گسیل انواع ناوهای جنگی و هواپیمابر و بمب افکنهای استراتژیک به خلیج فارس و افزایش نیروها در عراق، گمانههای زیادی درباره ورود ایران و آمریکا به جنگِ مستقیم را به دنبال داشته است. اما سئوال این است که چرا آمریکا به چنین اقداماتی دست میزند؟ آیا در راستای سیاست فشار حداکثری است؟ آیا واقعا در تدارک جنگی ولو محدود است؟ آیا برای وارد کردن ضربه به اقتصاد چین و جلوگیری از افزایش نفوذ این کشور و ناکام گذاشتن کمربند دریایی و نوعی سدمهار برای پکن است؟ آیا با ایجاد و تداوم تنش و ترساندن کشورهای عربی به دنبال فروش تسلیحات خود هست؟ آیا برای انحراف افکار جامعه بین الملل و مسلمان جهت تسهیل انجام معامله قرن است؟
در پاسخ به این سوالات سعی میشود در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی به آن پرداخته شود.
سطح داخلی ایران؛ با خروج آمریکا از برجام و شروع تحریمها که از مبادلات مالی-بانکی شروع شده و اخیرا نیز با پایان معافیتهای نفتی، نفت و آهن و فولاد را نیز در برگرفته است، فشار زیادی بر اقتصاد ایران وارد کرده است؛ به گونهای که در یک سو شاهد افت تولید و بالارفتن رکود و افزایش بیکاری هستیم، از سوی دیگر، تورمِ افسار گسیخته اقشار متعددی از مردم را در خط فقر و زیر خط فقر قرار داده است. جهشهای ناگهانی و آنی در ارز و طلا، مقدمه گرانی بوده و در ادامه سایر حوزهها مانند خودرو، مسکن، مواد غذایی، لوزام خانگی و غیره را نیز هدف قرار داده است. با وجود کاهش صادرات ایران در حوزه نفتی، شاهد افزایش صادرات مواد و کالای غیرنفتی بودهایم، به رغم اینکه، در حوزه تکنولوژیکی و صنایع، واردات کاهش چشمگیری داشته است. ایالات متحده امیدوار است با اعمال تحریمها به صورت زنجیرهای و گام به گام و تاثیر آن بر اقتصاد ایران که در راستای سیاست فشار حداکثری است ایران را به پای میز مذاکره کشانده و منویات خود را اعمال کند. با این حال، براساس جدیدترین گزارش صندوق بین المللی پول، ذخائر ارزی ایران در حدود 108 میلیارد دلار است، در نتیجه ایران میتواند همچنان تا ماهها مقاومت کند.
با ورود نیروهای نظامی آمریکا به خلیج فارس، واشنگتن با این نیت که چنین اقدامی در کنار فشار تحریمها باعث میشود تهران خواهان مذاکره فوری شود، به شکل زیرکانهای و با بهرهگیری از قدرت رسانهای خود نوعی جنگ روانی راه انداخته است تا در پرتو آن برخی گروههای داخلی با نزدیک بودن زنگ خطر و به مخاطره افتادن بقا و امنیت کشور، مذاکره را برجسته کنند. اما برخورد مناسب و مقتضیِ مقامات کشوری و لشکری ایران اشتباه محاسباتیِ آمریکا را نشان داد. رهبری در سخنرانیهای متعدد خود بیان داشتند که "نمیشود هم تحریم بود و هم صنعت هستهای فعال نباشد". از نظر ایشان قدرت و بالندگی ایران از زمان انقلاب اسلامی طی چهل ساله گذشته به نقطهای رسیده که دشمنان نمیتوانند مانند گذشته با ایران دستوری و آمرانه برخورد کنند و "زمان بزن دررو" به پایان رسیده است. حضور اقتدارآمیز ایران در منطقه و مبارزه با تروریسم و افزایش روز افزون قدرت ایران علیرغم تحریمهای چهل ساله تاییدی بر دیدگاه مقامات بلند پایه است. در کنار رهبری، دولت با دادن یک سال مهلت به اروپا و پیشه کردن "صبر استراتژیک" انتظار داشت سایر کشورهای باقیمانده در برجام به شکل عینی و ملموس اقداماتی برای بقا برجام انجام دهند؛ اقداماتی نظیر تسهیل و تداوم مبادلات بانکی و مالی، صدور نفت و غیره. در مقابل اروپا تنها به سازوکاری مالی موسوم به اینستکس اکتفا کرده است.
