از معدود بازماندگان متخصص زبانهای خط میخی ایلامی، اکدی و بابلی جهان و تنها دارنده مدرک دکترای جهان در این رشتهها بهشمار میآید، سالها شاگردی ریچارد هلک، ایلام شناس و آشورشناس امریکایی مشهور را کرده و از این طریق هم یک عنوان دیگری از این اولینها را از آن خود ساخته، تنها شاگرد زنده یاد هلک. پروفسور عبدالمجید ارفعی، پژوهشگر و متخصص زبانهای اکدی، بابلی و ایلامی را علاوه بر اینها نخستین مترجم منشور کوروش کبیر از زبان اصلی به فارسی هم میدانند. پیش از انقلاب بعد از سالها درس خواندن و تحقیق به کشور بازگشته، با اینکه طی تمام این سالها از امکانی برای انتقال آموختههایش به علاقه مندان در فضای دانشگاهی برخوردار نبوده. از همان سال 54 که به کشور بازگشت در جهت راهاندازی و اقناع مسئولان آموزشی به راهاندازی رشتههای دانشگاهی برای زبانهایی که در آن متخصص شده تلاش کرد اما تا به امروز بینتیجه مانده و حالا مهمترین نگرانی اش این است که او برود و نتواند داشتههایش را به جوانان آموزش بدهد، آن وقت لوحها و گل نبشتههایی بمانند که هر کدام بخشی از تاریخ سرزمینمان را در بردارند و کسی قادر به خواندن و ترجمه آن نباشد. به بهانه اطلاع از چند کتاب آماده چاپی که حاصل ترجمههای او از آثار هلک است به سراغ او رفتیم، کتابهایی که جلد نخست آنها را پیشتر در قالب دو مجلد منتشر کرده و حالا سه کتاب دیگر آماده چاپ دارد، بهگفته پروفسور ارفعی از سه کتاب باقی مانده که آماده چاپ هستند دو تای آن آنقدر مفصل است که در سه مجلد منتشر خواهد شد. البته به واسطه بدعهدی مسئولان دانشگاه شیکاگو هنوز موفق به دریافت عکسهای لازم برای انتشار آنها نشده است. تنها آرزوی این استاد پیشکسوت زبانهای باستانی در 80 سالگی پیدا شدن راهی برای آموزش شاگردانی است که بتوانند راه او را ادامه دهند. او آنقدر عاشق این سرزمین است که با وجود همه بیمهریها از بازگشت به ایران پشیمان نیست: «اینجا خانه من است، اگر عاشق نبودم به سراغ این رشته و گل نبشتهها نمیرفتم، همین جا میمانم و همین جا میمیرم. تنها حسرتم این است که بروم و بعد از من کسی قادر به خواندن این یافتههای باستان شناسی نباشد. ای کاش مسئولان اهمیت این مسأله را درک کنند.»
قبل از هر سؤالی از خانوادهتان بگویید، بویژه که تا جایی که میدانم سایر خواهر و برادرانتان هم در حوزههای مختلف متخصص بوده و تحصیلات دانشگاهی در سطوح بالا دارند؟
متولد کوه گنو بندرعباس هستم، پدرم بازرگان مواد غذایی بود و با وجود آنکه در حد ابتدایی قدیم درس خوانده بود اما شعر میگفت و اغلب مواقع، حتی وقتی فارغالتحصیل کارشناسی زبان و ادبیات دانشگاه تهران شدم بهتر از من درباره ادبیات صحبت میکرد. مادرم اما سواد چندانی نداشت، با این حال همه ما تحصیلاتمان را ادامه دادیم و هرکدام به سراغ ذوق و سلیقهمان رفتیم. از میان خواهر و برادرها من بهدنبال ادبیات و مطالعه در خصوص زبانهای باستانی رفتم، البته پیش از آن همه برادرها در مدرسه البرز درس میخواندیم، من دیپلم طبیعی گرفتم و از آنجایی که چشمم آسیبی جدی دیده بود قادر به درس خواندن نبودم، به نزدیک بینی شدید مبتلا شده بودم و پزشکان من را برای یکسال از مطالعه منع کردند. با موافقت روانشاد دکتر مجتهدی تنها یک سال سر کلاس نشستم و بعد هر سه ترم را با هم امتحان دادم و به ششم ادبی مدرسه دارالفنون رفتم.
