«آرزو» از آن واژههایی است که با حسرت پیوند دارد. آدمها هر صبح چشمانشان را به امید اجابت آرزوهایشان می گشایند. آرزوهایی که گاهی کوچک اند به قواره داشتن یک عروسک و گاهی بزرگ و دشوارند به اندازه حسرت سقفی بالای سر یا هزینه نجات جان عزیزی از مرگ.در این میان آدمهایی هم هستند که هر صبحشان را با اندیشه آرزوهای دیگران آغاز می کنند و کمر همت میبندند به اجابت آنها. میپرسید چطور؟
به گزارش روزنامه خراسان، باید سری به صفحات «کمپین آرزوهای قشنگ» در فضای مجازی بزنید تا ببینید اعضای آن که همشهریان خود ما هستند، چگونه در دوسال گذشته بیش از چهار هزار آرزو را برآورده کرده اند. مسئولیت این پویش را «سمیرا شاهوردی» بانوی 33ساله ای از اهالی لرستان بر عهده دارد که سال هاست ساکن مشهد شده و به همراه یک گروه جهادی کارش را از حاشیه شهر مشهد آغاز و تا ویرانه های زلزله کرمانشاه گسترش داده است. آن چه می خوانید حاصل گفت وگوی ما با این بانوی پرتلاش است:
آغازی از یک حسرت بزرگ
سرآغاز صحبت مان از ورود او به وادی آرزوهاست، برایمان تعریف میکند: از سال 82 که ساکن مشهدالرضا شدم فعالیت های فرهنگی اجتماعیام را در یک پایگاه بسیج شروع کردم، سالهای 95 و 96 فعالیتهایم در منطقه قاسم آباد مشهد به اوج خود رسید. در آن برهه، دوره ای برای آشنایی فعالان فرهنگی با مسائل حاشیه شهر مشهد برگزار شد که مرا با شرایط بخشی از ساکنان این مناطق آشنا کرد. مشکلاتی که تا پیش از این تصوری از آنها نداشتم. او میگوید که تأکید رهبر معظم انقلاب بر تلاش برای توسعه امور فرهنگی در مناطق محروم و بهره مندی از ظرفیتهای فضای مجازی حجت را بر او تمام کرده است تا در این مسیر جدیتر قدم بردارد؛«اولین قدم را در تاریخ 22بهمن 1395 برداشتم و سری به اهالی یکی از محلات حاشیهنشین شهر زدم. مشکلاتشان را از نزدیک دیدم. پیگیر برنامه های فرهنگی برایشان بودم. خلاصه به مدت دو هفته، هر روز سراغ اهالی آن منطقه می رفتم. اسفند همان سال با محمدجواد آشنا شدم. کودک شش هفت ساله ای که لبشکری متولد شده بود و خانوادهاش هزینه ای برای عمل او نداشتند. نقاشی از او به دست ام رسید که در آن می شد جلوه ای از رنجی را دید که به واسطه این عارضه می کشید. برایمان نوشته بود که دوست دارد لب و بینی شبیه بچه های دیگر داشته باشد. دلم عجیب گرفت. آستین همت بالا زدیم و بالاخره موفق شدیم او را در بیمارستان موسی بن جعفر(ع) جراحی کنیم. او می افزاید: برآورده شدن آرزوی محمد جواد و خوشحالی وصف ناشدنی خانواده اش، جرقه ای بود در ذهن من و دوستانم برای اجابت آرزوهای بچه های دیگری مثل او که جبر روزگار، حسرتی بر دلشان گذاشته است. با همین نگاه و هدف بود که «کمپین آرزوهای قشنگ» شکل گرفت.
برآورده شدن 4 هزار و 300 آرزوی قشنگ
شاهوردی ادامه حرف را از فراز و فرودهای این تلاش قشنگ پی میگیرد و بیان می کند: در منزل به همراه همسرم می نشستیم و آرزوهای جمع آوری شده را فهرست می کردیم و در دوره هایی که با دوستانم داشتیم، آنها را میخواندیم و سعی میکردیم با کمک اطرافیانمان آنها را برآورده کنیم، آرزوهایی که گاه از داشتن یک عروسک شروع می شد و تا داشتن یک سرپناه یا تامین هزینه های درمان را دربر میگرفت. در حاشیه شهر مشهد، آرزوهای زیادی جمع آوری کردیم اما اجابت و تامین همه آنها کار دشواری بود.او ادامه می دهد: به یاد دارم یکی از بچه ها برایم نوشته بود:«دوست دارم در خانه ای زندگی کنیم که سقفی داشته باشد. ما همیشه آسمان را در هر شرایطی می بینیم...» بعد از تحقیق و پرس و جو متوجه شدیم این خانواده در بنای مخروبه ای زندگی می کنند و آن جا چادر زده اند. خوشبختانه توانستیم به مدد خیران برایشان خانه ای مناسب رهن کنیم. درهمین مدت دو سال اتفاقات زیادی رخ داد که باعث شد گروه کوچک ما بزرگ و بزرگتر شود و «کمپین آرزوهای قشنگ» منحصر به مشهد نماند و در کل ایران فعال شود.
این بانوی نیکاندیش بیان می کند: به عنوان مثال پدری در تالش آرزو داشت جوان 17ساله اش که از بیماری کلیوی مادرزادی رنج می برد، درمان شود. او قبل از این، سه فرزندش را به دلیل همین بیماری از دست داده بود. خواست خداوند بود که با مشارکت مردم مهربانمان و تلاش های اعضای تیم، این جوان تحت عمل پیوند کلیه قرار گرفت. ماه رمضان سال گذشته هم برای دو پسر نوجوان گلستانی که در مخروبه ای زندگی می کردند، خانه ای ساختیم.