تهران با مشاهده اینکه اروپا طی یکسال با صدور بیانیه های مختلف، فقط یک کانال ارتباطی ساده راه اندازی کرده است، در اردیبهشت ماه 98 خود را از انجام برخی تعهدات برجام در حوزه آب سنگین و کیک زرد خارج کرد؛ زیرا مقامات ایرانی به این نتیجه رسیدهاند که اروپا نمیتواند- به دلیل قدرت اقتصادی آمریکا و وابستگی امنیتی به آن- یا نمیخواهد -به دلیل حجم تجارت میان آنها- در مقابل آمریکا بایستد و از سوی دیگر، تمرکز بر توان و مقدورات داخلی بهترین و قابل اعتمادترین گزینه در وضعیت آنارشی متصلب است.
مهلت 60 روزهای که ایران به اروپا داده است برای سنجش اراده و ارزیابی نهایی آنها و نیز دادن یک پیام و یک فرصت دیگر به آنها است که ایران علیرغم اینکه خواهان تنش نیست و همواره از مذاکره و کانالهای دیپلماسی استقبال میکند، اما نمیتواند در توافقی که نفعی برای او ندارد و میتواند حیات و بقا آن را به خطر بیندازد، بماند. در کنار دولت، سایرمقامات نظامی و سیاسی نیز با تهدید به بستن تنگه هرمز و نیز عدم تسلیم در برابر خواستههای غیر معقول آمریکا، اجماع نظرِنخبگان در مقابله با آمریکا را کامل کردند.
سطح منطقه ای؛ همهنگام با تحریمها، به نظر میرسد گسیل ناوگان جنگی به خلیج فارس بخشِ سیاسی-امنیتیِ سیاستِ فشار حداکثری ترامپ باشد. تا قبل از ارسال ناوگان جنگی به خلیج فارس، ترامپ بر این باور بود که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نه تنها میبایست هزینه امنیت خود را پرداخت نمایند، بلکه با شعار "اول آمریکا" معتقد بود که این کشور هفت تریلیون دلار صرف هزینه در خاورمیانه کرده است، اما در عمل، برای سفری چند ساعته به عراق "در تاریکیِ محض و در بالاترین سطح امنیت" وارد شده است، به طوریکه جنگهای آمریکا در منطقه صرفا هزینههای هنگفتی بر روی دست آمریکا قرار داده است بدوناینکه از عواید آن بهرهمند گردد. او حتی با صدور دستوری، خواهان خروج کاملِ نیروهای آمریکا از سوریه شد؛ فرمانی که منجر به استعفای وزیر دفاع این کشور شد. در نتیجه به نظر میرسد ورود ناوگان ایالات متحده به آبهای خلیج فارس، بخش سیاسی-امنیتیِ سیاست فشار حداکثری است؛ زیرا کارشناسان و استراتژیست های این کشور به خوبی میدانند که ایرانِ امروز، ایران دهههای اول انقلاب نیست؛ هرچند در آن زمان نیز علیرغمِ حمایت از صدام در جنگ تحمیلی نتوانستند ایران را شکست دهند.
در سوی دیگر، قدرت بازدارندگی ایران که عموما برپایه توان موشکی و پهبادی است به راحتی میتواند نه تنها برروی ناوگان مستقر در آبهای خلیج فارس، بلکه برروی تمامی نیروها و پایگاههای این کشور در منطقه عملیات انجام دهد. در سالیان اخیر دامنه بازدارندگی ایران بسیار گستردهتر شده و کشورهای مختلفی از منطقه را پوشش میدهد که به معنی افزایش قدرت و تاثیرگذاری در منطقه است. انفجار در بندر فجیره و خطوط انتقال لوله نفت در عربستان به فاصله دو روز از هم آن هم هنگامی که اوج تمرکز امنیتی و نظامی آمریکا در خلیج فارس است به مثابه شوکی بود که به نوعی نشان داد برتری تکنولوژی آنها به گونهای نیست که بتوانند همه چیز را رصد و پیگیری کنند. گرچه مشخص نیست چه کسی مسئول انفجار فجیره است ولی پیام این اقدام هم برای امارات و عربستان که حامی جنگ و اقدام نظامی علیه ایران بودند بسیار آشکار و مهم بود و هم برای نیروهای آمریکایی که در اوج حضور نظامی و اطلاعاتی خود نتوانستند از وقوع آن اطلاعی کسب کرده و اقدامی کنند.
