کودک در گوشهای مینشیند، در فکر غرق میشود و هیچ کسی نیست که غریق نجات او شود. او ساعتها در گوشهای با افکار خود پناهگاهی میسازد و آنقدر دوستهای مهربان خیالی را باور میکند که انگار دنیای واقعی وجود ندارد و پدر و مادر فقط دیو و غول خیالی ماجرا هستند. کودک با دوستان خیالی خود نقشه نابودی پدر و مادر را طراحی میکند و روزی هزار بار آنها را به خاطر رفتارهای خشنشان مجازات میکند. رفتارهایی که مانند توپ و تانک دیواره شوق، نیرو، عشق و احساسات کودک را نابود میکنند. کودک حق دارد که بخواهد از خود دفاع کند، اما بسیار ضعیفتر از این حرفها است که در واقعیت روی پای خود بایستد و حق خود را بگیرد. به همین دلیل در خیال یا واقعیت مجازی که ساخته است آنها را تنبیه میکند، همانطور که والدین او را تنبیه کردهاند. کودک برای چیزی تنبیه میشود که حق مسلم او بوده است. او حق دارد آزمون و خطا داشته باشد و راههای مختلف را امتحان کند. پس اگر شکست میخورد یا خرابکاری میکند، نباید تنبیه شود، بلکه باید یاد بگیرد چه راهی درست و چه راهی غلط است. این مسیری است که والدین هم طی کردهاند. پس باید او را پذیرفت و به او حق داد.
کمی وارد دنیای کودک شویم
والدین نباید واقعیت خود را به کودک تلقین کنند، بلکه باید وارد دنیای او شوند و کمی از دید پاک و کنجکاو کودک مسائل را نظاره کنند. خیلی وقتها کودک دچار دوگانگی میشود و نمیداند کدام رفتار والدین را باور کند. او گاهی به طور افراطی پاداش دریافت میکند و یاد میگیرد که به ازای آبروداری باج دریافت کند و گاهی آنقدر تنبیه میشود که حتی دیگر در جمع حرف هم نزند، چه برسد به اینکه کاری هم انجام دهد، اما دوستهای خیالی او اینگونه نیستند و واقعیتر از والدین شدهاند. آنها وقتی باید حرف بزنند، داد نمیزنند. دوستان خیالی وقتی باید نوازش کنند و بگویند: «مشکلی نیست با هم مسئله را حل میکنیم»، کتک نمیزنند و گلهای کبود روی بدن او نمیکارند. پدر و مادر عزیز! روی صحبت با شما است. جمله: «من کنارت هستم و به تو کمک میکنم»، هیچ چیز از بزرگی و قدرت شما کم نمیکند، بلکه کتک زدن و فریاد زدن نشانه ضعف درونی شما است. کودک شما دارد زجر میکشد و آنقدر از شما فاصله گرفته است که پنهان کاری را بهترین راه فرار از تنبیه میداند. سختگیری برای تربیت لازم است، اما نه به نوع افراطی؛ چراکه باعث پنهانکاری میشود. پنهانکاری از کودکی با او رشد میکند و در نوجوانی و جوانی ریشه رشد او را میسوزاند. هنگامی که باید بیاید و درد خود را به شما بگوید، مشکل خود را به زبان بیاورد، فرار و سکوت را ترجیح میدهد که مبادا باز هم از سوی شما تحقیر شود.
