سالهاست که بسیاری از کارشناسان بر این مسأله تأکید میکنند که یکی از راه های پیشرفت دانشآموزان در عرصه تحصیلی ایجاد نشاط بیشتر در مدارس و ساختار آموزشی است. نشاطی که در صورت تحقق آن میتوان به این مسأله که مدرسه به معنای واقعی به خانه دوم دانشآموزان تبدیل شود، امیدوار بود. اما آنچه که از گذشته تا به امروز شاهد آن بودهایم فضای متفاوت با اصطلاح خانه دوم شدن است؛ فضایی که دانشآموزان دائماً به تعطیلی و نبودن در مدارس علاقه دارند. به شکلی که درگفتوگو با بسیاری از آنها میتوان متوجه شد که آنها گرایش و تمایلی به حضور در کلاس درس از خود نشان نمیدهند.
دانشآموزانی که تافته جدا بافتهاند
در این بین نکته قابل توجه این است که این فضا در مورد همه مدرسهها صدق نمیکند. در مورد برخی مدرسهها به عینه میتوان این موضوع را مشاهده کرد که دانشآموزان به حضور در کلاس درس و همراه شدن با دیگر دوستان همکلاسی و همچنین همکاری با معلم علاقه زیادی دارند. با بررسی جزئیتر میتوان متوجه شد که چنین فضایی در برخی مدارس غیرانتفاعی شمال شهر تهران حاکم است؛ جایی که آموزشها براساس چند محور استوار هستند.
اول رعایت تعداد دانشآموزان در هر کلاس درس برای رسیدگی بهتر معلم و اختصاص وقت بیشتر به هر دانشآموز از سوی معلم!
دوم تنوع معلمان و گریز از تک معلم کردن یک کلاس در یک مقطع برای همه درس ها!
سوم اختصاص کلاسهای تفریحی و فرا درسی به دانشآموزان برای ایجاد تنوع و جلوگیری از دلزدگی آنها از مدرسه.
چهارم حساسیت ویژه در برخورد معلم با دانشآموزان و تلاش برای حفظ شخصیت دانشآموز در کلاس درس.
پنجم ارتباط بسیار مؤثر و دوسویه والدین و مدرسه و نظارت انجمن آموزشی مدرسه بر احوالات دانشآموز و گزارش این موضوع به والدین
و در نهایت اینکه دانشآموز پس از یک سال تحصیلی احساس میکند که در فضایی درس خوانده است که درست مثل خانواده دوم بوده است و برای همین بشدت به ادامه تحصیل علاقهمند میماند.
اما حالا بسیاری از کارشناسان چند سؤال مهم را مطرح میکنند. چرا باید چنین استانداردهایی تنها در مدارس غیرانتفاعی شمال شهر تهران حاکم باشد؟ چرا چنین سطح اختلاف برخورد و تحصیلی در بین این مدارس با مدارس دولتی دیگردر کشور وجود دارد؟
طبیعتاً بسیاری از صاحبنظران همچون مردم عادی جامعه پاسخ این سؤالها را اختلاف سطح پرداختی به عنوان شهریه در این مدارس نسبت به مدارس عادی دیگر میدانند. با در نظر گرفتن این پاسخ که جوابی واقعی و مبتنی بر هستها میباشد، کارشناسان به تبعات این موج پول محوری در سیستم آموزشی کشور توجه دارند.
عدالت آموزشی با یک کلاس درس و یک معلم؟
اولین موضوعی که در اینباره مدنظر قرار میگیرد نقص گسترده عدالت آموزشی در کشور است. شاید از سوی بسیاری از مدیران آموزشی در دولت های مختلف این مسأله مطرح شود که صرف برقراری آموزش رایگان برای همه، نوعی عدالت آموزشی محسوب میشود. اما در سوی مقابل بسیاری والدین با دیدن این سطح اختلاف آموزش میان این مدارس و مدارس غیرانتفاعی در نقاط خاص شهرهای بزرگ، از این جملات مطرح شده از سوی مسئولان متقاعد نمیشوند؛ چرا که اختلاف سطح آموزشی بسیار بالاست.
