سخت است برای یک جوان که این بی احترامی ها را ببیند.... کسی هم نیست که حرف جوان ها را بشوند... گفتن این دردها هم فایده ای ندارد... آنقدر این حرف ها را درون خودمان می ریزیم که یک روز دق کنیم و بمیریم...»
در میان معتادان با مردی آشنا شدیم که یک زمانی در لابه لای درختان همین پارک یک بار زندگی اش را باخته بود؛ اما بالاخره توانست مواد را ترک کند والان یک لیوان چای را به معتادان 500 تومان می فروشد تا خرج خانواده اش را در بیاورد:«... من اینجا چای و کلوچه می فروشم؛ هر یک لیوان چای 500 تومان و روزی 25 هزار تومن پول درمی آورم... قبلا مواد می کشیدم و بعد ترک کردم... قبلا دوا می کشیدم.... کاسب بودم از مرز جنس می آوردم. ... بعد شروع به مصرف تریاک کردم و بعد به دوا و بعد به شیشه روی آورم.... تمام زندگی ام شده بود شیشه کشیدن... یک روز زنم گفت که طلاق می گیرد و بچه را به بهزیستی می دهد.... طلاق هم گرفت؛ اما وقتی ترک کردم، برگشت....الان زندگی راحتی دارم از وقتی که مواد را ترک کرده ام. ...از جلفا جنس می اوردم تهران می فروختم... آن زمان که سالم بودم؛ حتی اگر پول هم نداشتم؛ آنقدر اطمینان به من داشتند که جنس را نسیه به من بدهند و بعد از فروختن پول را بگیرند... وقتی معتاد شده بودم؛دیگر اعتباری نداشتم... »
به سمت پایین بوستان که می رویم با زنان زیادی برمی خوریم که زندگی شان به به همان لحظه خوشی مواد باخته بودند. مثل همان دختر 20 ساله ای که واقعا دیدنش دل آدم را به در می آورد:«...روزها تا غروب داخل همین پارک هستم تا شب به خوابگاه بروم... 20 سالمه اما هرکی مرا می بیند فکر می کند که سنم بیشتر است... فکر نکنم که ازدواج کرده باشم... یادم نیست که از چه زمانی درگیر این کوفتی شده ام... دوست دارم سالم بشوم و جند بار مواد را ترک کرده ام... تنها هستم و کسی را ندارم و اگر خانواده داشتم درگیر این کوفتی نمی شدم... اینجا خانم ها زیاد هستند. .. خیلی از مصرف مواد خسته بشوم می روم کمپ ترک می کنم.... 13 سالی می شود که مواد می کشم...»
گودالی به وسعت یک محله
از کنار بوستان میثاق وارد گود باغ آذری می شویم؛ از همان ابتدای خیابان می توان دید خانه های این محله داخل یک گودال ساخته شده اند و از سن فرسودگی گذشته اند تا به مرز تخریب رسیده اند:«... تنها کوچه ای که که به شبکه فاضلاب وصل نشده همین کوچه شهید حسینی است... به این خاطر که یک نفر از اهالی این کوچه حاضر نیست تا متصل به فاضلاب شهری شود... می گوید که اگر مقابل خانه اش را بکنند؛ خراب می شود. اداره فاضلاب کل محله ما را به فاضلاب وصل کرده و فقط همین کوچه مانده که یک نفر معترض دارد... همین جوی آب باعث شده که آب به داخل برخی از خانه ها نفوذ کند و باعث نشست محله شود... بارها با اداره فاضلاب و شهرداری مکاتبه کرده ایم اما جوابی نگرفته ایم. خانه ای بوده که وضعیت آن از خانه ای که معترض به وصل به شبکه فاضلاب است، خراب تر بوده و زمانی که اداره فاضلاب مقابل خانه راکند؛ مشکلی برایش به وجود نیامد... اینجا دهه 40 که ساخت و ساز در تهران زیاد شد خاک این محله را برداشتند تا با آن آجر درست کنند و این گود به وجود آمد...در مورد بافت فرسوده با نماینده های مجلس مکاتبه کردیم زمانی که احمدی نژاد رئیس جمهور بود با ایشان هم مکاتبه کردیم... همه نامه ها به شورای شهر تهران ارجاع داده شد... یک بار از دفتر آقای چمران تماس گرفتند و یکسری توضیحات خواستند بعد رئیس شورا ، نامه را به شهردار ارسال کرد و از شهرداری هم نامه ما به شهرداری منطقه ارسال شد. و بعد هم ترتیب اثر داده نشد دو بار آقای پیرهادی، حقانی و مسجدجامعی به این محله آمده اند و کاری هم انجام نشد...»