در همان دوران بود که با استاد بیضایی همکلاس بودید؟
بله، با بهرام بیضایی و داریوش آشوری همکلاس بودیم و از همان ابتدا هر دوی آنها استعداد بسیاری در نوشتن داشتند و قلم بسیار خوبی داشتند. شاید باورتان نشود اما در میان کاغذهای بسیاری که به یادگار از روزگار گذشته نگه داشتهام یک برگه امتحانی از آشوری برای کلاس پنجم و همینطور چند نمایشنامه دست نویس هم از بهرام بیضایی دارم که حتی بعید میدانم خودش آنها را داشته باشد.
این دوستی بعد از اتمام مدرسه هم ادامه پیدا کرد؟
بله، چراکه بعد از دریافت دیپلم طبیعی هر سه برای مقطع ششم به مدرسه دارالفنون و رشته ادبی رفتیم. البته بیضایی بعد از آن مدتی به دانشکده ادبیات آمد، بعد به سراغ تئاتر و سینما رفت. هرچند که حالا مدت هاست ارتباطمان قطع شده، آشوری سال هاست به فرانسه رفته و بیضایی هم ساکن امریکا شده است. تا زمانی که بیضایی ایران بود ارتباطی مداوم داشتیم.
گویا به توصیه زنده یاد خانلری به سراغ یادگیری زبانهای باستانی و تحصیل در امریکا رفتید؟
البته ایشان مشوقم بود، اما علاقه من به تاریخ و زمینههای مرتبط با زبانهای باستانی به دوران کودکی و نوجوانیام بازمیگردد. آنقدر که وقتی مشغول تحصیل در دبیرستان شدم به طور خودآموز دست به یادگیری فارسی باستانی زدم، اوستا را خواندم و زبان پهلوی را هم یاد گرفتم.
پهلوی را از زبان محمدجواد مشکور یاد گرفتید؟
ابتدا بله، اما بعد من بههمراهی یکی از دوستان یهودیام به سراغ زنده یاد رستم شهرزادی رفتیم و او آموزشهایی در خصوص اوستا و پهلوی میداد. بعد از آن که به سراغ دانشکده ادبیات رفتم هم در وهله نخست همین درسها را ادامه دادم، برادرم که ساکن امریکا بود با یکی از استادان زبانهای ایرانی دانشگاه پنسیلوانیا صحبت کرده بود و او هم بورسی برای دکترای من در نظر گرفته بود. وقتی بهدنبال معرفی نامه از استادانم رفتم، زنده یاد خانلری و روانشاد پورداوود پیشنهاد دادند که به سراغ مطالعه ایلامی و اکدی بروم، معرفی نامه گرفتم، به امریکا رفتم اما بورس را از دست دادم چراکه بورس برای رشته دیگری بود. به سختی حدود دو سالی در پنسیلوانیا و هفت-هشت سالی هم در دانشگاه شیکاگو مشغول شدم.
مشغول به تحصیل در چه رشتهای شدید؟
2 سال در دانشگاه پنسیلوانیا اکدی خواندم، بعد از آن به شیکاگو رفتم و تا پنج سال همزمان با اکدی، ایلامی هم خواندم. اولین ایرانی فارغالتحصیل این رشته هستم، ایلامی را بواسطه کتیبههای بسیاری که از دورههای هخامنشی و از مناطقی چون شوش و فارس باقی مانده انتخاب کردم.در ارتباط با اکدی هم همین طور بود، شما تا وقتی اکدی یاد نگرفتهاید قادر به درک ایلامی نخواهید بود. خیلی اوقات به کمک تاریخ بینالنهرین است که قادر به نوشتن تاریخ ایلام خواهیم بود. البته رساله دکترایم را در ایلامی گرفتم، نخستین کسی هستم که در ارتباط با زبان ایلامی در دنیا درجه دکتری گرفته چراکه «ریچارد هلک» تنها کسی بود که به مقام استادی این زبان رسید.
