در میان رشته کوههای بلند زاگرس میراثی گرانبها نهفته است؛ آواها و نغمههایی که از ابتدای خلقت در بطن انسان نهادینه شده و امروز گنجینه شنیداری موسیقی ایران محسوب میشود.آوای «هوره»، «مور» و «سیاه چمانه» و سازی که خود عالمی دیگر است؛«تنبور». آواها و نغمههایی که امروز صاحب خانه شدهاند و خود میزبان عاشقان موسیقی هستند و بزرگانی که در این سالها راهبر و پیشرو هنر موسیقی بودند....
شهریور ماه سال گذشته بود که خانه تنبور با حضور بزرگانی چون شهرام ناظری، کیهان کلهر، حسین علیزاده و محمدرضا درویشی و.. در روستای بانزلان افتتاح شد؛ حرکتی که آغازگر احیای آشیانههایی گرم و دلنشین برای آوازهای «هوره»، «مور» و «سیاه چمانه» بود و سرانجام در دی ماه امسال خانههای مور و در ادامه هوره و سیاه چمانه نیز بازگشایی شد و تمامی این اتفاقات به همت علی اکبر مرادی بود؛ آهنگساز و نوازنده صاحب سبک ساز و مقام خوان تنبور. میگوید دیگر به تمام آرزوهایم رسیدهام و باری که بر دوش داشتهام به سرانجام رسیده حال نوبت مسئولان است. استاد مرادی متولد 15 اسفند سال 1336 است. گفتوگو با این هنرمند به بهانه افتتاح این خانهها را در ادامه میخوانید.
توجه به حفظ و پاسداری اصالتهای موسیقی ایران از نکات بسیارمهمی است که از نگاه هنرمندانی چون شما به دور نبوده است، به مانند ایجاد خانه «تنبور» که خاستگاه آن به مناطق کردنشینان برمیگردد، همچنین چندی پیش هم خانههای «هوره»، «مور» و «سیاه چمانه» را در راستای همین اهداف راهاندازی کردید. درخصوص فعالیتهای این خانهها بگویید؟
هر فردی در زندگی خود اهداف خاصی دارد که از روی علاقه آن را دنبال میکند و هرچه در این مسیرقدم برمیدارد بیشترعشق میورزد تا آنجا که آرام آرام این عشق به یک فکر و یک احساس وظیفه تبدیل میشود و به آن میاندیشد که چه فاکتورهای مهمی برای پردازش آن باید صورت بگیرد و وظیفه او در قبال آن چیست.
علاقه من به ساز تنبور به دوران کودکی برمیگردد و از همان دوران، فراگیری تنبور را زیر نظر استادان مختلف آغاز کردم و سالها بعد به پژوهش در مقامات تنبور پرداختم و بهصورت یک آرشیو جمعآوری کردم و درادامه برای حفظ این مقامات خانه تنبور را راهاندازی کردیم که البته دراین راه فراز و فرودهای بسیاری بود و مسئولان وقت طی این سالها کملطفیهای بسیاری به ما داشتند تا آنجا که به مدت 10 سال ساخت این خانه متوقف شد و سرانجام شهریور ماه 96 با تلاشهای بسیار، این خانه را در زادگاهم در روستایی بهنام بانزلان از توابع بخش گهواره و شهرستان دالاهو افتتاح کردیم؛ خانهای برای یکی از سازهای باستانی ایران؛ سازی که با خود موسیقی به همراه دارد و تنها یک ساز نیست و دارای یک رپرتوار قدیمی و قابل توجه است.