گودآذری محله پا برهنه هاست!
اهالی محله می گویند که باغ آذری محله پابرهنه ها و یقه چرک هاست همان هایی که قرار بود که دیگر کوخ نشین نباشد؛اما فراموش شدند این ها را آقای ذبیحی می گوید که در این محل زندگی می کند و کسب و کاری دارد:«... مشکلات زیادی این محله دارد... شما یادتون نمیاد... امام خمینی(ره) که به ایران بازگشتند و انقلاب اسلامی رقم خورد؛ فرمودند که ما برای کوخ نشین ها کارهای زیادی باید انجام دهیم... اما مسئولان فراموش کردند و الان همه چیز برعکس شده است... بالاشهری ها لذت زندگی می برند و ما از زندگی عذاب می کشیم... بچه های این محله مستضعف هستند... همه یقه چرکی و پابرهنه اند... خدا را خوش نمی آید که 200 متر آن طرف تر زمین متری 120 میلیون تومان و این محله بالای گود متری دو میلیون و پایین گود خانه متری یک میلیون تومان باشد... این سزاوار نیست... معتادان متجاهر هر شب و هر روز داخل این کوچه و خیابان ها هستند؛ اما اینکه چرا نیروی انتظامی ترتیب اثر نمی دهد؟ چرا قوه قضائیه و مجریه دست به دست هم نمی دهند تا فکری به حال مردم کنند؛ نمی دانم... من داروغه و کلانتر نیستم و نمی توانم با همه مواد فروش ها و معتادان درگیر شوم... نهایت اگر بتوانم با 10 نفر از این افراد درگیر شوم. پهلوان و قدر قدرت نیستم و کلانتر هم نیستم... »
از میان حرف هایش می فهمیم که ورزشکار است و دان 7 کیوکوشینگ دارد و تحصلاتش را در کشور ژاپن انجام داده است؛ امادوباره به محله باغ آذری بازگشته تا کترینگ کوچک غذایی خود را اداره کند:«... اینجا ناهنجاری های زیاد هست و هنجارسازی نشده است... محله زمین فوتبال دارد و جوان ها از این زمین استفاده می کنند... بچه ها نمی گذارند که معتادان نزدیک زمین فوتبال شودند؛ اما همه ورزش تنها فوتبال نیست... یک سالن های کوچک درست کنند و سایر ورزش ها را به بچه ها آموزش دهند... یک روزی ورزش های رزمی را آموزش می دادم؛ جای کوچکی بود... پارکو هم کار می کنم و باید ارتفاع و وسعت داشته باشد. اگر اینجا ورزشگاه بسازند هم چون شهریه ها بالاست، مردم نمی توانند استفاده کنند... اهالی محله مستضعف هستند و نمی توانند این پول هارا بپردازند... باید به خانواده های اینجا سوبسید دهند تا بتوانند از این فضاها استفاده کنند... بچه من برای سعادت آباد و نیاوران نیست که 600 هزار تومان پول باشگاه دهد. اینجا باغ آذرانیه هست و آنجا زعفرانیه! من متولد باغ آذری هستم و 54 سالم هستم... بنویسید اینجا زعفرانیه است و باغ آذرانیه رفته بالا شهر به این خاطر که هر کاری که مسئولان انجام می دهند برای بالاشهری هاست. اینجا ارتفاع از زمین تا آسمان است... در اینجا اهالی از نظر فقر زیر صفر هستند... این عدالت نیست. .. »
اگر یک شب زمین ما را ببلعد...
