«طنز» بهعنوان یک قالب ادبی- اجتماعی، درهمه فرهنگها شناخته شده است هرچند که هر فرهنگ، طنز خاص خود را دارد. بیش از 2 هزار سال است که متفکران و فلاسفه درباره «ویژگیهای طنز» نظریهپردازی کردهاند. طنز میتواند کاربردهای مختلفی در کاهش استرس، ترویج حسن نیت، حذف تنش و آشکارسازی میزان هوش داشته باشد. حتی برخی ادعا میکنند که خندیدن سلامت را بهبود میبخشد و با بیماریها مبارزه میکند. اما ویژگیهای یک طنز خوب چیست؟ طنز به چه حدی برسد دیگر برای ما جالب بهنظر نمیرسد؟ پروفسور نایجل واربرتون، فیلسوف انگلیسی، برای پاسخ به این پرسشها بهسراغ پروفسور نوئل کارول، فیلسوف امریکایی و استاد دانشگاه تحصیلات تکمیلی نیویورک، رفته است. او در زمینه مطالعات سینما و فلسفه دکتری دارد و به این اعتبار «فیلسوف هنرهای معاصر» خوانده میشود. او با کتاب «مظهر کمدی» شهرت یافت. کارول در این گفتوگو به نکات جالبی در باب طنز و طنازی اشاره میکند از جمله به رابطه طنز با «احساسات» و «شناخت» میپردازد.
پروفسور کارول، طنز در نگاه یک فیلسوف چگونه معنا میشود؟
طنز بیشک میتواند موجبات تفریح ما باشد. از این رو، مدت زیادی است که فیلسوفان به مقوله «طنز» علاقهمند شدهاند و درباره آن بحث میکنند. یکی از دیدگاههای به نسبت قدیمی در باب طنز «نظریه برتری» است که متفکرانی مانند افلاطون و ارسطو آن را مطرح کردند. طبق این نظریه، ما به کسانی میخندیم که به قول ارسطو به خودشناسی نرسیدهاند. برای مثال، بهکسانی میخندیم که خود را باهوشتر، زیباتر و ورزشکارتر از آنچه هستند، تصور میکنند.
هابز از دیگر فیلسوفانی است که به مقوله طنز پرداخته است. او میگوید خنده «احساس افتخار ناگهانی» است؛ به طوری که در فردی با درجه پایینتر از خود، نوعی تناقض مشاهده کنیم، گویی که بهتر از او بهنظر میرسیم.
بنابراین، نخستین دیدگاه نسبت به «سرگرمی فکاهی» این است که طنز شکل واضح «تحقیر» است. این نظریه تا قرن هجده میلادی بهقوت خود باقی بود، تا اینکه فرانسیس هاچسون، فیلسوف اسکاتلندی و جیمز بیلی در مباحثهای به بیان این نکته پرداختند که ممکن است «برتری» تنها دلیل بامزه بودن فکاهی نباشد. برای مثال، موجودات دیگری را در نظر بگیرید که نسبت به ما در درجات پایینتری قرار دارند، اما هیچ گاه به آنها نمیخندیم. سپس، فیلسوفان و روانشناسان، همچنین خود من، به این نتیجه رسیدیم که شاید «ناهماهنگی» دلیل عمده طنز باشد.
پس، خندیدن «به کسی» میتواند حاکی از این باشد که نسبت به او حس برتری داریم. در حالی که ما اصلاً فکر نمیکردیم با خندیدن بهیک طنز، مرتکب این عمل میشویم!
البته حس «برتری» یکی از ویژگیهای طنز است که نمیتوان آن را در نظریههای مرتبط با طنز نادیده گرفت؛ اما من بر این باورم که در بیشتر مواقع، این «ناهماهنگی» است که در ما خنده و شوخی را جرقه میزند. اغلب طنزها و شوخیها یک طرح کلی دارند و تقریباً همه ناشی از «تناقض» و «فقدان تناسب» هستند. طنزپردازانی که به این اصل مهم دست پیدا میکنند اغلب کمدینهای موفقی میشوند. از همین رو است که در جوکهای آنان اغلب شخصیتی وجود دارد که کارهای غیرمنطقی و اشتباههای بهتآوری میکند.