چرا امریکایی ها تلاشی برای حفظ یافته های ریچارد هلک در این بخش از زبان های باستانی نکرده اند؟
بحث زبان ایلامی با زبانهای اکدی و سومری تفاوت دارد. در زبانهای دیگر شما با انواع و اقسام کتیبهها روبهرو هستید که قادر به کار بر آنها هستید. در زبانهای دیگر شما تاریخ، تاریخ نگاری، تاریخ محض، وقایع تاریخی، شعر، اسطوره، پزشکی، حقوقی، ریاضیات و حتی فال بینی و پیشگویی دارید. اما ما در ایران تنها دو نوع کتیبه ایلامی داریم، مگر کتیبههایی که به زبانهای سومری و اکدی از شوش پیدا شده است. اما وقتی کتیبه ایلامی میبینیم یا نوشتههای پادشاهی هستند یا سندهای اداری. از همین رو توجه چندانی به یادگیری و تحقیق در خصوص این زبان نیست و نادانستههای ما از زبان ایلامی بیشتر از زبانهای دیگر است. امروز براحتی قادر به فهم اکدی هستیم چراکه زبانی سامی است و با زبانهای دیگر سامی همچون عربی، عبری و آرامی ارتباط دارد. با سومری خیلی آشنا شدهایم چراکه تعداد زیادی مدرک از دانشآموزان آن دوران برایمان باقی مانده که به سومری نوشته شده و در مقابل آن ترجمه اکدی اش را هم درج کردهاند. اما تا به امروز از ایلامی چیزی در دست نداریم.
دایره جغرافیایی زبان ایلامی، چه بخشی از ایران را دربرمیگیرد؟
خوزستان که جزء آن هست، فارس هم همین طور و من گمان میکنم تا حدود قندهار را هم میتوان در بردارنده فرهنگ ایلامی دانست.
شما تأکید دارید کم بودن گل نبشتههای ایلامی باعث شده پژوهشگران چندان به سراغ آن نروند، حداقل در دایره جغرافیایی ایلام، پژوهشگران خودمان که باید به سمت یادگیری آن میرفتند؟
نه، آنان بیشتر بهسمت باستان شناسی رفتهاند، در خیلی موارد باستان شناسان نیازی به یادگیری زبان ندارند. البته در دانشگاه شیکاگو و برخی دانشگاههای اروپایی کسی که باستان شناسی یک محل را میخواند باید حداقل یکی-دو سالی در رابطه با زبان آن محل مطالعه کند تا با آنها آشنا شود. اما در کشور خودمان هنوز دانشگاهها برای این رشته بهایی قائل نیستند، آن هم با وجود تلاشهای بسیاری که هم قبل و هم بعد انقلاب انجام دادهام. با این حال امیدوارم شرایطی فراهم شود تا کسانی که در این حوزه مطالعه میکنند مجبور نشوند به کشورهای دیگر بروند. پارسا دانشمند که از دوران دبیرستان تحت آموزشم بود تا چندی دیگر باید از رساله دکتری خود دفاع کند و هماکنون شاگرد اول آکسفورد است، هرچند در این جا قدر این افراد دانسته نمیشود اما استاد او درصدد است که نگذارد به ایران بازگردد، حتی یک بار به خود من گفت تا به امروز شاگردی مثل او نداشتم. چرا برگردد؟ اینجا جایی ندارد که برگردد.
گذشته از بحث مراکز دانشگاهی ، سازمانها و مراکز علمی هم پذیرشی برای استفاده از دانش این قبیل افراد ندارند؟
وقتی هنوز موفق به راهاندازی رشته دانشگاهی برای این زبانها نشدهایم طبیعی است که کسی بهدنبال یادگیری آنها نرود. نخستین چیزی که مهم است دریافت مدرک دانشگاهی برای این است که با آن قادر به کار و فعالیت جدی باشد. وقتی علاقه مندان این رشته حتی قادر به دریافت هیچ مدرکی نیستند چرا عمر خود را برای یادگیری آزاد آن بگذارند، در چنین شرایطی نه قادر به بهره بردن از دانش خود خواهند بود نه میتوانند به دیگران بهرهای برسانند. همین حالا در یکی از دانشگاههای چین کرسیهایی برای آموزش این زبانها دایر شده، حتی از من هم دعوت به تدریس زبانهای ایلامی، اکدی و سومری کردند که قبول نکردم.
قدری هم از آن هشت سالی که تحت نظر ریچارد هلک به یادگیری و کسب تجربه مشغول بودید بگویید!
بیشک تمام تحصیلات ایلامی من با شادروان هلک بوده، از بیستون شروع کردیم، همین طور به جلوتر آمدیم. قدری روی کتیبههای ایلامی میانه کار کردیم، کارهای بسیاری هم در خصوص گل نبشتههای تخت جمشید انجام دادیم.
زنده یاد هلک موفق به ترجمه پنج هزار لوح و گل نبشته شد؟
قدری کمتر از پنج هزار تکه بود.من بخشی از آنها را ترجمه و منتشر کردم، در صدد انتشار باقی آنها هم بودم که امریکاییها برای ارسال عکسهای آنها همکاری نکردند.
