بحرین در حال تدارک میزبانی برای نسخه اقتصادی توافق موسوم به معامله قرن است. این کنفرانس دو روزه که توسط ایالات متحده برگزار می شود، قرار است در 25 تا 26 ژوئن در پایتخت بحرین، منامه برگزار شود.
رهبری فلسطین به درستی حاضر به شرکت در این آخرین بازی آمریكایی ـ عربی كه هدف آن عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل به بهای حقوق فلسطین است، نشده.
با وجود این واقعیت که بعضی ها تلاش کرده اند «کارگاه» بحرین را به عنوان یک تلاش صرفا اقتصادی ارائه دهند، مقامات کاخ سفید مشخص کرده اند، این اولین مرحله در برنامه صلح پیشنهادی آنهاست.
برای دولت ترامپ، نشست منامه به عنوان اولین گام در یک استراتژی بزرگتر است که هدف آن زیرپا گذاشتن قوانین بین المللی مربوط به فلسطین و حقوق غیرقابل عدول مردم فلسطین است.
در عوض، این کنفرانس سعی خواهد کرد، نسخه ای از "صلح اقتصادی" بنجامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل را ارائه دهد؛ دقیقا مشابه اقدام به عادی سازی اشغال فلسطین در برابر ارائه حدی از "رفاه اقتصادی" برای فلسطین. نیازی به گفتن نیست که "صلح اقتصادی" ترامپ نیز محکوم به شکست است.
انتخاب بحرین به عنوان مرکز جدیدترین قمار آمریکا، یک حرکت استراتژیک است، زیرا در زمینه یک بستر وسیع تر از عادی سازی روایط بین کشورهای عربی و اسرائیل می نشاند.
با وجود این، سیاستمداران ایالات متحده و اسرائیل به دنبال چیزی بیشتر از عادی سازی اشغالگری اسرائیل در میان کشورهای عربی هستند. آنها همچنین قصد دارند وضعیت موجود مراکز سیاسی و معنوی عربی را نیز تغییر دهند.
اما داستان عادی سازی روابط بسیار پیشتر از ترامپ و دولت او پیش می رود.
در واقع ایالات متحده، که به طور فعالانه و با افزایش نیروهای نظامی عظیم قبل از جنگ کویت در سال های 1990-1991 در منطقه خاورمیانه درگیر شده است ـ متوجه شده که عادی سازی روابط میان اسرائیل و متحدان عربش باید در رأس اولویت های منطقه ای باشد. این تلاش ها به میزان قابل توجهی موفق و به مذاکرات صلح مستقیم اعراب و اسرائیل در سال 1991 در مادرید و سپس موافقت نامه های اسلو در سال 1993 و پیمان صلح اسراییل و اردن در سال 1994 منجر شد. این موافقتنامه ها عمدتا خارج از قوانین بین المللی بود.
تلاش های عادی سازی روابط از آن زمان به بعد هم ادامه یافت، برخی اوقات آشکارا در قالب تبادل هیأت های نمایندگی ورزشی و تجاری بین اعراب و اسرائیل و گاه مخفیانه، شامل دیدار دیپلمات ها و مقامات اطلاعاتی.
کمپین عادی سازی روابط در دولت باراک اوباما به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافت، نه به دلیل عدم تلاش، بلکه به دلیل لرزه تغییرات ژئوپلیتیک در مناطق در دهه گذشته.
پیامدهای فاجعه آمیز حمله ایالات متحده به عراق و تغییر نقشه خاورمیانه از زمان شورش های عربی در سال 2011 باعث تغییر در اولویت های ایالات متحده شد؛ که این امر موجب خشم متحدان ایالات متحده، به ویژه اسرائیل و عربستان سعودی گشت.
همان طور که ایران نفوذ بیشتری را به دست آورد و با توجه به این که روسیه ادعاهای جدیدی را در این منطقه مطرح ساخت، واشنگتن متهم به شکست دادن متحدانش شد. مدتها قبل از ظهور نشانه های اولیه عادی شدن روابط بین عربستان سعودی و اسرائیل، هر دو کشور یک فصل مشترک داشتند، ناامیدی زیادی نسبت به دولت اوباما که به نظر می رسید در منطقه، با یک دکترین بدون قاطعیت مدیریت بحران و مداخلات کم رمق کار می کرد.
