استاد فلسفه علم گفت: چنانچه در حوزه علم دینی به ذکر آیه و حدیث اکتفا کنیم، دچار اخباریگری میشویم، علم دینی به معنای تجربه، آزمایش، تحقیق و نهایتا به کار گرفتن اصول دینی در مقام نظریهپردازی است.
به گزارش دانشجو، این پرسش که علم و ایدئولوژی دو مقوله جدا از هم هستند یا اساسا علم برخاسته از ایدئولوژی است و غیر از آن امکانپذیر نیست همواره مورد تدقیق و جستجوی محافل اندیشهای و جویندگان علم بوده است.
علم دینی یعنی تجربه،آزمایش، تحقیق و نهایتا به کار گرفتن اصول دینی در مقام نظریهپردازی/رسوخ الحاد از علوم طبیعی به علوم انسانی
برای روشنتر شدن این موضوع به سراغ استاد فیزیک و نظریهپرداز فلسفه علم و عضو بازنشستهشده هیأت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه شریف، مهدی گلشنی رفتهایم تا پس از چند گفتگوی داغ درباره دلایل بازنشستگیاش در دانشگاه شریف و حواشی این دانشگاه، این بار یک بحث کاملا علمی را با او آغاز کنیم تا در باب داروینیسم، علوم طبیعی و اثر آن بر علوم انسانی و تعریف مشخص علم دینی به گفتگو بپردازیم. قسمت اول این گفتگو را از اینجا میتوانید بخوانید.
بسیاری از مسائل در علم تجربی برخاسته از یک اعتقاد یا تفکر فلسفی است نه نتیجه تجربه!
من به این علت علم دینی را مطرح کردم که هم اکنون چیزهایی را به اسم علم تحویل دانشجویان میدهند که از خود علم بدست نیامده است. مثلا میگویند خلأ کوآنتومی جهان را به وجود آورده است. باید بگویم که این موضوع را یک برداشت فلسفی از علم میگوید، نه خود علم تجربی. اگر شما این گونه برداشتهای فلسفی را کنار علم تجربی نگذارید من اصلا صحبتی از علم دینی نمیکنم.
منظورم این است که بسیاری از مسائلی که به اسم علم تجربی به ما تحویل میدهند از خود تجربه نیامده است، بلکه ناشی از بکار گرفتن اصلی است که از خود تجربه نیامده است و لذا الزامآور نیست.
دین خواستار مطالعه و تحقیق و جستجو از ما در حوزه علم است
منظور من از دین با برداشت سطحی بسیار متفاوت است. من دین را یک امر جامع میبینم و فقط به تعدادی احکام عبادی منحصر نمیکنم. دین سرمشق جامعی برای کلیۀ ابعاد حیات انسانی بدست میدهد، و ازجمله انسانها را تشویق به کار علمی (مطالعه دقیق طبیعت) میکند.
دانشمندان متدین و غیرمتدین در مقام جمعبندی و نظریهپردازی اصول اعتقادی خود را برمیگزینند
اما سؤال این است که مطالعۀ طبیعت از منظر دین چگونه انجام میشود، آیا دقیقا به این صورت انجام میشود که باید روی طبیعت دقت کنیم و شقوقی از آن را کشف کنیم یا اینکه در آزمایشها و تجربهها به حقایقی برسیم سپس روی آنها نظریهپردازی انجام بدهیم و نهایتا یافتههای خود را جمعبندی کنیم.
واقعیت این است که ما در مقام جمعبندی، آنجا که دستمان از تجربه کوتاه است به سراغ اصول میرویم، و این اصول میتوانند دینی و یا ضد دینی باشند. یعنی هم دانشمندان دینمدار و هم دانشندان بیدین دست به چنین کاری در نظریه پردازیهای خود میزنند.
بگذارید منظورم را واضحتر بیان کنم وقتی که دانشمندی به نظریۀ کوآنتوم میرسد، نهایتا باید مشخص کند که در جهان شانس حاکم است یا علیت ؟اگر بپذیرد که علیت در جهان حاکم است خود به خود بدون آنکه متوجه شود موضع دینی گرفته است و اگر بگوید شانس حاکم است موضع ضددینی گرفته است.