کرمانشاه ازمناطق قدیمی ایران و زیستگاه ساسانیان بوده و وسعت جغرافیایی آن از قصر شیرین تا اسدآباد است. دراین منطقه علاوه بر مقامات تنبور سه نوع موسیقی باستانی و کهن دیگرهم وجود دارد که ازنظر قدمت کمتر از ساز تنبور نیست مانند آوازهوره، آواز مور و آواز سیاهچمانه که سیاه چمانه به منطقه هورامان اختصاص دارد، ما تلاش کردیم این چهار موسیقی کهن صاحب خانه شوند و به مسئولان استانی پیشنهاد کردیم درجهت شعارهایی که برای حفظ فرهنگ و هنر میدهند این خانهها درسطح استان ودرچهار منطقه ایجاد شوند. ایده ساخت این خانهها به سفرم به منطقه دیاربکر ترکیه برمیگردد، درآنجا محل و ساختمانی بهنام «مالی ده نگ بیژ» وجود داشت به معنای خانه آواز، ساختمان قدیمی که به دوران عثمانی برمیگردد. موسیقی این منطقه حیران و لاواک است که آوازکهن قوم کرد بوده است. این ایده سبب راهاندازی ایجاد این خانهها شد تا علاوه برجاذبه توریستی، مردم ازنزدیک با این موسیقیها آشنا شوند تا بتوانیم فرهنگمان را حفظ کنیم. خوشبختانه بازماندگان این نسل در قید حیات هستند؛ پیرمردهای دوستداشتنی که در این حرفه اصیل و ارزشمند سالها تلاش کردهاند و از هیچکسی انتظاری نداشتند و همین که در ایام پیری احساس وجود و شادی داشته باشند و در جمع جوانان قرار بگیرند برای آنها بسیارخوشحالکننده است و البته ناگفته نماند حضورآنها افتخار نسل امروز است، چرا که فرهنگ خود را به جوانان منتقل میکنند خوشبختانه توانستیم با کمک و مساعدت حجتالاسلام رحیم جعفری مدیرکل فرهنگ وارشاد اسلامی استان کرمانشاه که بجد و دلسوزانه پیگیراین موضوع بودند؛ بحمدالله آرزویمان به ثمر نشست. خانه «موره» دومین خانه ای بود که 11 دی ماه راهاندازی شد؛ مور آوازی است که لک زبانان میخوانند و شهرستان هرسین یکی از مراکز مهم لکزبانان است که اغلب مردم این منطقه به این آوازعشق میورزند، بعد از آن 24 دی ماه امسال خانه «هوره» در اسلام آبادغرب افتتاح شد. آوازهوره بیشتردرایلات وعشایر کرمانشاه خوانده میشود ومربوط به ایلهای گوران، زنگنه، کلهر، سنجابی و بخشهایی از استانهای ایلام و لرستان است. آوازهایی از نوع هوره، مور و سیاه چمانه ازابتدا وجود داشتند اما آواز هوره انواع مختلفی دارد بهطور مثال در خانقاههای نقشبندیه و قادریه، قبل از اجرای مراسم سماع و ذکر، آوازی شبیه هوره بهنام سوز میخوانند. البته ترجمه شاهنامه فردوسی را هم با نوعی هوره خاص بهنام شاهنامه خوانی میخوانند، هوره خاصی که از گذشته بوده وهست. یا آنکه پیش از تأسیس رادیو و گوش سپردن مردم به برنامههای رادیویی، این مردم در شبهای زمستان به دورهم جمع میشدند وشبها را با خواندن شاهنامه و هوره و دیگر آوازهای کهن میگذراندند.
اما در ساز تنبور سه نوع مقام وجود دارد مقامات حقانی وکلامهای آیینی و قدیمی، آوازهای هوره یا مقامات مجلسی که در واقع آوازهای قوم کرد است و بعد از آن مقامات مجازی که جدیدتر هستند مثل موسیقی عاشقانه، کار، جنگ و صلح. بخشی که جزو موسیقی هورهها یا مقامات مجلسی قرار میگیرد 16-15 مقام است مقاماتی چون طرزرستم، غریبی، ساروخانی، هجرانی، باریه، و....
هوره جزو اولین اصواتی بوده که شکل موسیقی داشته و از حلق انسان خارج میشود، بهطور مثال در شکارهای دستهجمعی یا هنگام ترس و خوشحالی این صدا را از حلق خارج می کردند و بعد آرام آرام و با فاصله گرفتن از زندگی اولیه یا غارنشینی، نیاز و ضرورت به غذای روح، سبب شد موسیقی آوازی شکل بگیرد، درواقع هوره یکی از همان صداهای اولیه است که به مرور زمان و طی قرون با توجه به خواستههای قومی و زبانی به شکل نواهایی چون غم، شادی، تمنا وعاشقانه درآمده است.امروزه «هوره» معنای متفاوتی دارد اما آنچه که همچنان باقی مانده آوازی است که در بین کردها، لکها و لرها خوانده میشود.