تنبیه و تشویق صحیح، بازی دوسر برد است
دوستهای خیالی کودکی به دوستهای ناباب نوجوانی و جوانی تبدیل میشوند. پس، از آینده تحقیر و تنبیههای خود بترسید که نیمی از مشکلات فردای او به علت کملطفیهای امروز شما است. پدر و مادر اولین افرادی هستند که کودک از ابتدای تولد با آنها آشنا میشود. حتی کمی بعدتر آنها را خدای خود میداند و فکر میکند والدین او قهرمانان زندگی او هستند. پس این تصویر قدرتمند را با تحقیر و تنبیه از بین نبرید. هرکس که داد میزند، یعنی از درون بسیار ضعیف و شکننده است. پس یک چهره دروغین از خود میسازد تا قوی به نظر برسد و کودک به مرور زمان این ضعف درونی والدین خود را درک میکند. قدرت دروغین و قهرمان بودن در کفه ترازوی منطق کودک نمیگنجد. شما باید به او یاد بدهید که هرکس ضعفهایی دارد و کامل نیست. پدر و مادر هم از این قاعده مستثنی نیستند و گاهی خسته میشوند. پس او باید احترام والدین خود را به جا بیاورد و برای زمان استراحت آنها سکوت قائل شود. در این صورت، نه کودک سر و صدا و اذیت میکند و نه والدین مجبور به قدرتنمایی و داد و فریاد میشوند. تنبیه و تشویق هر دو برای تربیت و فرزندپروری نیاز است و اگر بهدرستی انجام شود، دو سر برد میشود. چون هر دو طرف ماجرا برد میکنند، اما اگر در مسیر درست آنها قرار نگیرید، هم کودک از بین میرود و هم والدین، و اینگونه بازی دو سر باخت است. این را بدانید که گوشهای کودک در و دروازه نیست که مدام این را بر سر او بکوبید. او هم میشنود و هم متوجه میشود. پس بهتر است در تنبیههای خود کمی دقت داشته باشید و ببینید از چه کلماتی استفاده میکنید و تنبیه شما جنبه آموزش مثبت داشته باشد و نه آموزش بد کلامی و تحقیر کردن.
لوله تانک تحقیر را سمت کودک نشانه نگیریم
ما انسانها همیشه بخشش را از خداوند طلب میکنیم، اما حواسمان نیست که گاهی خودمان هستیم که باید از همنوع خود بگذریم و به او رحم کنیم تا خداوند از ما بگذرد. گاهی والدین چنان یک کودک را مجازات و تحقیر میکنند که انگار خودشان عاری از هر گونه خطا هستند و کمی رحم به این زیباترین موجود روی زمین ندارند. چنان لوله تانک بیادبی و تحقیر خود را به سمت کودک نشانه میروند که انگار او بزرگترین دشمن بشریت است، در صورتی که او فقط دارد آزمون و خطای خود را امتحان میکند و تا زمین نخورد، هرگز راه رفتن را یاد نمیگیرد. پس این بزرگترها هستند که با بخشیدن کودک باید درسهای مهمتری به او بدهند. این بخشش به معنی نادیده گرفتن خطای او نیست، بلکه میتوان خطای او را به درس عبرت تبدیل کرد نه به خاری در چشم او. بخشش از طرف والدین به کودک یاد میدهد که با بخشیدن میتوان فضای ذهن خود را خالی کرد و آن را قوی ساخت. چون بخشیدن ویژگی انسانهای قوی است و اثر ماندگارتری نسبت به توهین و تحقیر و دعوا دارد.
قصهدرمانی راه خوبی برای درک خطاهاست
انتخاب کردن راهی برای تشویق و تنبیه از مهمترین نکات فرزندپروری است. یکی از مؤثرترین راهها قصهدرمانی است. شما میتوانید خطای کودک خود را در شکل و قالب قصه برای او بیان کنید و از خود او بخواهید تا ماجرا را قضاوت کند. اثر غیرمستقیم قصه بسیار بهیادماندنیتر از داد و فریاد است. کودک همیشه حرفهای والدین خود را در ذهن دارد، فقط گاهی به خود اجازه میدهد همانطور که آنها با تحقیر او را نادیده گرفتهاند، او هم آنها را نادیده بگیرد، اما قصهدرمانی یک راه غیرمستقیم و محترمانه برای تنبیه و حتی تشویق است. این را بدانید کودک باهوشتر از این حرفها است که ما فکر میکنیم و درنهایت متوجه میشود فرد مذکور در داستان خود او بوده است.