چرا همکاری نکردند؟ معمولاً مراکز علمی- تحقیقاتی خارجی همکاری خوبی با استادان فعال در زمینههای کاری خود دارند!
همین حالا جلد بعدی آثار هلک آماده شده اما امریکاییها عکسها را ندادند. آنها تأکید کردند عکسی نمیدهند و حتی گفتند بروید از سایت بردارید. این اقدام برخلاف توافقی بوده که بین دانشگاه شیکاگو و دولت ایران شده است. قرار بود آنها هر کاری در خصوص گل نبشتهها و لوحهای مذکور انجام دادند دو نسخه هم به ایران بدهند، از وقتی استاد من در سال 1980 از دنیا رفت تا به امروز کار جدیدی آنها عرضه نکردهاند. چه بسا که اگر جریان دادخواهی ایرانیان برای جلوگیری از حراج آنها پیش نمیآمد اصلاً کاری انجام نمیدادند. وقتی بحث حمایت مالی پیش آمد کارهایی انجام دادند اما کار علمی چندانی انجام نشد. هر چند که عکسهای خوبی از گل نبشتهها و لوحها گرفتهاند اما متأسفانه در صدد ترجمه و انتشار کارهایی که هلک انجام داده برنیامدهاند. از سویی خودشان هم کتیبه تازهای نخواندهاند، نمیدانم شاید توان انجام آن را ندارند. البته یک نفر برای این کار استخدام کرده بودند که کارهای هلک را منتشر کند اما تخصص اصلی او زبان اکدی دوران بابلی نو بود. هماکنون هم حاضر به بازپس دادن گل نبشتهها و لوحهایی که به ما تعلق دارد نیستند. زیرا ترجیح میدهند آنها همچنان در اختیار خودشان باشد، چراکه انجمنهای سرمایه دار فرهنگی ایرانی برای مستند نگاری این بازماندههای باستانی به آنان سالانه میلیونها دلار پول میدهند.
این گل نبشتهها به دوران هخامنشی تعلق دارد؟
بله و به دوره داریوش تعلق دارد.
دلیل سرباز زدن از بازگرداندن این گل نبشتهها و لوحهای گلی بواسطه موانع قانونی تحریمهایی است که علیه ایران وضع شده یا دلیل دیگری دارد؟
به گمان من اصلاً بحث موانع قانونی درمیان نیست، چراکه حتی دیوان عالی کشور امریکا حکم داده که اینها به کشور ما تعلق دارد. البته از سوی مسئولان خودمان هم کم کاریهایی شده چراکه اگر میخواستند به راحتی قادر به فرستادن وکلای ایران به امریکا برای کسب اجازه خروج آنها بودند. متأسفانه دلسوزی چندانی در خصوص بازگرداندن این لوحها و گل نبشتهها به کشور صورت نمیگیرد. پیشتر قرار بود به محض صدور رأی دادگاه چند نفر به امریکا رفته، کتیبهها را بستهبندی کنند و برگردانند. جلسههای متعددی برپا شد و برخی گفتند چرا ما برویم و اینقدر هزینه کنیم! خودشان موظفند برگردانند. از صدور رأی دادگاه یک سال و بیش از یک ماه میگذرد اما هنوز اتفاقی رخ نداده، من هم به نوبه خودم تلاش بسیاری به خرج دادم که نتیجهای دربر نداشت.
چه تعداد از لوح و گل نبشتههای ما در امریکا نگهداری میشود؟
آنها که قابل خواندن هستند به احتمال حدود یازده هزار تکه هستند.
و چقدر از ناگفتههای تاریخ سرزمینمان را میتوان در آنها یافت؟
تاریخ سیاسی چندانی در آنها نیست، در عوض تاریخ اجتماعی زیادی در آنها وجود دارد. اگر خواهان کشف این نکته باشیم که در ایالت پارس چه میگذشته باید به سراغ آنها برویم. بیشک این گل نبشتهها و لوحهای گلی را میتوان از بزرگترین اسنادی دانست که برای ما از پیش از اسلام باقی مانده اما کاری در خصوص بازگرداندن آنها انجام نمیشود. از طرفی دانشگاه شیکاگو هم نمیخواهد کارهای ترجمه شده هلک را در اختیارمان بگذارد! چرا؟ چون نمیخواهند من آنها را منتشر کنم و حتی وقتی کتاب نخست را منتشر کردم عصبانی شدند آن هم در شرایطی که ابتدا موافقت کرده بودند که من به شکل چاپی و آنها هم اینترنتی کار را منتشر کنند. وقتی منتشر شد اعتراض کردند که این به ما تعلق داشته و نباید منتشر میشد. متأسفانه توافق مذکور شفاهی بود و جالب این جاست که برای کتاب اول حتی کمک کردند بروم و از لوحها و گل نبشتهها عکس بگیرم. حتی دو ماه هزینه اقامت من در امریکا را هم تقبل کردند چراکه پولی که میراث فرهنگی در اختیارم گذاشته بود بسیار کم بود.