علم دینی یعنی تجربه، آزمایش، تحقیق و نهایتا به کار گرفتن اصول دینی در مقام نظریهپردازی
منظور من از علم دینی این است که ما به کشف، آزمایشها و یافتههای علمی ادامه میدهیم و جلو میرویم، ولی در جایی که میخواهیم جمعبندی و نظریهپردازی یا فرمول نویسی کنیم مجبوریم بعضی اصول را در کار بیاوریم.
کسی که نگاه دینی دارد اصلی را در کار میآورد که با اصول دین سازگار است .البته باید پیش از آن همه آزمایشها و مطالعات را کامل انجام داده باشد. اما آنکه معتقد به علم دینی نیست آزاد است و میتواند هر اصلی را به کار برد.
مصداق چنین رفتاری را در زندگی دانشمندانی، چون ابوریحان میبینیم او در محاسبات و آزمایشها ذرهای از عباراتی ، نظیر اینکه مثلا این آیه قرآن یا آن حدیث چه چیزی میگوید را وارد نمیکند.او محاسبات و آزمایشها را کامل انجام میدهد .
یا مثلا استدلال خواجه نصیرالدین طوسی علیه هندسه اقلیدوسی را کامل مطالعه کنید. آیا او اخلاقی و دینی به این موضوع میپردازد و یا علمی؟ او کاملا علمی - فلسفی هندسه اقلیدوسی را نقد میکند و علم را به طریق نظریهپردازی و تجربی پیش میبرد.
یک دانشمندان جایی که میخواهد یک جمعبندی ارائه دهد ، اصولی را وارد میکند که ربطی به تجربه ندارند. دانشمند متدین اصول سازگار با جهانبینی دینی را وارد میکند، ولی دانشمند غیرمتدین کاری به اینکه اصول مورد قبول او با دین سازگار است یا نه، ندارد.
علم دینی علمی است که جهانبینی دینی بر آن حاکم است
در ابتدا مهدی گلشنی استاد فلسفه علم و عضو بازنشسته هیأت علمی دانشگاه شریف گفت: در دوره ۶۰۰ ساله تمدن اسلامی صحبت از علم دینی و غیر دینی نبود چرا که علمشان عین دینشان بود و چتری دینی بر علمشان سایه افکنده بود که نوشتههای ابن سینا و ابن هیثم و دیگر دانشمندان شاهد بر این قضیه است.
وی افزود: در غرب و در قرون وسطی و حتی عصر جدید هم همین تفکر حاکم بود و امثال نیوتن کار علمی خود را کاری الهی میدانستند. نیوتن در کتاب مکانیک خود نوشت امیدوارم این کتاب زمینه قرب الهی شود.
فلسفه تجربهگرا و موفقیت علوم تجربی فلسفه و متافیزیک را از حوزه علم دور کردند
وی در ادامه به دو عامل که باعث تغییر این رویکرد شد اشاره کرد؛ عامل اول تغییر این رویکرد رواج فلسفههای تجربهگرا بود که با لاک شروع شد، او میگفت فقط آنچه ریشه حسی دارد وجود دارد. هیوم و آگوست کنت هم شأنی برای متافیزیک قائل نبودند. در همان دوره داروین هم همه چیز را به فیزیک و حس تقلیل داد. در واقع در آن دوره مکاتب تجربهگرا همدیگر را تقویت میکردند.
گلشنی تاکید کرد: عامل دوم موفقیت چشمگیر و تخصصگرایی علوم تجربی بود که فلسفه را تحتالشعاع قرار داد و فلسفه با محیطهای علمی خداحافظی کرد، در کلاسهای فیزیک نمیشد اسم فلسفه و متافیزیک را آورد!
از نیمه دوم قرن بیستم غرب متوجه اشتباه خود در حوزه علم شد
گلشنی خاطرنشان کرد: اما غرب از نیمه دوم قرن بیستم تغییر کرد و همزمان جهان اسلام هم تغییراتی در رویکرد خودش به علم تجربی داشت. میتوانیم بگوییم مرحوم ابوالاعلی مودودی در این قضیه پیشتاز بود و در عین حال که به لحاظ قوت تحلیل فلسفی و علمی خیلی بالا نبود اما متوجه برخی اشکالات در علوم تجربی شد از جمله اینکه مفروضات فلسفی و متافیزیکی در جمعبندیهای فیزیکی اثر میگذارد بلکه حاکم است و مفروضات متافیزیکی است که فرضیهها را متعین میکند.