لوح نوشته شدهای به دست خود ما
بعضی وقتها والدین به نوعی کودک را مجازات میکنند که انگار آنها ارباب هستند و کودک برده! اما اینطور نیست. همانطور که شما انتظار احترام دارید او هم در جای خود محترم است. کودک هم یک انسان است و نباید تنبیه فیزیکی شود. پدر و مادر حق ندارند با تنبیه یا پرسشهای بازخواستی او را تحقیر کنند. خانه مکان آرامش است. پس باید در آن آرام بود. جملهای مانند «من میگویم، پس درست است» یعنی کودک هیچ عقل و شعوری ندارد و فقط والدین هستند که متوجه میشوند. در صورتی که او هم قدرت درک دارد. پس باید با او حرف بزنید و او هم این مسائل را درک خواهد کرد. کودک وقتی به دنیا میآید، پاک و بیآلایش است. بخشی از تربیت او حاصل محیط و بخش دیگر هم نتیجه آزمون و خطای خود اوست. هیچ کس حق ندارد به او بگوید خطا نکن. او اگر خطا نکند، یاد نمیگیرد. آدمی که از ترس شکست خوردن، هیچ کاری نکند، هرگز رشد نخواهد کرد و درنهایت انسانی درمانده و ساکن خواهد بود. از جهت دیگر، والدین افکار و رفتار خود را به ذهن کودک تزریق میکنند و بعدها از رفتار پرخاشگرانه او شکایت میکنند، در صورتی که خود شما او را به یک جنگافزار مدرن تبدیل کردهاید که چشم خود را روی همه ببندد و کلمات دهان خود را بدون در نظر گرفتن فرد مقابل آزاد کند. والد بودن مسئولیت بسیار مهمی است و باید در برابر آن پاسخگو باشید. پس جوری رفتار کنید که از کرده خود پشیمان نشوید. کودک ما لوح نوشتهشدهای است با دستخط خود ما.
تربیت فرزند از تربیت خودمان آغاز میشود
ما قهرمانان زندگی فرزندانمان هستیم
دکتر علی صدرا ـ مدرس، مشاور و پژوهشگر سبک زندگی
تربیت فرزند امری بسیار حائز اهمیت است که خانوادهها باید بیش از پیش به آن توجه کنند. شاید در جواب این سؤال که تربیت فرزندمان را از چه زمانی شروع کنیم، جواب ابتدایی ما این باشد که خب از زمانی که زاده میشود یا زمانی که کمی از آب و گل درآمده باشد؛ اما واقعیت این است که شروع تربیت فرزند از سالها پیش از ازدواج آغاز میشود! شاید برای خود شما اتفاق افتاده باشد یا از اطرافیان خود شنیده باشید که به پسر یا دختر نوجوان یا جوانشان بگویند: «پسرم، دخترم، این کار رو نکن! من هم سن و سال شما بودم، این کار رو کردم و دودش به چشمم رفته و ضررش رو دیدم.» یا ممکن است به فرزندتان گفته باشید یا از اطرافیانتان شنیده باشید که به پسر یا دختر نوجوان و جوانشان اشاره کنند و بگویند: «درست کارهایی میکند که مرا یاد نوجوانی و جوانی خودم میاندازد.» مثالهای فوق بهخوبی نشان میدهد که پارهای از رفتارهای دوره نوجوانی و جوانی ما به صورت ناهشیار از ما به نسل ما منتقل میشود. حتی میشود گفت: برخی از رفتارهای فرزندان ما نادانسته و ناخواسته از نیاکان و بستگان، به آنها منتقل میشود. طوری که پارهای از رفتارهای فرزندانمان ما را به یاد خدا بیامرز پدربزرگ یا مادربزرگمان میاندازد. مثلاً میگوییم: «نظم و ترتیبش، سلیقهاش، شوخی و خندهاش، دست و دلبازیاش و... مرا یاد خدا بیامرز پدربزرگم میاندازد.» پس اولین مرحله برای تربیت فرزندمان این است که روی رفتار و شخصیت خودمان کار کنیم. اینکه بدانیم، چقدر خلق و خوی ما، میزان توانمندسازیمان، تقویت استعدادها و پرورش اخلاق در خودمان تأثیرگذار بر روی آینده فرزندمان است، همینطور فرزندمان را باید به گونهای تربیت کنیم که نسل پس از او هم از تربیت صحیح بهرهمند شود. یادمان باشد تربیت فرزند یعنی، تربیت یک نسل!