فاصله از نیمکت تا آسمان...
در ادامه با توجه به شرایط امروز این مدارس خاص غیرانتفاعی و مدارس دولتی کشور میتوان به چند اختلاف جدی که کاملاً آشکار هستند اشاره داشت.
اولین مسأله را می توان در تعداد دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی در هر کلاس درس با کلاسهای درس مدارس غیردولتی مشاهده کرد. در مدارس دولتی هر کلاس درس بین 25 تا 30 نفر جمعیت دارد در حالی که این عدد در مدارس غیرانتفاعی بین ۱۵ نهایتاً ۱۸ نفر نوسان دارد. شاید برخی گمان کنند که این مسأله فقط در مورد کلاسهای درس دهه شصت صدق میکرد اما با کمی مشاهده میتوان فهمید که هنوز هم در بسیاری از مدارس همان شرایط حکم فرماست.
دومین مسأله اختلاف نوع نگاه به موضوع آموزش در این مدارس با مدارس غیرانتفاعی است. در مدارس دولتی درس و محتوای آموزشی از سوی معلم به صورت فشرده و بدون در نظر گرفتن روحیه لطیف دانشآموزان مطرح می شود. آنچنان که در این مدارس دانشآموزان به دلیل فشردگی کلاسها خیلی زود از درس دلزده شده و آنچنان تمایلی به حضور در کلاس درس ندارند. این در حالی است که در سوی مقابل دانشآموزان کلاسهای درس مدارس غیرانتفاعی خاص برای یادگیری با انواع و اقسام متدهای روز آموزشی روبهرو هستند. بهطوری که بخشی از آموزش آنها از طریق ترکیب محتوای آموزشی با بازیها یا طی اردوهای مختلف است. به این ترتیب به همان اندازهای که دانشآموزان مدارس دولتی در اثر فشردگی و یکنواختی متد آموزشی از درس گریزانند؛ دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی شوق حضور در کلاس و یادگیری دارند.
سومین مسأله که حواشی بسیاری هم درباره آن به واسطه انتشار برخی کلیپها در فضای مجازی به وجود آمده، تفاوت نوع برخورد مسئولان آموزشی مدارس در مدارس غیرانتفاعی خاص با مدارس دولتی با دانشآموزان است. آنچنان که هر والدینی با دیدن این تفاوت برخورد از این مسأله اطمینان پیدا میکند که خروجی این دو کلاس از لحاظ کیفیت روانی دانشآموز کاملاً متفاوت است. مسألهای که تنها به دلیل اختلاف پرداخت شهریه رخ میدهد؛ حتی کار به جایی رسیده که والدین فرزندانی که در مدارس دولتی تحصیل میکنند، به صورت غیرمستقیم این اختلاف سطح برخورد را پذیرفتهاند؛ چراکه معتقدند اگر قرار بود با فرزندانشان برخورد بهتری شود باید در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام می کردند و شهریه بسیار بیشتری برای فرزندانشان از سوی آنها پرداخت میشد و این درست به معنای پذیرفتن یک تبعیض گسترده و بیحساب و کتاب در میان والدین است.
چهارمین مسأله اختلاف فاحش میان تنوع کلاسهای فوق برنامه در مدارس غیرانتفاعی با مدارس دولتی عادی است. نمونه ساده آن را میتوان در میزان توانایی دانشآموزان این مدارس در تکلم به زبانهای خارجی و استفاده از گجتهای جدید حوزه فناوری و تکنولوژی با میزان دانش دانشآموزان مدارس عادی در این حوزهها مشاهده کرد. در مدارس غیرانتفاعی تمام کلاسهای آموزشی برای آشنایی با ابزار آلات جدید تکنولوژی در حوزه دانش در نظر گرفته شده است؛ همچنین برای تسلط دانشآموزان به زبانهای خارجی برنامهریزیهای بسیار منظمی صورت میگیرد.