علم دینی علمی است که جهانبینی دینی بر آن حاکم باشد. ما حتی یک فرضیه علمی یا فیزیکی نداریم که پیشفرض متافیزیکی نداشته باشد. امروزه بسیاری در مورد علم با ما هم عقیده هستند. امروزه فیزیکدانان معتقد بسیاری داریم و ما باید از این اشتراکات و اتفاق نظرها برای دفع شبهات استفاده کنیم.
علوم طبیعی بر علوم انسانی تاثیرات فراوانی نهاده است
این استاد فلسفه علم تصریح کرد: در واقع علوم تجربی دچار فرارویهای فراوان شده است، یافتههای علوم طبیعی تأثیرات فراوان بر فلسفه و علوم انسانی غرب گذاشته است که باید متوجه این فرارویها باشیم. فضای علوم انسانی با علوم تجربی خیلی فرق دارد بنابراین مفروضات متافیزیکی در علوم انسانی و علوم شناختی تأثیر بیشتری دارد. اینکه ما انسان را یک موجود فیزیکی بدانیم یا موجودی دارای روح مفروضاتمان خیلی متفاوت خواهد بود و به نتایج متفاوتی هم در علوم انسانی میرسیم.
در جامعه ما خلاف روحیه علمی عمل میشود
امروز در جامعه ما علم راکد است و خلاف روحیۀ علمی عمل میشود . مگر قرآن نمیگوید که در جهان بگردید و تامل عقلانی کنید که خدا چگونه جهان را خلق کرده است؟ خدا این را به عهده شما میگذارد.
دین تشویق میکند که بروید کار علمی بکنید، نه اینکه بگویید من هیچ آزمایش و تحقیقی انجام نمیدهم و صرفا به همین آیه و حدیث اکتفا میکنم. حتی کسانی چون نیوتن علم را با بینش دینی شروع کردند.
در دانشگاههای مطرح دنیا علوم انسانی به رشتههای فنی و پایه اضافه شده است/نیاز به مطالعات میان رشتهای در دانشگاهها داریم
وقتی میگوییم دانشگاه MIT یا استانفورد یا دیگر دانشگاههای برتر جهان به سمت میان رشتهایها رفتهاند،یعنی دروس علوم انسانی را به رشتههای فنی و علوم پایه افزودهاند و فرد میتواند هم مدرک دکتری رشته فنی داشته باشد و هم دکتری رشتهای از علوم انسانی.
دلیلش این است که آنها متوجه شدهاند که هم علوم پایه و هم علوم فنی نیاز به علوم انسانی دارند. لذا حرکتی که باید انجام شود رفتن به سمت میان رشتهایها است . ابنسینا هم، چون ریاضی و طب او وابسته به فلسفۀ او بود، بینش عمیقتری نسبت به مسائل داشت.
محیط علمی ما دید جامع و کامل به علم ندارد
اشکال محیط علمی ما این است که مطالب را اغلب کامل و جامع نمیداند و همه نظرات را نمیشناسد. مثلا در فیزیک یا زیستشناسی فقط یک وجه نظریات را مطالعه میکند.
مسئله این است که برخی از رشتههای علوم تنها یک موضع را پاسخ میدهند، اما افق جهانشناسی دینی کلی و جامع است. دین وارد جزئیات یک نظریه نمیشود بلکه وارد اصول کلی حاکم بر نظریهها میشود.
میتوانیم به پیشرفت علوم امیدوار باشیم در صورتی که ...
یک سوال این است که آینده علم چگونه خواهد بود؟ آیا علم باز هم پیشرفت خواهد کرد یا ممکن است علمزدگی پیش بیاید؟
باید بگویم که هیچ چیز قابل پیشبینی نیست وقتی در دانشگاه برکلی مشغول دکتری فیزیک بودم یکی از استادانمان اجازۀ طرح مسائل فلسفی را نمیداد، اما امروز خود او سؤالات فلسفی میپرسد. چراکه هم اکنون نسیم مثبتی در غرب در حال وزیدن است و غالب افراد حاضر شده اند با یکدیگر بحث کنند .