اما از دید من، «فقدان تناسب» همه جا نمیتواند خندهدار باشد.
به نکته خوبی اشاره کردید این همان نکتهای است که «الکساندر بین» در قرن نوزدهم مطرح کرد. با وجود اینکه «فقدان تناسب» یا «ناهماهنگی» در طنز لازم است، اما کافی نیست. به قول او، تناقضات زیادی وجود دارد، اما همه جالب نیستند. بنابراین، اگر بخواهیم «نظریه ناهماهنگی» را در رابطه با طنز بررسی کنیم، باید یک سری شرط تعریف کنیم. نخست اینکه، تناقض نباید هیچگونه تشویش و نگرانی ایجاد کند. برای مثال، روانشناسان ثابت کردهاند که اگر والدین، بستگان یا آشنایان برای نوزاد شکلک درآورند، او میخندد؛ اما اگر همان کار را یک غریبه انجام دهد، نوزاد گریه میکند. نکته اینجا است که باید حدی از «امنیت» وجود داشته باشد. ارسطو هم درباره همین موضوع بحث کرده است؛ به گفته او، امکان ندارد در کمدی «تخریب واقعی» وجود داشته باشد.
آیا منظور شما این است که نمیتوان از حدی فراتر رفت؟ بهعبارتی، اگر کمدین در طنازی افراط کند، ممکن است مخاطب خود را تحت فشار قرار دهد؟
فنون مختلفی وجود دارد که «سنجش تحریک تنش» را در مخاطب امکانپذیر میکند، چرا که تحریک تنش باید کمرنگ شده باشد. مثلاً دلقک ها را ببینید؛ کاملاً شبیه انسان نیستند؛ یا خیلی لاغر یا خیلی چاق هستند. آنها میتوانند بمیرند، در لحظه زنده شوند یا خیلی غیرعادی رفتار کنند. بنابراین، یکی از ویژگیهایی که طنز را برای ما دلنشین میکند این است که باید اطمینان حاصل کنیم به شخصیت طنز ما واقعاً ضربهای وارد نمیشود. ویژگی دیگر این است که از قاعدههای مختلف ادبی استفاده شود، به طوری که مخاطب نسبت به ادامه داستان احساس نگرانی نکند. به علاوه، میتوان لحن صحبت را تغییر داد یا به طرف مقابل چشمک زد. همه این مشخصهها تنش را در مخاطب از بین میبرد.
افرادی هستند که «خشونت» برایشان امری خندهدار است. آیا به نظر شما این هم میتواند یکی از ویژگیهای طنز باشد؟
این ویژگی درباره جوکهای سیاهپوستان صدق میکند. مردم از این طریق به افرادی میخندند که میدانند پس از شنیدن آن ناراحت خواهند شد. آندره برتان میگوید طنز سیاهپوستان ضد سانتیمانتالیسم (ضد احساساتگرایی) است و خشم علیه بورژوازی را نشان میدهد.
شما بهویژگی «ناهماهنگی» در طنز اشاره کردید که نباید حس نگرانی و تشویش را در مخاطب ایجاد کند. آیا جنبه دیگری برای درک بهتر طنز و طنازی وجود دارد؟
مشخصه دیگر این است که «ناهماهنگی» منشأ حل مشکلات باشد. تناقضات زیادی وجود دارد که شکل «پازل» بهخود میگیرد و ما را تحریک به حل آن میکند. مثالی میزنم؛ آلیس با جان تماس میگیرد و میگوید: «مراقب باش، پلیس در رادیو گفت مرد دیوانهای در اتوبان خلاف جهت رانندگی میکند!» جان در پاسخ میگوید: «خبر نداری، اینجا صدها نفر خلاف مسیر رانندگی میکنند.»