مرحله دوم در تربیت فرزند، انتخاب همسر است. بدین معنا که نه تنها از نظر همسر بودن، که از نظر نقش پدر بودن و مادر بودن هم شایستگیهای لازم را داشته باشد. از جمله: گشادهرویی، گشادهدستی، غیرت بجا، آرامش و نشاط، صبوری و تدبیر، احترام و نگهداشت خانواده و مهمتر از همه بودن الگوی مناسبی برای فرزندمان در آینده. بیتردید اولین الگوی کودک پدر و مادرش خواهند بود. به تعبیر دیگر ما پدر و مادرها قهرمانان زندگی فرزندمان هستیم. چقدر فرد مورد ازدواج ما خودش را در آینده پدر یا مادر شایستهای میداند؟ چقدر خودش را مسئولِ به شایستگی تربیت کردن فرزندش میداند؟ آیا آماده تغییر کردن و پذیرفتن دنیای فردای فرزندش خواهد بود؟ آیا میداند که نوع رفتارش با همسر خود، در حضور کودک تا چه حد تأثیرگذار است؟
توجه داشته باشیم ما و همسری که انتخاب میکنیم، در آینده تمام پشت و پناه فرزندمان خواهیم بود. خوب و بد را از ما یاد خواهد گرفت و اگر همسری که انتخاب میکنیم بر اساس تدبیر و صبر نباشد، گاهی با یک انتخاب اشتباه تمام سرنوشت کودکمان را ممکن است تغییر دهیم. یکی از سؤالاتی که همیشه بچهها از پدر و مادرشان میپرسند این است که چطور با هم آشنا شدید؟ چطور عاشق هم شدید؟ و در ذهن خودشان رؤیاییترین و آرمانیترین و عاشقانهترین حالت ممکن را در رسیدن پدر و مادرشان به هم میسازند. پس به هنگام انتخاب همسر، پدر و مادر بودنش را هم برای فرزندمان مد نظر بگیریم. نکته بعدی، درباره خانواده همسر آینده ماست. اینکه همسری که انتخاب میکنیم، خانوادهای با چه فرهنگ، دیدگاه، آداب و رسوم، اخلاقیات، عقاید و... دارد. یعنی هم اصالت خانواده و هم تربیت خانوادگی بسیار مهم است. اصالت تنها به معنی این نیست که از خاندان مطرح یا مشهور باشد. اینکه در یک خانواده هرکس بنا به نقشی که دارد جایگاه و احترام داشته باشد، روابط برادران و خواهران با هم، روابط پدر و مادر با هم و با فرزندشان و... همگی مهم است.
چرا در فرهنگ عامه داریم، حلالزاده به داییاش میره؟ انسان از محیط خود رنگ میگیرد. چه مثبت و چه منفی. همچنین میتواند با آگاهی و اراده کاری کند که نکات منفی محیط پیرامونش به او منتقل نشود. یعنی توجه کنیم روابط اعضای خانواده همسر آینده ما با یکدیگر چگونه است؟ آیا هر یک از اعضای خانواده دچار وسواس فکری یا عملی هستند؟ خسیس هستند یا دست و دلباز؟ انسجام خانوادگی دارند؟ به عبارتی دیگر خانوادهگرایی چقدر بین اعضای خانواده دیده میشود و نقش دوستان در خانواده افراط و تفریط است یا تعادل دارد؟
سطح صله رحم یا همان رفتوآمدهای خانوادگیشان به چه صورت است؟ آیا خانواده پرخاشگری دارد که سریع از کوره در میروند یا اهل گذشت و صبوری هستند؟ آیا آبروی افراد برایشان اهمیت دارد؟ آیا دارای صفات بخیل بودن، تنگنظری، حسادت، کینه و... هستند یا از پیشرفت و خوشبختی دیگران یا حتی اعضای خانوادهشان خوشحال میشوند؟ آیا پدر و مادر، فرزندشان را مستقل میپسندند یا وابسته به خودشان؟ یا به عبارت سادهتر اعضای خانواده اهل دخالت نابجا در زندگی دیگر اعضا هستند یا نه؟ آیا اهل بدبینی و شک هستند؟ توجه کنیم، با تمام این توضیحات، در مقابل نکات منفی و مثبت، همسر آینده ما همانندسازی کرده است یا ناهمانند سازی؟
این مطلب نخستین بار در روزنامه جوان منتشر شده است.