چهار روز پیش، سعد الحریری، نخست وزیر لبنان در تصمیمی غیرمنتظره از سمت خود استعفا کرد. آنچه موجب شگفتی بود، نه اصل استعفا یا متن ضد ایرانی استعفا، بلکه جایی بود که او استعفای خود را اعلام کرد. حریری نه در لبنان بلکه در عربستان استعفای خود را اعلام کرد.
به گزارش «تابناک»؛ در واقع نخست وزیر کشور و واحد سیاسی مستقل لبنان، نه در کشور خود بلکه در یک کشور دیگر یعنی عربستان اعلام استعفا کرد؛ موضوعی که موجب شگفتی بسیاری از ناظران شد.
روز گذشته نیز برخی منابع خبری از درخواست پناهندگی یا فرار نجم الدین عبدالکریم استاندار معزول کرکوک عراق به آمریکا خبر دادند. همچنین باید به پناهندگی منصور هادی نخست وزیر معزول یمن به عربستان اشاره کرد که خبرهایی مبنی بر حصر خانگی وی در عربستان از سوی سعودی ها وجود دارد.
موارد بسیاری در زمینه وابستگی مقامات و نخبگان سیاسی کشورهای خاورمیانه به بیرون یا درون مرزهای منطقه وجود داشته و دارد که قصد نداریم، به تک تک آن ها اشاره کنیم، بلکه می خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا بسیاری از مقامات و نخبگان سیاسی در خاورمیانه وقتی احساس شکست، یأس و سرخوردگی می کنند و وقتی به اهداف سیاسی شان نمی رسند به بیرون از مرزهای ملی خود چشم می دوزند؟ چرا آنها نائل شدن به اهدافشان در شرایط سخت را در وابستگی های بیرونی می بینند تا در مبارزه و تلاش درونی و داخلی؟
فقدان ارزش ها و باورهای مشترک ملی
نخستین عامل را باید در سطح کلان ذهنی ارزش ها، هنجارها و باورهای متضاد امنیت زدا دانست که نقش اساسی در شکل گیری احساس ناامنی سیاسی در بین نخبگان سیاسی دارد؛ چیزی که در کشورهای خاورمیانه شاهدیم. در واقع ارزش و باورهای مشترکی آن هم در سطح ملی وجود ندارد که نخبگان سیاسی را به تعهد به آن ارزش های ملی وادارد. به همین جهت است که می بینیم نخبگان سیاسی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه به جای آنکه خود را نماینده یک ملت و کشور بدانند، خود را نماینده قوم، قبیله، مذهب و یا نژاد مشخصی می دانند.
به همین دلیل است، سعد الحریری که نخست وزیر کشوری به نام لبنان است، عملا اعلام می کند که نمی تواند با گروه ها و جریان هایی مانند حزب الله کار کند و مهم تر آنکه این موضع خود را نه در لبنان بلکه در ریاض اعلام کند؛ مسأله ای که بیش از هر چیز وابستگی وی به سازوکارهای سیاسی عربستان را بیش از تعهد به ساخت سیاسی لبنان نشان می دهد. با این حال، این عامل را در کشورهایی مانند ایران و ترکیه کمتر مشاهده کرده ایم و در این دو کشور معمولا نخبگان سیاسی خود را همگون با ارزش های کل جامعه به تصویر می کشند.
هراس آفرین بودن تعاملات و تقابلات
نکته دوم آنکه، رفتار، تعاملات، تقابل ها، دوستی ها، دشمنی ها و رقابت ها در بافت سیاسی کشورهای خارومیانه غیر قابل پیش بینی و بعضا هراس آفرین است. در واقع، نخبگان سیاسی همواره خود را در معرض تهدیدات فیزیکی، اقتصادی، حقوقی و موقعیتی می بینند که باعث می شود آنها دنبال تکیه گاهی خارجی برای روز مبادا باشند. این عامل در اکثر جوامع منطقه مسبوق به سابقه بوده است. در ایران نیز در برهه های مختلف شاهد آن بودیم.