مثلا نتانیاهو و متحدانش در واشنگتن از این که اوباما به جای آماده شدن برای جنگ علیه ایران هنوز صحبت از غیرقانونی بودن شهرک سازی ها می کرد، شوکه بودند. توافق هسته ای بین قدرت های بین المللی و ایران در سال 2015 به طور خاص از دیدگاه اسرائیل غیر قابل بخشش بوده است. سعودی ها هم در این احساسات مشترک بودند. حاکمان عربستان هراسان از نفوذ رو به گسترش ایران، متوجه این نکته شده بودند که هر تغییری در وضعیت موجود در خاورمیانه ـ که از زمان توافق روزولت-ابن سعود (به اصطلاح توافق کوئینسی) در سال 1945 حکمفرما بود ـ تهدید مستقیم برای قدرت آنها خواهد بود.
ظهور ترامپ، رئیس جمهور دم دمی مزاج، نامعقول و فرصت طلب، فرصتی عالی برای شکل گیری اتحاد ضد ایرانی و دست کم گرفته شده عربستان سعودی و اسرائیل را به نمایش گذاشت. سفر او به عربستان سعودی در بیستم می 2017 و معاملات مالی نظامی نجومی با امضای پادشاهی (در مجموع 350 میلیارد دلار) و همچنین پادشاهی های دیگر خلیج فارس، برای ورود مجدد ایالات متحده به منطقه ضروری بود؛ این بار نه هدایت شده توسط اولویت و یا توهمات خاص آمریکا، بلکه با تمایل اعلام شده برای خلق یک منطقه خاورمیانه که در آن اسرائیل، عربستان سعودی و متحدان آنها مرکز اصلی قدرت باشند.
در حالی که حاکمان عرب همچنان به لفاظی در حمایت از فلسطین ادامه دادند، در 13 و 14 فوریه، مشاور و داماد ترامپ، جرد کوشنر، همراه با نماینده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه که از طرفداران پر شور اسرائیل است، جیسون گرین بلات، در ورشو با مقامات عرب و در یکی از روشن ترین نشانه های عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل دیدار کردند. نشست خاورمیانه ای ورشو، هدفی بیش از شیطان جلوه دادن ایران داشت، و اقدام مهمی در اعلام برنامه نظم نوین آمریكا در خاورمیانه بود كه در آن اسرائیل و برخی كشورهای عربی تحت رهبری عربستان سعودی، فصل جدید را آغاز می کنند، و در آن فلسطین دیگر یک اولویت نیست.
اما همه اعراب از دستور کار جدید آمریکایی خوشحال نیستند و یا با آن موافقت ندارند. نخبگان حاکم اردن از آن عصبانی هستند.
طرح اسرائیل - آمریکا در هدف دارد که اردن را به حاشیه ببرد. به نظر آنها، این کشور به لحاظ نظامی ضعیف است و به لحاظ مالی وابسته به کمک های خارجی. در حالی که در این محاسبات حقیقتی نهفته است، احتمال دارد اردن یک مبارزه جدی را در راه مقابله صورت دهد، زیرا بیشترین تلفات را در این میان خواهد داد.
تلاش برای خلع قدرت از متحدان ضعیف ایالات متحده و در عین حال توانمند ساختن کشورهای ثروتمند در خلیج فارس، می تواند اتحاد طولانی مدت میان کشورهای عربی را که از نظر تاریخی از سوی ایالات متحده به عنوان کشورهای "معتدل" شناخته شده اند، شکست دهد. اردن دلایل زیادی برای نگرانی از این دارد که بازی واشنگتن موقعیتش را در فلسطین، به ویژه در اورشلیم به خطر اندازد، که می تواند موجب تضعیف پادشاهی خاندان هاشمی و ادعای رهبری آن در منطقه شود.
با در نظر گرفتن درجه های مختلف شکست در تمام ابتکارات پیشین ایالات متحده، که با جنگ کویت در سال های 1990-1991 شروع شده، معامله قرن هم به نظر به همان پایان پوچ می انجامد، به ویژه به آن خاطر که تلاش می کند نقشه جدید سیاسی را در منطقه ای ایجاد کند که اکنون بیش از هر دهه ای، بیشترین تحولات خود را تجربه می کند.
در بهترین حالت، معامله قرن اجازه خواهد داد ایالات متحده، اسرائیل و نخبگان حاکم عرب هر کدام برای منافع داخلی خود زمان بخرند.
با این حال، احتمالا منجر به تقسیم اردوگاه عربی می شود که سال های زیادی به عنوان پیشقراولی آمریکایی در خاور میانه خدمت کرده است. این معامله می تواند بزرگترین قمار سیاسی باشد که تاکنون آمریکا در منطقه انجام داده.