کشورهای دیگر این چنین نشاط آموزشی میسازند
حال با توجه به همه این مسائل باز هم ممکن است عدهای از مدیران حوزه آموزش براین مسأله تأکید داشته باشند که با توجه به اختلاف شهریه، این تفاوت در سطح آموزش هم طبیعی خواهد بود. در این باره باید به نوع طرز فکر بسیاری از مدیران آموزشی در کشورهای پیشرفته همچون ژاپن و مالزی توجه داشت. مدیران آموزشی در این کشورها بر این باورند که هر چقدر میزان اختلاف سطح آموزش کمتر باشد میزان شناسایی استعدادها و نیروهای انسانی و درنتیجه نشاط دانشآموزان بیشتر خواهد بود و این یک سرمایهگذاری بزرگ و کلان برای کل کشور و آینده آن سرزمین محسوب میشود؛ بهطوری که در این کشورها بر این باورند که باید هر روز و هر چه جلوتر میروند اختلاف سطح آموزشی به حداقل تنزل پیدا کند تا بتوانند در آینده نسل تحصیلکرده داشته باشند که برای همه آنها فرصت برابر شکوفایی وجود داشته است. کارشناسان آموزشی بر این باورند که دلیل وجود چنین نگرشی در این کشورها به دلیل اهمیت والایی است که آنها برای نیروی انسانی خود قائل هستند. مدیران آموزشی در این کشورها به این مسأله فکر میکنند که هر کدام از این بچهها میتوانند به مثابه یک سرمایه چندین میلیون دلاری برای آینده کشور باشند و با تزریق نشاط آموزشی به بهترین سمت ممکن هدایت شوند.
این ترک آموزشی به گسل افسردگی میرسد
این در شرایطی است که نبود رشد کافی سطح آموزش و دیگر محورهای نشاط ساز در عرصه تحصیلی در چندین سال اخیر بیانگر وجود نوعی تفکر رفع مسئولیت صرف در میان مدیران آموزشی بوده است. به شکلی که گویی آنها صرف وجود کلاس درس و حضور یک معلم در آن را برای تحقق عدالت آموزشی کافی میدانستند؛ در حالی که واقعیت امر اصلاً چنین چیزی نیست. به شکلی که از همان دوران ابتدایی هم میتوان اختلاف آموزشی بین دو فرد خردسال را به عینه مشاهده کرد؛ و به تبع این موضوع نتیجه این تبعیض در روحیه دانشآموزان و خانواده هایشان آشکار خواهد شد. به شکلی که میتوان گفت این ترک آموزشی به گسل افسردگی منجر خواهد شد.
به شکلی که به باور بسیاری از صاحبنظران همین تفاوت سطح آموزشی خود سبب ایجاد مشکلات روحی و روانی در بین دانشآموزانی میشود که در مدارس دولتی درس می خوانند و خانوادههای آنها جزو طبقات متوسط رو پایین جامعه هستند.
۱- بسیاری از دانشآموزان طبقات پایین جامعه وقتی از دانشآموزانی که در این مدارس ویژه درس میخوانند میشنوند که چه امکانات متفاوتی در اختیار آنهاست، دچار سرخوردگی خواهند شد. به شکلی که دائماً خود را با این دانشآموزان مقایسه کرده و در پنهان احساس حقارت میکنند. احساس حقارتی که مستقیماً روی میزان کیفیت تحصیلی آنها اثر خواهد داشت و حتی میتوانند به شکل پرخاش در فضای خانه و بیتمایلی به تحصیل خود را نشان دهد؛ چراکه وقتی این دانشآموز شاهد این صحنه است که دانشآموز دیگر از نوع متفاوتی از کلاسهای آموزشی در مدرسه برخوردار است در یک فضای بیانتهای مقایسه با دیگری قرار میگیرد. همچنین که وقتی این دو در گفتوگو با یکدیگر متوجه اختلاف سطح برخورد معلمان با آنها میشوند، ضربه جدی روحی به دانشآموزان طبقه پایین جامعه وارد میشوند. به شکلی که میتوان گفت این دانشآموز از همان سنین کودکی و خردسالی طعم تلخ اختلاف طبقاتی را حس می کند و به این ترتیب نشاط رفتاری و آموزشی از بین میرود.