او خاطر نشان می کند: فهرست آرزوهایی که دریافت میکنیم بسیار متنوع است، گاهی کسی حسرت زیارت حرم امام رضا(ع) را دارد و وسع اش نمی رسد و زمانی هم کودکی از ما اسباب بازی خواسته است. خلاصه در این مدت با آرزوها وحسرت های زیادی گریستیم و همراه آن که آرزویش اجابت شده است، لبخند زدیم. آمارهای مان می گویند که از طریق این پویش، چهارهزار و 300 آرزوی قشنگ برآورده شده که از این شمار، 500 آرزو، زیارت مشهد و کربلا بوده است.
تلخ ترین آرزوی قشنگ
مسئول «کمپین آرزوهای قشنگ» با اشاره به حضور سه ماه خود و همکارانش در کرمانشاه، بعد از زلزله مهیب سال گذشته، بیان می کند:در روستاهای سر پل ذهاب آرزوهای زیادی جمع آوری شد و هنوز هم کمک ها ادامه دارد و اولین گروهی بودیم که توانستیم خانواده های زلزله زده را به زیارت امام رضا(ع) بیاوریم.
شاهوردی که انگار خاطرهای به ذهن اش خطور کرده است، ناگهان میانه صحبت مان تعریف می کند: برایتان گفتم که کار ما اشک و لبخند زیاد دارد، یکی از ماجراهای مان عجیب مرا دگرگون کرد. آقا سید پیرمردی 97ساله بود که در یک اتاق تاریک و نمور و در فقر مطلق زندگی می کرد. تمام اعضای خانواده اش فوت شده بودند. پیرمرد برایمان گفت که تنها آرزویش سفر به کربلاست. او را در ایام منتهی به اربعین با وجود تمام سختی ها که همه نعمت و برکت بودند، به سفر کربلا و نجف و زیارت حرم ائمه اطهار(ع) بردیم. دو هفته بعد از سفر کربلا، خبر رسید که او چشم از این جهان فرو بسته است. انگار بار یک آرزو از شانههایش سبک شده بود.
50درصد هزینه ها را خودمان تامین می کنیم
این بانوی خیّر برایمان توضیح می دهد:حدود 50درصد هزینه ها از طریق خودم، دوستانم و دوستان دوستانم تامین می شوند، در دنیای مجازی اعتماد کمی از طرف مخاطبان وجود دارد اما با وجود این مردم مهربانمان همیشه همراه ما بوده اند و بقیه هزینه ها نیز به مدد آن ها تامین می شود. شاهوردی تاکید میکند: امروز بانوان زیادی هستند که در این عرصههای جهادی فعالیت میکنند. همیشه میگویند پشت سر هر مرد موفق یک زن توانمند و همدل وجود دارد و من هم میگویم که تا به امروز هر آن چه انجام دادهام، به مدد همراهی و کمک بیدریغ همسرم بوده است، حتی فرزندانم نیز با وجود سن کمی که دارند، همراه من هستند. شاکرم که خداوند به ما این توان را داد که در این مسیر حرکت کنیم.
14سال انتظار خادمی امام رضا(ع) را داشتم
نوبت به خودش می رسد تا از حسرتها و آرزوهایش بگوید؛«در تمام سال هایی که در مشهد ساکن هستم، مهمان شدن بر سر خوان امام رضا(ع) و تناول غذای حضرت قسمت ام نشد. حتی با وجود این که شرایط خادمی داشتم اما هر بار به دلیلی قسمت نشد اسم ام در فهرست خدام ایشان قرار بگیرد. خلاصه 14سال انتظار کشیدم تا خادم امام رضا (ع) بشوم، البته خدمتی از جنس دیگر؛ توفیق خدمت به مردم. شاید قسمت بوده است که واسطه آرزوها و اجابتشان باشیم. امیدوارم آقا امام رضا(ع) این خدمت را از ما بپذیرند.وی ادامه می دهد: آرزویم این است تا زمانی که نفس می کشم، در این راه ثابت قدم بمانم و تا جایی که در توان دارم، این راه را ادامه بدهم. دختر هفتساله ام چندباری به من گفته که دوست دارد پزشک جهادی بشود. افتخار می کنم که این حس خوب در او هم ریشه دوانده و دوست دارد این راه را ادامه بدهد.
شاهوردی تاکید می کند: ما از یک گروه تلگرامی در فضای مجازی شروع کردیم و هم اکنون 10روز است که با کمک کمیته امداد امام خمینی(ره) خراسان رضوی به دنبال دریافت مجوز مرکز نیکوکاری آرزوهای قشنگ هستیم. بخش عمده کار انجام شده است و در انتظار نهایی شدن آن هستیم. معاونت فرهنگی سپاه استان هم کانونی را در حاشیه شهر مشهد به پویش آرزوها اختصاص داده است تا حضور و تاثیرمان را بیشتر و بیشتر کنیم. وی می افزاید: هر ماه حداقل ۱۰۰ آرزوی قشنگ به دست ما می رسد البته تقاضای کمک به دست من میرسد و تنها افراد زیر خط فقر اولویت انتخاب ماست. برای اجابت این آرزوها کارگروه هایی تشکیل داده ایم که از پنج تا 20نفر عضو اصلی دارند. خوشبختانه مشارکت خوب بوده و مردم مهربانمان همچون همیشه، یک پای کار خیر هستند.