به ویژه دوران پهلوی دوم که محمدرضا شاه دو بار در دوران زمامداری خود از کشور گریخت تا از تقابلات داخلی مصون بماند. 25 مرداد 1332 نخستین باری بود که شاه از ایران فرار و خاک کشور را ابتدا به مقصد عراق و سپس ایتالیا ترک کرد. پس از علنی شدن خبر فرار شاه از کشور، مردم به خیابانها ریختند، مجسمههای او و پدرش رضاشاه را پایین کشیدند و علیه سلطنت شعار دادند. گروهی نیز در نقاط مختلف تهران و همچنین میدان بهارستان تظاهرات کردند و خواستار «نظام جمهوری» و پایان سلطنت شدند، کاخهای سلطنتی بسته شد و برنامه دعا به جان شاه از برنامه پادگانها کنار رفت.
اما سه روز بعد کودتای 28 مرداد با همکاری مشترک واشنگتن و لندن اتفاق افتاد و شاه که در ایتالیا به سر می برد و متواری بود در پیامی با هدف آرام کردن مردم به آنها وعده دموکراسی داد و گفت، تنها اوست که میتواند در کشور دموکراسی واقعی برقرار کند. فرار دیگر او به سال 57 بر می گردد. اما گفتههای شاه در سال 57 دیگر تأثیری نداشت و چند ماه بعد بر خلاف کودتای ۲۸ مرداد او برای همیشه از ایران خارج شد.
اما به خوبی می بینیم که مصدقی که استقامت و قانون مداری اش منجر به فرار شاه از کشور شد، خود پس از کودتا تا پایان حیات در تبعیدش در حالی که شاید می توانست از کشور بگریزد، در کشور ماند و ماندگار شد و الهام بخش!
پارادوکس قدرت
در خاورمیانه، هرچه فرد بیشتر در نظام سیاسی مشارکت می کند و قدرت بیشتری به دست می آورد، میزان بی اعتمادی، احساس ناامنی و در نتیجه بدبینی او افزایش پیدا می کند، چون چنین شخصی احساس قدرت واقعی نمی کند. از این روی، قدرت احساس ناامنی و بی اعتمادی را به وجود می آورد، زیرا روند قدرت مقید به نهادها و قواعد مشخص نبوده بلکه تابع امیال، مطامع و احوال نخبگان سیاسی دیگر و به ویژه نخبگان فرادست است. در چنین شرایطی، نخبگان سیاسی در عین داشتن قدرت خود را منزوی و تنها می بینند. این زمانی است که بار دیگر نخبگان قدرت به دنبال تکیه گاهی برای قدرت خود هستند. لذا آنها اعتماد به بیرون را برای غلبه بر ترس، بی اعتمادی و ناامنی درونی و داخل انتخاب می کنند.
شاید به همین جهت باشد که فرزندان (آقازاده ها!) بسیاری از این نخبگان قدرت در سراسر خاورمیانه غرب را برای تحصیل و در ادامه سکونت بر گزیده اند! آنها در عین داشتن قدرت، از آینده قدرت خود به شدت هراس دارند. این هراس بیش از هر چیز ناشی از آن است که آن ها می خواهند همیشه در قدرت بمانند! در واقع تصورشان این است که باید همیشه سهمی از قدرت داشته باشند. به همین جهت، تصور بیرون ماندن از گود قدرت برایشان دشوار است. لذا وابستگی با بازیگران خارجی در اکثر مواقع آلترناتیوی برای حفظ خود یا قدرت و ثروتشان بوده است!
عدم تساهل رقبا
علت چهارم را باید در عدم تساهل و مشت آهنین رقبا دانست؛ یعنی خاورمیانه مثل نظام های اروپایی نیست که اگر کسی استعفا داد، به دلیل کارهای خوبش از او تشکر کنند و صرفا کارهای ناقص یا غلطش را نقد کنند، بلکه سیاستمدار و الیت سیاسی در صورت اعتراض ممکن است گرفتار عواقب و مجازات هایی همچون اعدام، حصر یا تبعید شود. به همین جهت برای فرار از این مجازات ها در جستجوی جغرافیا و کشور دیگری برای فرار است؛ لذا می توان گفت، هرچند تعداد اندکی از نخبگان و سیاستمداران در خاورمیانه عدم تساهل ها و مجازات ها را تحمل کرده اند، ولی بسیاری نیز فرار را بر قرار ترجیح داده اند.