آیا این نوع آوازهای قدیمی مورد استقبال مردم و علاقهمندان موسیقی است و کاربرد دارد؟ چرا که با گذشت زمان موسیقی اصیل ایران رو به شهری شدن رفته و کمی از رنگ و بوی اصالت خود فاصله گرفتهاست.
نگرانی ما هم وقوع همین اتفاقات است و به همین سبب خانه هوره، تنبور، مور و سیاه چمانه را راهاندازی کردیم به این دلیل که جوانان از موسیقی شهری هم عبور کردهاند و دیگر به موسیقی سنتی و اصیل گوش نمیدهند. متأسفانه شبکههای ماهواره ای و فضاهای مجازی براحتی قابل دسترس شدهاند و موسیقیهایی به گوش جوانان میرسد که به این سرزمین تعلق ندارد، بنابراین وجود این خانهها میتواند بسیار کارساز باشد و البته هنوز هم برای ایجاد چنین امکاناتی دیر نشده است. استادان فن در قید حیات هستند و اغلب جوانان علاقهمند به موسیقی به این نوع موسیقیها عشق میورزند، تنها ضرورت حمایت و اطلاعرسانی مسئولان و حمایت مردم از فرهنگ خودشان است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
آیا آوازهایی چون «هوره» طی این سالها تغییر و تحولاتی هم داشته است؟
بله، قطعاً تغییراتی داشته اما بسیاری از اصالتهای آن هم بکر و دست نخورده باقی مانده است. وجود این خانهها سبب میشود بهطور مستقیم در محضر استادان تلمذ کنیم. همچنین با ایجاد این خانهها و برگزاری جشنوارههای سالانه یا فصلی میتوانیم جوانان را به این هنر ترغیب و تشویق کنیم، چرا که در خون مردم جاری است و با آنها همراه بوده و خیلی زود این جوانهها رشد خواهند کرد. بنابراین به ادامه حیات این هنر جای امیدواری است. در مورد خانه «مور» هم این موضوع صدق میکند. مناطق لکنشین به این موسیقی عشق میورزند و این آواز را به سایر آوازها ترجیح میدهند. همچنین موسیقی سیاه چمانه که چندی پیش خانه آن در نوسوت افتتاح شد نیز به همین منوال است.
البته موسیقی سیاه چمانه که اصل آن آواز است چندین نوع بوده؛ یک بخش آن آوازی است و بخش دیگر که «دریانه» نام دارد درخانقاهها خوانده میشود و بخش دیگر بزم «چپله» است که بهصورت ریتمیک بوده و برای رقص و شادمانی است. لازم به ذکر است موسیقی سیاه چمانه بهخاطر طبیعت آن منطقه که کوهستانی است بیش از تمامی موسیقیها استقبال میشود و کاربرد دارد. با افتتاح این خانهها من به تمام آرزوهایم رسیدم البته این ابتدای کاراست متأسفانه بسیاری از مسئولان ما بزرگترین هنرشان این است که با موسیقی مخالفت کنند. بسیاری از این دوستان فکر میکنند انجام این کارها برایشان گران تمام میشود، چرا که عنوان آن موسیقی است در صورتی که اینگونه نیست؛ این دوستان اگر بهدنبال رضایت مردم هستند تا خدا هم از آنها راضی باشد، باید به خواسته آنها احترام بگذارند و فرهنگشان را حفظ کنند. در این چهل سال از انقلاب اسلامی تنها صنوفی که در این مملکت هیچ کار اشتباهی انجام نداده جامعه هنر و بویژه موسیقی است چرا که نه پول کسی را دزدیدهاند و نه مرتکب خطا شده است.