بنابراین، نکته مورد نظر، یک معما است که نیاز دارد حل شود. جواب معما اینجا است که «جان» همان مرد دیوانهای است که خلاف مسیر میراند. به هر حال، تعابیر عجیبی برای حل این پازلها وجود دارد. جوکها اگر دارای این «پازل معمایی» باشند میتوانند طنزپرداز را موفق کنند چرا که اغلب، مخاطب را به خنده میاندازد علاوه بر اینکه او را درگیر حل معما میکند.
طنزهای زیادی وجود دارد که عمداً به افراد و گروههای مختلف توهین میکنند. به نظر شما، جوکهای غیراخلاقی چه مشخصاتی دارند که باعث میشود دیگر جالب به نظر نرسند؟
دلیل جالب نبودن آنها اغلب این است که دو ویژگی «غیراخلاقی» و «قصد آزار گروههای مختلف» در آنها وجود دارد. البته ناگفته نماند که همه ما جوکهای زیادی با این ویژگیها میدانیم که اتفاقاً بسیار هم برایمان خنده دار هستند. اما اگر از یک حد عبور کنند نه تنها خندهدار نخواهند بود بلکه در مواردی به قدری غیراخلاقی هستند که دیگر حاضر به شنیدن ادامهاش نیستیم. برخی نظریهپردازان بر این عقیدهاند که باید حقیقت زندگی را پذیرفت که برخی واقعیتهای تلخ در عین حال جالب هم هستند. من تا حدی با این دیدگاه موافقم، اما اعتقاد ندارم که خنده و شوخی را با زیر سؤال بردن اخلاقیات، ایجاد کنیم.
پس «فرم» و «شکل» درست، برای یک طنز به تنهایی کافی نیست. در واقع ویژگی «ناهماهنگی» در طنز تنها موردی نیست که آن را خندهدار میکند.
بله، کاملاً درست است.
سؤال آخر این است که چرا اصلاً در انسان حس طنز و شوخی وجود دارد؟ و چرا انسان با کشف «حس طنز» در خود، تحول پیدا کرد؟
بشر بهحالت «مکاشفهای» و «ابتکاری» و با معیارهای خاص فکر میکند و به این جنبه از احساس خود وابسته است. در انسان «احساسات کاوشی» بسیار خوب عمل میکنند. اغلب کسانی که از این جنبه احساس خود بخوبی استفاده میکنند و در سنجش شرایط خیلی سریع هستند، میتوانند کمدینهای موفقی باشند. جوک چینی را مثال میزنم؛ یک نفر مردی را میبیند که در کنار اسبش با هم راه میرفتند. از او میپرسد: «چرا سوار اسب نمیشوی؟ سریعتر میرسی.» مرد در پاسخ میگوید: «شش پا سریعتر از چهارپا است.»
یا اینکه روزی مردی یک پای سیب سفارش میدهد و فروشنده میپرسد: «میخواهید به چهار قسمت تقسیم کنم یا هشت قسمت؟» مرد میگوید: «اوه، چهار قسمت و گر نه خفه میشوم.»
بنابراین، میبینیم که ویژگی «کاوشی» ذهن انسان ممکن است در شرایطی خاص اشتباه عمل کند. به نظر من، بشر با طنز شکافهای موجود در تکامل را نشان میدهد و پیدا کردن «نقص درعملکرد شناختی» برایش لذتبخش است. چه بسا نشانه سلامت شناختی او نیز هست. این ربطی به حس برتری یا غفلت ندارد. گاهی طنز از فروتنی نسبت به کاستیهای شناختی نشأت میگیرد.
منبع: philosophy bites
نایجلواربرتون
مترجم: فرزانه اسکندریان
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.