انفجار خطوط انتقال نفت عربستان و تلمبه خانههای شماره 7 و 8 فاجعه برای پدافند هوایی و نظامی این کشور بود؛ پرواز 7 پهباد به داخل خاک عربستان به عمق 800 تا 1200 کیلومتر و انجام موفقیت آمیز عملیات نشان داد که امنیت این کشور از ارقام بودجه نظامی و خریدهای متعدد تسلیحاتی بسیار شکنندهتر است. اسرائیل که مواضع خصمانه علیه ایران را همواره در اولویت خود قرار داده و از خروج آمریکا از برجام و تحریمها علیه ایران استقبال فراوانی کرده بود با مشاهده رخداد فجیره و خطوط لوله نفت عربستان عقب نشینی کرده و محتاطانهتر صحبت میکند.
سطح جهانی؛ به دنبال وقوع حادثه 11 سپتامبر در سال 2001 ، افکار و مجامع جهانی به صورت یکپارچه علیه تروریسم وارد عمل شدند و از تهاجم آمریکا به افغانستان به منظور مقابله با القاعده حمایت کردند. با وجود کمرنگتر شدن چنین حمایتی اینبار در جنگ آمریکا علیه عراق (2003)، جنگِ مذکور مخالفتهای کمتری را در پی داشت. وانگهی، امروزه که تنش میان ایران و آمریکا در بحرانیترین وضعیت خود به سر میبرد تقریبا هیچ کشوری موافق اقدام نظامی علیه ایران نیست. اروپا با اقرار به "ضعف عملکردی" خود در مقابل آمریکا، خواهان هیچگونه جنگی نیست. ترس از سرایت بحران به اروپا، مسئله مهاجران، افزایش افراط گرایی و درنهایت انرژی از مهمترین نگرانیهای اروپا است. کشورهای دیگر مانند چین و روسیه همواره دو کشور را به خویشتن داری و استفاده از ابزارهای دیپلماتیک برای حل بحران تشویق میکنند؛ بویژه چین که توسعه اقتصادی آن وابسته به واردات نفت از خلیج فارس است؛ همچنین جاده ابریشم دریایی آن نیز از خلیج فارس عبور میکند. ارسال بهترین ناوگان جنگی به خلیج فارس در زمانیکه در تمام اطرف مرزهای ایران در کشورهای همسایه آبی و خاکی پایگاه و نیروهای آمریکایی وجود دارند، نمیتواند منطق درستی داشته باشد؛ زیرا محل استقرار ناوگان جنگی در تیررس کامل موشکهای ایران قرار دارد. در نتیجه بعید به نظر میرسد استراتژیستها و مشاوران ترامپ از اینکه نکته غافل باشند که عامدانه نیروها و بهترین تجهیزات و تسلیحات خود را به مقتل ارسال کنند.
در جمع بندی میتوان گفت در سطح داخلی، اجماع نظر در میان نخبگان، مبنی بر عدم مذاکره و مقاومت در مقابل آمریکا است و گرچه خواهان جنگ نیستند ولی در صورت اقدام نظامی از سوی آمریکا، حق دفاع مشروع و مقابله به مثل محفوظ است. در سطح منطقهای نیز کشورهای منطقه با عقب نشینی از مواضع رادیکال خود به راههای دیپلماتیکتر متمایل شدند مانند انور قرقاش، وزیر مشاور در امورخارجه امارات که معقد است "واقعه فجیره میتواند برای کل منطقه و جهان خطرناک باشد[...] و در توافق جدید هستهای باید کشورهای عربی را نیز وارد کرد". در سطح جهانی نیز هیچگونه اجماعی علیه ایران وجود ندارد. در کنار این موارد، قدرت بازدارندگی ایران و دامنه آن یکی از مهمترین دلایلی است که باعث میشود جنگ بعید به نظر برسد. با این حال، ذکر این نکته مهم است که در راستای سیاست فشار حداکثری و با توجه به تاثیر تحریمها علیه اقتصاد ایران، حضور ناوگان آمریکا در خلیج فارس و تداوم جنگ روانی میتواند به افزایش مسابقه تسلیحاتی منجر شود و با وضعیت فعلی اقتصاد ایران و تمرکز بر بخش نظامی-امنیتی، اقتصاد را وارد چالش جدی کند. سیاستی که در دهه 80 میلادی علیه شوری به کار گرفته شد. همان راهبردی که سان تزو درباره آن گفته بود: «بالاترین هنر در جنگ این است که بتوانی بدون جنگیدن مقاومت دشمن را از بین ببری!».