«سمیرا کریمشاهی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
۲ خبر با فاصله کمی از هم منتشر شد:
۱- بچههای روستای سیب و سوران در استان سیستان و بلوچستان بهدلیل نبود فضای آموزشی، یک مرغداری را به کلاس درس تبدیل کردند!
۲- هزینه معلمهای سرشناس که آمار رتبه قبولی دانشآموزانشان در کنکور بالاست، به جلسهای ۴ میلیون تومان میرسد.
عدالت آموزشی در خون رنگینتر پایتختنشینان و ساکنان کلانشهرها غرق شده است و جز یک واژه پرطمطراق چیزی از آن در جامعه حس نمیشود. عدهای میلیونی خرج میکنند تا تکنیک تست زدن یاد بگیرند و در گوشهای از کشور کودکانی که معلوم نیست به کنکور و تستزدن برسند یا نه، در یک مرغداری بوی مدرسه را استشمام میکنند. عدالت آموزشی مرده است و حلوای آن در مدارس خصوصی و مؤسسات کنکوری خیرات میشود برای سلامتی بازماندگان! یعنی افرادی که از مدرسه خصوصی گرفته تا معلم خصوصی، تمام امکانات از نوع خصوصیترینش برایشان فراهم است تا آخر سر در یک دانشگاه دولتی قبول شوند و سد کنکور را با پول خود فرو بریزند.
دور نیست که با ادامه چنین وضعیتی دانشگاههای مطرح کشور جولان یک مشت نوکیسه سرخوش شود که نه دغدغهای دارند و نه استعدادی و صرفا به لطف جیب مبارک والدین قدم به دانشگاهی گذاشتهاند که اساتیدش با تمام سابقه و اعتبار علمی که دارند باید تا آخر عمر تدریس کنند و ریالی از حقوقشان را خرج نکنند تا بتوانند ماشینی مشابه پورشه آخرینمدل دانشجوی خود بخرند. اتفاق بدتر اینکه همین بیدردها میشوند وزیر و وکیل در این کشور و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
در چنین آشفتهبازاری که پول، کلید در دانشگاه دولتی است، دانشآموزی که یک روز در مرغداری درس خوانده، روزی دیگر در چادر یا خیلی هم هوایشان را داشته باشند کانکسی به عنوان کلاس درس در اختیارشان گذاشته باشند، استعدادی فرا اینشتینی باید داشته باشد تا بتواند در دانشگاه شریف یا تهران درس بخواند.
بیانصافی در حق شکاف طبقاتی است که نامش را روی چنین تراژدی دردناکی بگذاریم. کار از شکاف هم گذشته است.
قبل از شروع سال تحصیلی گروههای مختلفی دست به کار شده بودند تا برای دانشآموزان مناطق محروم بسته لوازم آموزشی تهیه کنند، وسایلی که از نوع سادهترینش تهیه میشد تا هزینه هر بسته از ۵۰ ـ ۴۰ هزار تومان بالاتر نرود و مردم بیشتری در این طرحهای خیریه مشارکت داشته باشند. یعنی با این مبلغ ناچیز تقریبا بیشتر هزینه تحصیلی یک دانشآموز محروم رفع و رجوع میشود اما از طرف دیگر «دقیقهای» ۴۴هزار و ۵۰۰ تومان میپردازند تا یاد بگیرند چگونه «دقیقهای» سر جلسه کنکور در وقت صرفهجویی کنند.
و معلمان کنکوری که برند بودنشان قاتل جیب والدین میشود و افیون دانشآموز. پول بدهید و تکنیک یاد بگیرید! با پول ۲ یا ۳ جلسه تستزنی یک بالاشهری میتوان یک مدرسه در روستای سیب را مرمت و بازسازی کرد تا دانشآموزانش مجبور به جارو زدن مرغداری و تبدیل آن به کلاس درس نشوند.
دوستانی که در قالب اردوی جهادی به مناطق محروم سیستان و بلوچستان رفته بودند، از بچههای مستعدی میگفتند که ظلمهای زیادی در حقشان شده بود؛ هنگامی که قصد داشتند با دانشآموزان کنکوری شیوه تستزنی کار کنند، مشاهده کردند بچهها به فاصله چند ماه مانده به کنکور هنوز سادهترین مباحث را بلد نیستند، مثل صرف فعل در عربی یا جمع و تفریقهای اقتصاد که پایه دوم دبیرستان باید به آنها آموزش داده میشده است.
آنها هم مجبور شده بودند به جای تست کنکور چنین مباحث پایهای را به دانشآموزان یاد بدهند. آیا چنین فردی میتواند با کسی که سرشناسترین اساتید کنکور در اختیارش بودهاند، رقابت کند؟ اساتیدی که به لطف خرجهای بیحساب و کتاب بعضی خانوادهها برای کنکور فرزندانشان، آنقدر غرق در پول شدهاند که حتی یکبار هم حاضر نیستند برای رضای خدا و به حکم انسانیت به مناطق محروم سفر کنند و به بچههای آنجا خدمت کنند.
چگونه میشود نزد این مظلومان از عدالت آموزشی دم زد که سهم آنها از آن پشت کنکور ماندن و کار کردن در جایی مثل همان مرغداری محل تحصیلشان است (تازه اگر از موقعیت شغلی هم محروم نشوند) و سهم دیگری به تناسب اندازه جیبش، ورود به دانشگاههای مطرح کشورمان.
چرا مناطق محروم و روستاها فقط در ایام انتخابات باید ردی از ماشینهای دولتی را ببینند و در دیگر ایام جزو فراموش شدهها باشند. یک مسؤول آموزشی در سیستان و بلوچستان در تازهترین مصاحبه خود اعلام کرده ۲ سال است دولت هیچ کمکی برای تجهیزات مدارس سیستان و بلوچستان در نظر نگرفته و اگر اقدامی هم انجام شده به لطف خیران مدرسهساز بوده است.
بدتر از قضیه مرغداری، آمار قابل تاملی است که طی سرشماری نفوس و مسکن در سال ۹۵ بهدست آمده و آن اینکه بیش از ۳۰۰ هزار فرد ۶ تا ۱۴ ساله در کشورمان بیسواد هستند. یعنی کودکانی در کشورمان زندگی میکنند که اصلا رنگ کلاس درس را ندیدهاند؛ حالا چه ساختمان مجهز باشد چه مرغداری. یا اینکه آنقدر محل سکونتشان دورافتاده است که حتی در ایام انتخابات هم نمیارزد آقایان به آنجا سر بزنند؛ چه رسد به اینکه مدرسه هم داشته باشند و معلمی موظف به آموزش آنها باشد. یا اینکه خانوادهشان گرفتار حدی از فقر است که آنها محروم از تحصیل و مجبور به کار و تبدیل شدن به یک کودک کار شدهاند.
و ما همچنان منتظر اقداماتی در راستای وعده رفع فقر مطلق از سوی دولتی هستیم که فراهم کردن امکان تحصیل برای تمام مردم بدون هیچگونه تفاوت قومیتی و جنسیتی از وظایف ابتداییاش است.