داخل گود آذری که می شویم؛ محله قدیمی و فرسوده پر است از کودکان قد و نیم قدی که بازی می کنند و خانه هایی که دیوارهایش ترک خورده است. پیرزن هایی که برای فرار از نم خانه هایشان راضی هستند تادر آفتاب نصف و نیمه روز برفی تهران بیرون از خانه باشند:«... 28 سال هست که ساکن اینجا هستم... 50 سال هست که از همدان به تهران آمده ام. در خانه 50متری ام با پسرم زندگی می کنم... پسرم بیکار است. دو تا بچه دارد... یک بار آب قنات زد داخل زیر زمین و دیوارهای خانه را خراب کرد... دو سال می رفتم شهرداری و می آمدم... آقای قالیباف دستور داد تا 5 میلیون تومان به من کمک کنند؛ اما فقط 4 میلیون و 600 هزار تومان به من دادند... حاضرم شهرداری این خانه را از من بگیرد و جای دیگری به من خانه بدهد... به آقای قالیباف بگو من رقیه حسینی هستم...»
گود آذری سال هاست که کابوس ساکنانش شده است کابوس بلعیده شدن خانه ها توسط زمین ناایمن:«...همه مشکلات باغ آذری بزرگ است؛ از فاضلابش بگوییم یا خانه هایی که دارد روی سر مردم خراب می شود؛ یا قنات های که هر روز زیر خانه هایمان نشست می کند... دیوارهای خانه نم کشیده است... اینجا شهرداری می گوید ریزدانه ها تجمیع کند اما فرهنگ مردم اینجا با آپارتمان نشینی همخوانی ندارد... اینجا شده کابل. همه خانه هایشان را به افغانی ها اجاره داده اند و از این محله رفته اند. منی که نمی توانم جای دیگر اجاره بدهم چه طوری باید زندگی کنم ... الان داخل پلاسکو آتش سوزی شد و کلی مشکل به وجود آمد فکر کنم که یک روز باغ آذری پایین برود؛ کسی نمی تواند کاری انجام شود... یک چاه داخل خانه زدیم و هزارتا زاغه زیر خانه بیرون آمد... زاغه ها به جاهای دیگر راه داشتند... شهرداری هم گفتیم ؛ آمدند چند تا عکس گرفتند و رفتند...50 سال است که هشدار می دهند باغ آذری خراب می شود و دائم می گویند که کاری انجام می دهند؛ اما تا به حال کاری انجام نشده است... نمی دانم که چه کسی به مشکلات این محله باید رسیدگی کند... اگر خانواده های مسئولان توانستند یک ساعت در این محله زندگی کنند ماهم می مانیم و زندگی می کنیم.... خانه من نشست کرده... اینجا اکثر خانه ها به دلیل قنات هایی که وجود دارد نشست می کند... اینجا قدیم قنات بوده است و یک متر زمین را بکنید به آب می رسید... شب صدای نشست خانه هایمان را می شنویم... چاه فاضلاب خانه های بالایی داخل خانه های پایینی است... »
«... یک بار سرمایه گذاری به محله آمد و گفت با هزینه خودش این محله را خراب می کند و دوباره می سازد... گفت سه طبقه پارکینگ می سازد و طبقات بالایی را مسکونی می کند... اما شهرداری گفت که شریک هست و راه نداد. سرمایه گذار هم پشیمان شد... الان سوله بحران را هم از این محله گرفته اند... به طلبه ها داده اند و داخل سوله بحران را ورزشگاه کرده اند تا طلبه هایی که برای این محله نیستند ورزش کنند...»
به در خانه یک به یک خانه های فرسوده گودآذری که می رویم؛ با چهره فقر بیشتر آشنا می شویم:«... خانه من 60 متری است... خودم و پسرم در اینجا زندگی می کنیم.... 50 سال هست که اینجا زندگی می کنیم... دیوارهای خانه ام در حال ریختن است و موریانه دارد... 5 نفر داخل این خانه زندگی می کنیم... سه تا پسر مجرد دارم... درآمد ندارم که نوسازی کنم.... شوهرم مریض است و توی خانه بستری است...240 هزار تومان حقوق شوهرم هست و پسرهام کمک می کنند... 5 تاپسر و دو تا دختر دارم که دخترها ازدواج کرده اند....»