دختر ۱۵ ساله زیر آزار‌های مکرر ناپدری

کد خبر: ۸۶۱۹۲۴
|
۲۸ آذر ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۳ 19 December 2018
|
9370 بازدید
|
۷

دختر15ساله با مراجعه به مددکار و مشاور کلانتری مشهد داستان زندگی تلخ خود را بازگو کرد.

به گزارش روزنامه خراسان، وی گفت: فقط پنج سال داشتم که مادرم در حالی که برادر کوچکترم را در آغوش می فشرد با چشمانی اشکبار به دنبال سرنوشت خودش رفت.

من که تا آن روز معنی طلاق را نمی دانستم دستان پدرم را محکم گرفتم تا او مرا رها نکند همان دستانی که بارها برای سیلی زدن به صورتم بلند شده بود ولی باز هم من آن دستان را دوست داشتم چرا که همان دست ها را حامی خودم می دانستم خلاصه مدتی بعد پدرم با زن جوانی به نام «ماه نساء» ازدواج کرد.

نامادری ام با کتک و تهدید مرا وادار می کرد تا «مادر» صدایش کنم ولی من علاقه ای به او نداشتم چرا که همواره کارهای سخت منزل را به من واگذار می کرد. او لباس های کثیف را داخل تشت پلاستیکی بزرگی می ریخت و مرا در زمستان سرد مجبور می کرد با دستان کوچکم همه آن ها را چنگ بزنم وقتی شستن لباس ها تمام می شد و پایین شلوار خیس شده ام تا زانو یخ می زد او هیچ توجهی به اشک هایم نداشت و دوباره جارویی به دستم می داد تا خانه را تمیز کنم. دوران کودکی من با این شرایط سخت درحالی سپری می شد که تنها دلخوشی ام بازی با اسباب بازی های دختر همسایه بود چرا که نمی توانستم درس بخوانم و پدرم قصد داشت هرچه زودتر مرا به خانه بخت بفرستد.

در همین روزها بود که یکی از بستگان مادرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد، با این که پدر رحیم وضعیت مالی خوبی داشت اما خواستگارم از نظر ذهنی عقب افتاده بود و من می دانستم اگر آن ها کمی پول کف دست پدرم بگذارند با این ازدواج موافقت می کند. خلاصه همین اتفاق افتاد و درحالی که من از شنیدن نام خواستگارم برخود می لرزیدم پدر و نامادری ام اصرار داشتند به عقد رحیم درآیم وقتی شرایط را این گونه دیدم به ناچار از منزل فرار کردم و به منزل یکی از دوستانم پناه بردم ولی دو روز بعد خانواده دوستم نیز مرا بیرون کردند و من بعد از مدتی سرگردانی در خیابان به منزل مادرم رفتم چرا که قبلا یک بار به دیدار مادرم رفته بودم و نشانی او را یاد داشتم.

مادرم که از دیدن من شوکه شده بود بعد از شنیدن سرگذشتم با تردید پذیرفت که مدتی در کنار آن ها از فرزندانش نگهداری کنم تا او سرکار برود اما آن جا نیز محیط امنی نبود چرا که ناپدری ام معتاد بود و افراد لاابالی و خلافکار به منزلش رفت و آمد داشتند. من هم درحالی مجبور به پذیرایی از معتادان بودم که نگاه های گناه آلودشان آزارم می داد.

از سوی دیگر نیز ناپدری ام وقتی مشروب و مواد مخدر مصرف می کرد در حالت غیر طبیعی مزاحم من می شد به طوری که از نگاه کردن به چشمان هوس آلودش وحشت می کردم از طرفی هم خجالت می کشیدم واقعیت ماجرا را برای مادرم بازگو کنم تا این که روزی با یکی از دوستانم درد دل کردم و او هم این موضوع را غیرمستقیم با مادرم درمیان گذاشت ولی مادرم نخواست آن را باور کند تا این که چند روز قبل وقتی دوباره ناپدری ام در آن حالت غیرطبیعی به سوی من آمد از ترس جیغ کشیدم به طوری که همسایگان با شنیدن سروصداهای من ماجرا را به پلیس اطلاع دادند.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۷
انتشار یافته: ۷
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
بنده خدا
احمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
یا خدا در مملکت چه اتفاقاتی می افته خدای همه مردم ایران را کمک کن مردم شیعه حضرت علی ع سزاوار این نوع از زندگی نیستند که اکثرا به خاطر مشکلات اقتصادی و بیکاری می باشه
امیر یوسفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۸ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
فقر و فلاکت !!
ارش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
معنی مسلمان بودن و زیستن در یک کشور اسلامی را فهمیدیم ای خدا چند میلیون بار....
افشین
|
United States of America
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
متاسفم واقعا
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
خدا ادمهای بی رحم از زمین برداره
مریخ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۳ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
یاد رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو افتادم اونجایی که کوزت پیش خانواده تناردیه زندگی میکرد
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