آینده این خانهها چه خواهد شد؟ آیا بازار کاری خواهند داشت؟
ما تمام تلاش خود را انجام دادیم تا این خانهها مجوز فعالیت داشته باشند مابقی کارها به حمایت و درایت مدیران و مسئولان فرهنگی و حمایت مردم بستگی دارد آنهایی که شعار مبارزه با تهاجم فرهنگی را سر میدهند برای مبارزه با تهاجم فرهنگی باید چنین راهکارهایی داشته باشند. در مقابل تهاجم فرهنگی و کسی که اسلحهاش فرهنگ است ما نیز باید با اسلحه فرهنگی مبارزه کنیم. در هورامان هیچ اسلحه فرهنگی براتر و تیزتر از موسیقی سیاه چمانه نیست، چرا که مردم این سرزمین با این موسیقی بزرگ شدهاند و آشنا با این هنرهستند. باید جشنوارههایی چون موسیقی جوان برگزار شود و استعدادهای این منطقه و بهترین سیاهچمانهخوان معرفی شوند و در بین جوانان رقابت و انگیزه ایجاد کنند.
موسیقیهایی چون هوره، سیاه چمانه، مور تا به امروز در هیچ کنسرت یا جشنوارهای بویژه در تهران اجرا نشده و حتی خود استادان هم به آن توجهی نداشتهاند، نظر شما دراینباره چیست؟
بله و این اتفاق جای تأسف دارد و وظیفه استادان موسیقی است که در این زمینه فعالیت میکنند. سالها پیش درجشنوارههایی که در حوزه هنری برگزارمیشد و اتفاقاً آقای درویشی دبیر آن جشنوارهها بودند من هورهخوان و سیاهچمانه خوان به تهران دعوت کردم و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت اما امروزاین استادان در بین ما نیستند و باید عرصه ای برای این جوانان گسترده شود و بار دیگر این کارها را به گوش مردم برسانند.
شما چندین سال داور جشنواره موسیقی جوان در بخش تنبورنوازی بودید و با وجود تجربه و سالها تلاش در معرفی مقامات کردی چرا تلاش نکردید در کنار دیگر سازهای موسیقی نواحی به آوازهای محلی چون هوره در جشنواره بپردازید؟
بله؛ به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. دوستانی که در هورامان مسئول هستند باید برای جشنواره جوان تبلیغ کنند و جوانان را به این جشنواره معرفی کنند یا مسئولان خانه هوره یا مور، این از کمکاری مسئولان ارشاد است. در دوران مدیریت آقای مرادخانی بهعنوان معاون هنری وزارت ارشاد، 4 سال تلاش کردم تا موسیقیهای نواحی به جشنواره موسیقی جوان گنجانده شود، چرا که در دورههای گذشته موسیقی مقامی جزو جشنواره نبوده و تنها موسیقی کلاسیک و سنتی به رقابت میپرداختند. بنابراین با افزوده شدن موسیقیهای نواحی و سازهایی چون تنبور، دوتارعاشقی خراسان، دوتار ترکمنی، موسیقی گیلکی، مازندرانی، لری، بختیاری به جشنواره موسیقی جوان سبب شد این جشنواره گستردهتر شود تا آنجا که مراسم اختتامیه آن را در دو بخش برگزار کردند و اگر امروز کوتاهی صورت میگیرد مربوط به معاونتهای هنری ادارات کل ارشاد و انجمنهای موسیقی استان است وهمچنین موزیسینهایی که باید دل بسوزانند.
آیا ضرورت دارد یک جشنواره برای آواهای موسیقی راهاندازی شود؟
بله. قطعاً؛ در جشنواره امسال موسیقی جوان، تنبورنوازی با آواز همراه بود و حتی پیشنهاد دادیم کسانی که در زمینه آواز چندان مستعد نیستند بهصورت زمزمه این مقامها را بخوانند. در آموزش ساز تنبور هیچ کم و کاستی وجود ندارد و مقامات و کتاب های آموزشی آن جمعآوری و منتشر شده است و ادامه این راه به همت معلمان بستگی دارد و اینکه چگونه یک شاگرد خوب پرورش بدهند.
