مرد کر و لال به اتهام آدمربایی و سرقت یک دستگاه خودرو پای میز محاکمه ایستاد و گفت ناشنوا بودن وی باعث شده تا صدای تیر شلیک هوایی پلیس را نشنود و اینچنین گرفتار شود. او همچنین مدعی بود، شاکی پرونده یک مواد فروش بوده که برای رهایی خود، او را گرفتار کرده است.
به گزارش جامجم، ساعت 3 بامداد 20 اسفند ۹۵ ماموران گشت پلیس در یکی از خیابانهای شرق تهران با یک دستگاه پراید روبهرو شدند که استعلام شماره پلاک آن نشان داد سرقتی است. ماموران به راننده ایست دادند، اما او بدون توجه به هشدار پلیس به راهش ادامه داد. تا اینکه ماموران با شلیک چند تیرهوایی و تعقیب و گریز، خودروی مورد نظر را متوقف کردند.
ماموران در بررسی خودرو متوجه شدند احسان ۵۰ ساله که راننده پراید بود ناشنواست و به همین خاطر هشدار پلیس را نشنیده است. در آن میان مسافر جوان خودرو، ادعای عجیبی مطرح کرد و گفت از سوی مرد کرد و لال ربوده شده است. با این شکایت، احسان بازداشت شد و خودش را بیگناه خواند.
احسان در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به اتهام سرقت پراید،آدم ربایی و تهدید با چاقو به ریاست قاضی محسن زالیبوئینی و با حضور یک قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد. این در حالی بود که شاکی پرونده پس از شکایت اولیه دیگر پیگیر ماجرا نشده و در دادگاه نیز حضور نداشت. در این جلسه مترجمی از اداره بهزیستی حضور داشت تا بتواند با زبان اشاره حرفهای احسان را بفهمد و دفاعیات وی را به قضات دادگاه منتقل کند .
مترجم بهزیستی به نقل از احسان گفت: من دو فرزند دارم، اما چند سال پیش همسرم از من جدا شد. ساکن شهرستان سنندج هستم و گاهی اوقات برای دیدن دوستانم به تهران میآیم.من هیچ کار خلافی مرتکب نشده و بیدلیل بازداشت شدهام.من از سرقتی بودن پراید مطلع نبودم. همان روز ساعت ۱۰ صبح پراید را از یکی از دوستانم که صاحب مغازه اغذیهفروشی است به مبلغ هشت میلیون تومان خریدم و قولنامه آن را نیز دارم. مبلغ سه میلیون تومان را نقد به فروشنده دادم و قرار شد مابقی را برایش کارت به کارت کنم. من ماشین را تحویل گرفتم و در حال گشتزنی بودم که یک مرد جوان را به عنوان مسافر سوار کردم. او به من پیشنهاد داد تا از او مواد بخرم اما قبول نکردم. او از ماشین پیاده شد و رفت اما چند ساعت بعد دوباره او را در خیابان دیدم. او برایم دست تکان داد و سوار ماشین شد. ما تا نیمه شب با هم در خیابانها گشت میزدیم و او برای فروش مواد مخدر به من اصرار میکرد. مشغول صحبت بودیم که ماموران به ما مشکوک شدند. مرد مسافر موادی را که در جیب داشت از پنجره بیرون پرت کرد، اما من که ناشنوا هستم هشدار پلیس را نشنیدم و به راهم ادامه دادم. من از دستپاچگی مسافر جوان متوجه شدم پلیس در تعقیب ماست و خودرو را متوقف کردم.
وی گفت: وقتی پلیس ماشین را متوقف کرد من نمیتوانستم حرف بزنم اما مرد مسافر برای رهایی خودش به دروغ به ماموران گفت من او را ربوده و با چاقو تهدید به مرگ کردهام. او مواد فروش بود و به همین خاطر حرفهایی را علیه من مطرح کرد که گرفتار شدم. من به خاطر شرایطم نتوانستم منظورم را به ماموران برسانم باور کنید از سرقتی بودن ماشین هم مطلع نبودم. مرد مسافر بعد از شکایت اولیهاش ناپدید شده و دیگر پیگیر پرونده نشد و همین موضوع نشان میدهد او گناهکار و دروغگوست.
قاضی از متهم خواست شماره تماس یکی از بستگانش را به آنها بدهد. سپس با برادر بزرگ احسان تماس گرفت و او تلفنی به شرح زندگی برادرش پرداخت و به سوالات قضات پاسخ داد. وی گفت: ما سه برادر بودیم اما مدتی پیش برادر بزرگمان در تصادف رانندگی فوت شد. احسان از همان بچگی کر و لال بود و زندگی با او مشکلات خاص خودش را داشت. او هر چند وقت یکبار برای دیدن دوستانش به تهران میآید. من بارها سعی کردهام مانع او شوم، اما نتوانستم. برادرم کار خودش را میکند و به حرفهای من اهمیتی نمیدهد. احسان حالا با مادر پیرم که تحت پوشش بهزیستی قرار دارد زندگی میکند. برادرم بیگناه است و به خاطر شرایطی که دارد دوستانش بارها سر او کلاه گذاشتهاند. احسان از سرقتی بودن ماشینی که خریده بیاطلاع بوده و حالا من از دادگاه تقاضا دارم تا از اتهاماتش تبرئه شود.
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.