عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
مطالعه و پیمایش ملی ایران در سال ١٣٥٣ که از سوی زندهیاد دکتر اسدی و همکارانشان انجام شد، نشان میدهد که ٧٥ درصد پاسخگویان، زنان با حجاب را ترجیح میدادند و فقط ٧ درصد زنان بیحجاب و ١٢ درصد نیز فرقی نمیکند را پاسخ دادهاند.
البته اين تفاوت در شهر و روستا به نسبت زياد است؛ در حالي كه در شهر ٦١ درصد زنان باحجاب را ترجيح ميدادند در روستا اين رقم به ٨٧ درصد ميرسيد. ولي مهمترين تاثير را عامل سواد داشته است.
ملاحظه ميشود كه با افرايش تحصيلات گرايش به ترجيح زنان باحجاب كمتر ميشده است و اين روند خيلي معنادار و تفاوتها زياد است. پس از انقلاب كه حجاب اجباري شد، سازوكار اين متغير، تاثير خود را نشان داد. به اين معنا كه روند رو به گسترش آموزش عالي شدت گرفت، در نتيجه چندان غيرمنتظره نيست كه گرايش به ترجيح زنان باحجاب كمتر شود. همچنان كه گرايش خروج مفهوم حجاب از نظام ترجيحات افراد بيشتر شده است، و حدود ٤٠ درصد افراد با تحصيلات عالي مسالهاي جز حجاب را براي ترجيح زنان در نظر داشتهاند.
گزارشي كه اخيرا از سوي مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري منتشر شده و مربوط به سه سال و نيم پيش است، توضيح ميدهد كه در دهه گذشته تمايل مردم به الگوهاي رسمي از حجاب كاسته شده است. در اين گزارش به نقل از مجموعه مطالعاتي كه شوراي فرهنگ عمومي انجام داده آورده است كه وضعيت پوشش و آرايش در دولت احمدينژاد در سال ١٣٨٦ تا ١٣٨٨ در بهترين وضع خود بود ولي پس از آن آغاز به كاهش كرده است.
روند توسعه آموزش عالي و عامليت بيشتر زنان و مردان موجب ميشود كه از چارچوبهاي رفتارهاي سنتي موجود فراتر روند و ارزشهاي ديگري را كه عموما مبتني بر ارزشهاي مدرنيته است، بپذيرند. اين روند اجتنابناپذير است و چنان نيست كه گمان كنيم با آموزش مفهوم حجاب يا تغيير گزارههاي آموزشي ميتوان اين مساله را حل كرد. اين ارزشها صرفا محصول آگاهي نيست كه با تغيير آگاهي بتوان آن را حل كرد. مساله ساختاري و فرآيندي است.
ممكن است اين پرسش مطرح شود كه پس چرا در رژيم گذشته شاهد فرآيند معكوس حجاب بوديم؟ پاسخ اين است كه در همان رژيم نيز تفاوتها برحسب سطح تحصيلات كاملا روشن است. ولي علت تحول كلي در گرايش به سوي حجاب، اجبار سياسي آن رژيم بود كه ميخواست بيحجابي را فراتر از وضعيت طبيعي جامعه به آن تحميل كند، لذا جامعه در برابر اين فشار واكنش منفي نشان داد.
عامل دیگر، تحول در وسايل ارتباطجمعي و نقش آنها در اجتماعي كردن افراد است. با آمدن ماهواره و فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي و دافعههاي صداوسيما، مردم رو به سوي اين شبكهها آوردند و در اين شبكهها نيز بهطور معمول تصويري از زنان و موقعيتهاي آنان نشان داده ميشود كه مطلوب ارزشهاي رسمي نيست. اين عامل تحت تاثير دافعههاي صداوسيما است. چرا كه صدا و به ويژه سيما الگوهاي بهشدت غيرواقعي در اين زمينه را ترويج ميكردند. الگويي كه پشت دوربين كاملا محجبه است، ولي وقتي براي سفر به آن طرف آب ميرود، به كلي رفتارش تغيير ميكند. از ميان رفتن اين پردههاي اخلاقي تاثير بسيار زيادي بر تغيير الگوهاي پوششي داشته است.
عامل بعدي كه مهم است مربوط به دولت احمدينژاد به ويژه از سال ١٣٨٨ به بعد ميشود. الگوي كلي صداوسيما و سياست رسمي در مقاطع خاص سياسي، تن دادن و حتي به رسميت شناختن پوششي از زنان است كه به لحاظ معيارهاي رسمي و در شرايط عادي مورد تاكيد و حمايت نيست ولي مصلحت سياسي اقتضا ميكند كه در هنگام انتخابات به آنان ميدان داده شود.
پس از سال ١٣٨٨ و با اتفاقاتي كه در آن مقطع رخ داد و گسست بزرگي را ميان بخشهايي از جامعه و ساخت سياسي ايجاد كرد جذب نظر زنان با اين پوشش به سياست عملي جناح غالب و دستگاههاي رسمي آن تبديل شد و اين تغيير رفتار مصلحتي آنان ديگر منحصر به مقطع انتخابات نبود، لذا خيلي طولاني شد و در نتيجه به عنوان يك قاعده در آمد.