تنبور هم به مانند دف از سازهای اصیل موسیقی ایرانی است و از قداست خاصی برخوردارتر بوده آیا نیاز است این ساز بهروزتر شود؟
موسیقی اصیل باید با حفظ احترام به روزرسانی شود. به نظر من تمام سازها مقدس هستند اما تقدس آنها تا زمانی است که این قداست در همه جا حفظ شود. ما هنرمندان خود تشخیص میدهیم کدام موسیقی میتواند مقدس باشد یا نباشد یا هنری ناب است یا مردود. متأسفانه امروزه موسیقی جنبه مادی پیدا کرده است؛ درجامعه شنیداری ما تعداد ناآگاهان به موسیقی بسیار بیشتر از آگاهان به این فن است، چرا که اگرغیر از این بود آثار فاخر ما بازار کسادی نداشت و کنسرتهای بزرگ هنری با سالنهای خالی برگزار نمیشد و برای موسیقیهای غیرهنری سرودست نمیشکستند. همه اینها به این علت است که هیچ توجهی به آموزش فرزندانمان نداریم و راجع به مسائل فرهنگی آگاهی نداریم. البته این امر دلایل مختلفی دارد و یکی از این مسائل مشکلات اقتصادی است. خانوادهها براین نظر هستند اگرشکم فرزند خود را سیر کنند کار بزرگی کردهاند نیازهای فرهنگی او ضرورتی ندارد اما خانوادههای متمدن تر میتوانند به این امر توجه کنند که گاه نمیکنند. به عقیده من زیر خط فقر بودن تنها گرسنه ماندن شکم فرزندانمان نیست بلکه فرهنگ هم گرسنه میماند و از گرسنگی میمیرد و در آخر یک فرهنگ دیگر از آن سوی آب به ما دیکته میشود.
با این تفاسیر آیا بازار موسیقی پاپ سبب کمبود فرهنگ دربخش هنر و موسیقی شده است؟
بله. حقیقت این است که موسیقی پاپ حمایت میشود. البته بانی این کارصدا وسیماست، صدا و سیمایی که ساز و آواز را نشان نمیدهد و فکر میکند موسیقی مشکل دارد در صورتی که خود این سازمان بنیانگذار موسیقیهای مبتذل است.
من مخالف موسیقی پاپ نیستم اما به شرط آنکه در جایگاه خود به کار رود. موسیقی پاپ هم باید باشد، چرا که جوانان دوست دارند تحرک داشته باشند اما نمیتوانیم در فلان جشن صدای استاد آواز ایران را پخش کنیم تا جوانان شادمانی کنند منتهی جایگاه آن باید مشخص شود. نکته دیگر این است که در جشنواره موسیقی فجر سالن رودکی یا تالار وحدت را به موسیقی پاپ اختصاص میدهند که کار منطقی به نظر نمیرسد. چرا ما حاضرهستیم به قیمت نابودی موسیقی کوتاه بیاییم! چرا هنرمندان یا مسئولان در زمینههای دیگر کوتاه نمیآیند؟! بسیاری ازاستادان موسیقی درگیر قوت زندگی خود هستند آنهایی که عمر خود را پای فرهنگ و هنر این سرزمین گذاشتند و امروز اوضاع مالی خوبی ندارند؛ این اتفاق بدان معناست کسانی که موسیقی را میشناسند انگشت شمارشدهاند.
در چهل سالی که از انقلاب اسلامی میگذرد، دستاورد حوزه فرهنگ در بخش موسیقی نواحی به چه صورت است؟
منظور از دستاورد از سوی چه کسانی است؟ بزرگترین لطف دولت این است که مانع موسیقی جدی و خوب نشود و آن را مردود نکند. به باور من طی این سالها هنوز اتفاق خوبی برای موسیقی نیفتاده است. آیا در این سالها سالن موسیقی ساخته شده است یا دانشکده موسیقی راهاندازی کرده اند؟! امروزه جشنواره موسیقی جوان تنها حامی جوانان است و همه استادان پای این جشنواره ایستادند و هرکاری توانستند انجام دادند. البته نسبت به اینکه امکاناتی برای هنرمندان شهرستانی اختصاص نمیدهند معترض هستم. اما بهطورکلی جشنواره موسیقی جوان درحال حاضر درزمینه استعدادیابی و تشویق جوانان و نوجوانان به سمت موسیقی درست و هنری در کشور حرف اول را میزند.
در این سالها از نظر کمیت چه در عرصه نوازندگی و چه در عرصه خوانندگی رشد بسیارخوبی داشتهایم اما از نظر کیفیت باید ببینیم آیا هنرجویان توانستند پا جای استادان بگذارند یا آنکه دانشجویان شایسته هنوز در راه هستند و ظهور هنرمندانی چون علیزادهها، لطفیها، کلهرها و...زمان زیادی خواهد برد؟!