۲- این اختلاف آموزشی حتی سبب غمگین شدن بسیاری از خانوادهها هم میشود؛ چرا که خانوادهها دائماً به این مسأله فکر میکنند که فرزند دوست یا اقوامشان در بهترین شرایط تحصیل میکند و به این ترتیب بهطور ناخودآگاه این مسأله در ذهن شان متبادر میشود که فرزندانشان از همین امروز از فرزندان دوستان و اقوام عقبتر هستند. موضوعی که بهطور حتم در روحیه والدین بشدت اثرگذار است. وقتی روحیه والدین این چنین آسیب میبیند، بدون تردید در روحیه فرزندان آنان نیز این تضعیف روحیه اثرگذار خواهد بود. به این ترتیب فرزندان با یک بحران مضاعف روبهرو میشوند؛ چرا که از یک سو خود نظاره گر نوعی تبعیض آموزشی با دوست و اقوامی هستند که والدینشان از تمکن مالی بیشتر برخوردار است و از سوی دیگر شاهد رنج والدینشان هستند که دائماً از خود می پرسند که چرا نتوانستند چنین شرایط برابری را برای فرزندشان ایجاد کنند؟ در نتیجه این بحران مضاعف خود را در نشاط آموزشی دانشآموز بهطور حتم نشان خواهد داد؛ آن چنان که به تعبیر بسیاری از روانشناسان همین مسأله سبب میشود که در بین اقشار پایین جامعه نوعی دلسردی نسبت به یادگیری و حضور در سر کلاس درس وجود داشته باشد و حتی این مسأله میتواند سبب شود که بخشی از آنان به دلیل اینکه دائماً نوعی احساس عقب ماندگی از دیگری میکنند از ادامه تحصیلات منصرف شوند.
دانشآموز اسیر تبعیض آموزشی چه تصوری دارد؟
در مجموع باید اشاره داشت که در صورت ادامه این روند تبعیضآمیز باید منتظر تبعات روانی و آموزشی آن بود. مشاهدات عینی بیانگر این است که این روند نه تنها اصلاح نمیشود بلکه روز به روز هم افزایش مییابد. به شکلی که میتوان از همین امروز پیشبینی کرد که ما شاهد اختلاف سطح بسیار فاحشی میان دانشآموزان فارغ التحصیل از مدارس عادی با مدارس غیرانتفاعی خواهیم بود و در نتیجه ما با نسلی از دانشآموزان روبهرو خواهیم بود که:
۱- از امروز به دلیل شاهد بودن نوعی شکاف میان خود و دیگری احساس افسردگی میکنند و حتی یک حس ناخودآگاه منفی نسبت به دوست یا اقوام هم سن و سال خود دارند.
۲- دانشآموزی که چنین تفکرات منفی داشته باشد به واقع تمرکزی مناسب روی تحصیل خود نخواهد داشت و حتی در مراحل بالاتر دائماً به این تبعیض فکر میکند و حتی خود را قربانی نوعی برنامهریزی اشتباه و نادرست آموزشی میداند.
۳- در شرایط حادتر و عمیقتر دانشآموزی که از امروز درگیر چنین موضوعی است و نشاط تحصیلی ندارد در نهایت هم احساس تعلق به خود را به جامعه و سرزمین خود از دست میدهد.
در مجموع میتوان گفت که برای ایجاد نشاط آموزشی در میان دانشجویان و افزایش بهره وری در میان آنان باید از همین امروز به فکر اصلاح این روند اشتباه بود. به شکلی که بتوان با سرمایهگذاری مناسب و فکر کردن به این موضوع که این سرمایهگذاری میتواند در نهایت به نفع کل کشور در آینده باشد، سطح آموزشی این دانشآموزان را به دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی نزدیک کرد و بهطور کلی در یک برنامهریزی بلند مدت کیفیت ارائه آموزش را یکسان ساخت.
گزارش از: رضا فرخی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.