یک اتفاق خوب در غرب همین رشد شاخههای میان رشتهای است که مذاکرات بین علمای رشتههای مختلف را ممکن کرده است. امروزه علمای فیزیک، ریاضی، زیستشناسی، علوم شناختی و کامپیوتر در آکسفورد و کمبریج با هم جمع شدهاند و یک گروه را تشکیل دادهاند و تاکنون هم دهها کنفرانس برگزار کردهاند. اگر این طور پیش برود میتوانیم به پیشرفت علم امیدوار باشیم. مگر اینکه علم چیزهایی اختراع کند که به جامعه بشری آسیب بزند.
تا کنون حکومتها به دنبال پیشرفت حقیقی علم نبودهاند
یک مشکل دیگر این است که تاکنون حکومتها دنبال پیشرفت حقیقی علم نبودهاند وقتی گفته میشود که ۵۰ درصد بودجۀ توسعه و تحقیق در آمریکا و ۳۰ درصد در انگلیس صرف پروژههای نظامی میشود، این نشان میدهد که حکومتها غالباً دنبال افزایش قدرت و ثروت بودهاند. حتی گاهی برخی از پروژههای نظامی را به صورت پروژههای کوچک کوچک به دانشمندان و دانشگاههای مختلف ارائه میدهند که طرح کلی پروژه نظامی آنها مشخص نشود.
جهانبینی حاکم بر علم معاصر، اخلاق را از عالمان گرفته و در اختیار قدرتمندان و ثروتمندان قرار داده است
اگر اخلاق در علم تقویت شود اثرگذاری علم قطعا بیشتر خواهد شد، همان طور که کیهان شناس و فیلسوف تمام عیار علم جرج الیس، که در زیستشناسی و اعصاب هم فعالیت علمی داشته به این موضوع اذعان دارد.
جهانبینی حاکم بر علم معاصر، عالمان را صرفا به ماده محدود کرده و احساس اخلاقی انسان معاصر را تضعیف کرده، وسعت دید را از عالمان گرفته و علم را در خدمت قدرتمندان و ثروتمندان قرار داده تا از طبیعت و انسان بهرهبرداری کنند.
جهانبینی اسلامی جامع، کلنگر، موحدانه و منسجم با نظم کیهانی است
به عقیدۀ من از آثار سوء علم میتوان پرهیز کرد اگر بجای جهانبینی رایج یک جهان بینی کاملتر و شاملتری را مبنا قرار دهند که رفع نیازهای انسانی، چه مادی و چه معنوی را در نظر داشته باشد و حیات انسانی را با بقیۀ جهان مرتبط سازد.
جهانبینی اسلامی چنین چارچوبی دارد. آن بر محور توحید میچرخد، در وحی اسلامی ریشه دارد، دیدگاهی کلنگر به طبیعت دارد، ساختاری سلسله مراتبی برای واقعیت قائل است و منافع درازمدت انسانها را در نظر میگیرد. اینکه غربیها هم اکنون به سمت میان رشتهایها رفتهاند، حرکتی در این راستا است.
براساس جهانبینی اسلامی، انسان بخشی از یک نظم کیهانی است و لذا باید همۀ فعالیتهای خود، از جمله فعالیتهای علمی و فناورانه را با نظم کیهانی هماهنگ سازد. اگر این تغییر اساسی در ذهنیت علمای نسل ما صورت نگیرد، علم آینده به نتایج تخریبی بیشتری منجر خواهد شد و آیندهای برای انسان باقی نخواهد گذاشت.
تمامی رشتههای فنی و علوم پایه باید بخشی از علوم انسانی را که شامل فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی و ... است، به همراه اخلاق یاد بگیرند تا جامعه تغییر کند.
محیط علمی ما نه غربی است و نه اسلامی/پیشرفت علمی ما در گروه اتکا به جهانبینی بومی و دینی خودمان است
هم اکنون فرهنگ حاکم بر محیط علمی ما یک فرهنگ آشوبناک است که نه شرقی است، نه غربی و نه اسلامی. غربی نیست چرا که غرب حداقل بخشی از ظاهر دنیایش را ساخته است، شرقی هم نیست، چون چین و ژاپن هم پیشرفتهای اساسی داشتهاند. اسلامی هم نیست، چون همه نگاهها به علم در ایران به طرف غرب است.
لذا این تفکر که باید به خودمان متکی باشیم و خودمان را بسازیم باید در جامعۀ علمی ما حاکم شود تا شاهد پیشرفتهای شگرف باشیم.