البته زمانه تغییر کرده و همین که موسیقی اصیل سرجای خود باقی مانده جای امیدواری است بخصوص در شهرستانها همه اینها اتفاق ارزشمندی است و نمیتوان گفت تحولی صورت نگرفته و حتماً هم ستارههایی در این آسمان خواهد درخشید و این عشق را باید مردم حفظ کنند. نکته دیگر که لازم به گفتن است در خصوص فراخوانهای جشنواره چه در بخش سازی یا آوازی موسیقی است که در آن اشاره شده نفر اول 600 هزار تومان، نفر دوم 400 و نفر سوم 200 این کاربسیاراشتباهی است؛ آیا ارزش هنری یک هنرمند با همین مقدار پول سنجیده میشود؟ اگر برای جوانان پول را معیار قرار دهند به جای اینکه به هنر فکر کنند به آن مبلغ تعریف شده میاندیشند. هیچ کدام ازاستادان موسیقی که در رأس کار هستند وقتی ساز و موسیقی را شروع کردند به بخش مادی توجهی نداشتند حالا اگر شغل او درآینده موسیقی است چیز عجیبی نیست و باید زندگی کند اما آنها برای شروع و رسیدن به قلهها هرگز به پول فکر نمیکردند.
جایگاه موسیقی ایران درعرصه جهانی چگونه است؟
با سفر هنرمندان به خارج از کشور و برگزاری کنسرت در آن سرزمینها موسیقی ایران به دنیا معرفی شده است البته هرچند آنها با معنی کلامی که خوانده میشود آشنایی ندارند. در کشورمان هم مردم به موسیقی با کلام بیشتر علاقهمند هستند چون زبان شعر و نغمات را نیز میفهمند. بنابراین وقتی موسیقی با کلام همراه میشود بیشتربه جانشان مینشیند و معمولاً صدای یک سازهرگز نمیتواند به مانند یک صدای خوش تأثیرگذار باشد.
نظر شما در خصوص همراهی سازهای ایرانی با سازهای غربی چیست؟
عدهای بر این نظر هستند هر موسیقی که رنگ و بوی غربی داشته باشد به روز شده است به هرحال تکنیکهای من هم با نسل قبل تر از خودم فرق میکند. نسل امروز تنبورنوازان گسترش پیدا کرده است و خوشبختانه یا متأسفانه برای ادامه کار یک نفر را الگوی کاری خود قرار میدهند و همچنان همین روند ادامه مییابد در صورتی که بهکار گرفتن آن تکنیکها تا یک زمان خوب و اصولی است و اگر قرار باشد همچنان این روش ادامه یابد فایده ای ندارد. تنبور را باید مانند تنبور نواخت، تار را هم مثل تار نه مثل سازهای غربی. افراد بسیاری هستند که ساز دف را پرتکنیک مینوازند اما وقتی گوش میکنید صدای دف نمیدهد و یک صدای بیگانه است،اما در همنشینی سازها باید فرهنگ استفاده از آن را هم بدانیم.
آینده موسیقی ایران را چگونه میبینید؟
موسیقی سنتی ایران از موسیقی مقامی نشأت گرفته است؛ و با در کنار هم قرار گرفتن مقامها، موسیقی ردیف شکل گرفت و امروز این موسیقی در دنیا زبانزد شده است. من به آینده موسیقی ایران امیدوارم؛ موسیقی به مانند زبان است اگر زبان از بین برود موسیقی هم از بین میرود اما هیچ کدام از اینها از بین نمیرود چون در جان مردم نشسته است.
فعالیت این روزهای شما در چه زمینهای است؟
متأسفانه بازار موسیقی آشفته است و حمایت نمیشود و بعد انتشار یک آلبوم سریعاً کپی میشود ومخاطبان موسیقی قانون کپی رایت را رعایت نمیکنند.از صفر تا صد تولید یک آلبوم موسیقی هزینه براست و برای حمایت از موسیقی ملی باید هیأتی تشکیل شود و از کارهایی که به صلاح فرهنگ و هنر کشور هستند حمایت کنند تا کار ماندگار تولید شود. خود من به شخصه سه - چهار کار آماده انتشار دارم که نمیتوانم منتشر کنم.
گفتوگو از: ندا سیجانی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.