تا جایی که مطلع هستم زنده یاد هلک تنها چند شاگرد داشته که یکی از آنان شما هستید!
بله، او بعد از من شاگرد دیگری گرفت که بعد از دو سال کار یادگیری و دانشگاه را رها کرد.
در شرایطی که شما تنها شاگرد هلک بوده اید تمایلی در ماندن شما از سوی دانشگاه شیکاگو نبود؟
چرا، اما دلم میخواست به خانه خودم بازگردم. البته وقتی سال 54 به ایران بازگشتم امیدوار بودم قادر به راهاندازی این رشته در دانشگاه شوم. هلک حدود یک سال بعد از بازگشت من درگذشت.
ترجمههایی که شما انجام دادهاید چقدر به اطلاع ما از آن دوران کمک میکند؟
نمی توان گفت در ایران آن زمان، بهتر است بگوییم در فارس، شهرها، راهها، ایزدانی که برای آنها مراسم اجرا میشده و مناسبات اداری آنها را میتوان فهمید. امیدوار بودم وقتی امریکاییها حاضر به همکاری نشدند، با رأی دادگاه آنها به کشور بازگردند و من بتوانم خودم عکسبرداری کنم که متأسفانه چنین اتفاقی رخ نداد.
این لوح و گل نبشتهها به شکل امانت در اختیار امریکاییها قرار گرفته بود؟
بله، اگر امانی و برای کار علمی نبود که دادگاه رأی به بازگشت آنها نمیداد.اینها سال 1314 با کشتی به امریکا منتقل شد.
جایی خواندهام که هلک کتابهای بسیاری نوشته اما هیچ کدام به فارسی ترجمه نشده اند!
نه! او تنها یک کتاب نوشته، البته کتیبههای بسیاری خوانده، 2 هزار و 586 کتیبه خوانده که 33 کتیبه را در مجلهای فرانسوی منتشر کرد، اما به مابقی آن نرسید و درگذشت. حتی آخرین کتیبهای که در حال خواندن آن بوده ناتمام ماند که من آن را تکمیل کردم. از او چندین مقاله به همراه یک کتاب منتشر شده، در کشورهای دیگر مثل اینجا نیست که یک استاد روزی یک کتاب بیرون بدهد! یک استاد در کل زندگیاش شاید دو یا سه کتاب بنویسد. آنجا برای اسم و امضای خود اهمیت قائل هستند.
شما موفق به اقناع مسئولان آموزشی به راهاندازی رشتههایی که گفتید نشدید و از تربیت متخصصان در این زمینه محروم شده ایم، با ادامه این روند چه میزان از تاریخ مرتبط با این چند زبان را از دست خواهیم داد؟
کتیبههایی که ما به دست آوردهایم بیشتر از شوش است، هر چند که شوش هنوز خیلی کار دارد. شاید تیشه به جایی بخورد که گنجینه تازهای از گل نبشته به ما بدهد، شوش محدودهای 400 هکتاری را شامل میشود. تنها بخش بسیار کمی از آن در عرض هفتاد-هشتاد سالی که فرانسویان به ایران آمدند حفاری شده است و الان سال هاست که به حال خودش رها شده، اتفاقی که باعث تأسف است. ما در خوزستان نزدیک به یکهزار و 500 تپه باستانی داشتهایم که امروز کمتر از یک سوم آن باقی مانده است. باقی آن صاف شده است، از برخی مناطق یاد شده ما آجر نبشته پیدا کردهایم. این در صورتی است که اگر حفاریهای سیستماتیک درستی داشتیم بعید نبود که به گنجینههای تازهای دست پیدا کنیم که به ما تاریخ بهتری از ایلام بدهد.
این به خاطر بیتوجهی مسئولان هست یا پژوهشگران علاقهای به فعالیت در این عرصه ندارند؟
هیچ کدام. مهمترین مسأله این است که این کار به بودجهای کلان نیاز دارد. قرار بود یک استاد ایرانی دانشگاه شیکاگو چهار سال قبل برای حفاری این منطقه به کشورمان سفر کند. ولی به دلایلی برخی دوستان تلاش کردند مانع تراشی کنند که موفق هم شدند. نمیدانم، شاید هم باستان شناس قابلی نداشتهایم که بتواند او را در قالب تیمی حرفهای همراهی کند. البته این کار زمان بسیاری میخواهد، آقای میرعابدین کابلی که مدتی در شوش با فرانسویان و باستان شناسان ایرانی کارکرده گفته بود از ژان پرو پرسیدم که حفاری شوش چقدر زمان میبرد؟ او گفته بود دو هزار سال کار مداوم! و ما کاری که هنوز در ابتدای راه هست را نیمه تمام گذاشته ایم، از این دو هزار سال کمتر از هشتاد سال گذشته است.
بی توجهی به کشف این مناطق تاریخی تا چه اندازه خطر از میان رفتن آنها را بهدنبال خواهد داشت؟
خب اغلب اینها اگر با آسیبهای محیطی یا انسانی روبهرو نشوند زیر خاک هستند و اتفاقی برایشان رخ نمیدهد. با این حال خیلی از تپههای تاریخی در حال تخریب هستند، دهی با عنوان ده نو در راه هفت تپه و شوشتر وجود داشته که از میان رفته است، محدوده زیگورات بزرگ که همچون یک کوه میماند روز به روز کمتر میشود، زمینهایش صاف میشود و به نوعی در حال از میان رفتن است.
با توجه به یافتههای فعلیمان چقدر از تمدن ایلام میدانیم؟
اطلاعاتمان از تمدن ایلام در مقایسه با تمدن بین النهرین خیلی کم است. میدانیم چه پادشاهانی در آن دوره بودهاند و حتی چه دورانی وجود داشته. اما اینجا خلأهای بسیاری هست که هنوز چیزی درباره آنها نمیدانیم. ما تنها از اسمهای آنان میدانیم اما از کارهایشان چیزی نمیدانیم وهمچنان با خلأهای بسیاری در خصوص تمدن ایلام روبهرو هستیم.
این که شما را تنها متخصصی میدانند که قادر به ترجمه کتیبههای دانشگاه شیکاگو هستید درست است؟
شاید تنها متخصص نباشم، ولی جزو سه-چهار نفری هستم که میتوانم این کار را انجام بدهم، البته ارتباطی با آنها ندارم. از وقتی کتابم منتشر شده با هیچ کدام دیگر ارتباطی ندارم. از آن زمان حتی حاضر نیستند با من ارتباط برقرار کنند.
علت این همه مخالفت با انتشار این کتاب چه بوده؟
آیا شرمندگی ندارد که سی و هشت سال کارهای هلک دست آنان باشد و کاری نکرده باشند!
وقتی به ایران برگشتید گویا کار مشترکی هم با زندهیاد خانلری در موزه ملی انجام دادید؟
نه آن همکاری برای تجهیز کتابخانه فرهنگستان ادب و هنر بود.زنده یاد خانلری به من گفت چه میخواهی؟ گفتم کار ما با کتاب است ولی در این زمینه کتابی نداریم. گفت دستم باز است تا هر کتابی در ارتباط با کتیبهها و زبانهای باستانی لازم است بخرم.دست به سفارش کتاب از دو کتابفروشی خارجی زدم، اول با انتشاراتی انگلیسی و بعد با انتشاراتی آلمانی همکاری کردم و کتابهای بسیاری جمعآوری شد. این ماجرا از سال 44 تا سال 58 ادامه داشت.
بعد از مدتی نیروی مازاد بر احتیاج اعلام شدم.نگرانم اگر فرصت بیشتری برای زندگی نداشته باشم این کتیبهها هیچ گاه منتشر نشود. درایران چند شاگرد را تربیت کردم که از ایران رفتهاند، خب اینجا که کار برای این رشتهها نیست. تا وقتی مسئولان فرهنگی-دانشگاهی به خودشان نیایند این نگرانی وجود دارد که دیگر کسی برای خواندن آنها نباشد.
حتی اگر من همچنان علاقه مندانی را آموزش بدهم اما هیچ مدرکی برای این افراد وجود ندارد.همین حالا در مرکز دایرة المعارف اسلامی دورهای برای آموزش این زبانها برپا شده که تدریس آن را به عهده دارم اما مسأله اصلی همچنان فقدان مدرکی است که در نهایت علاقه مندان قادر به کار کردن با آن باشند.
گفتوگو از: مریم شهبازی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.