اگر مروری بر تاریخ تفکر سرزمینمان داشته باشیم، بندرت ردپای زنان متفکر را میبینیم و شاید هم اصلاً نبینیم! البته این امر خاص جامعه فکری ما نیست و همه جوامع کم و بیش به نوعی با غیبت زنان در تاریخ تفکرشان مواجه هستند اما چرا؟ برخی تحلیلگران فرصتهای نابرابر جنسیتی را به عنوان جدیترین دلیل این غیبت مطرح میکنند. اما واقعیت این است که امروز به رغم اینکه تا حدی این نابرابریهای آموزشی تعدیل شده و ما با تعداد قابل توجهی از زنان تحصیلکرده، استاد دانشگاه، دارای رتبههای علمی جهانی و مدیران ارشد در پستهای کلیدی مواجه هستیم، اما باز حضور آنان به عنوان «متفکر» و «اندیشمند» در جامعه بسیار کمرنگ و حتی انگشتشمار است. بررسی چرایی این امر را با دکتر شهین اعوانی به گفتوگو نشستیم که خود از معدود زنانی است که به عنوان فیلسوف و متفکر در جامعه ما شناخته میشود. او استاد فلسفه و عضو هیأت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران است. اعوانی فلسفه را تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران گذراند و دکترایش را از دانشگاه بن آلمان گرفت. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه فلسفه کانت، فلسفه افلاطون، فلسفه میانفرهنگی، فلسفه اخلاق و زیباییشناسی است. از جمله آثار او میتوان به ویرایش و تدوین کتاب آگاهی و گواهی، ویرایش و تدوین کتاب هرم هستی و وضعیت فلسفه در آلمان اشاره کرد.
خانم دکتر اعوانی، چرا در تاریخ تفکر سرزمین ما ردپایی از زنان متفکر نیست؟
شما منکر ردپای تفکر در زنان نشوید. به این قاطعیت اگر مطرح شود داوری و پاسخ اولیه در خودِ سؤال هست و شما به دنبال علل آن هستید! بنده سؤال را بدین صورت اصلاح میکنم که چرا در تاریخ تفکر ملت ایران، زنان فعالیت چشمگیری نداشتهاند یا منفعل بودهاند.
برای بررسی دقیق این موضوع علت یا علل منفعل بودن بانوان در عرصه فلسفه، یک راه از میان راههای مختلف این است که پاسخ را در بنیادهای تاریخی و فرهنگی خود بجوییم. البته دامنه تفکر هم باید مشخص شود. نمیتوانید سراغ تفکر را فقط در فلسفه بگیرید، چون تفکر در تمامی ابعاد علوم انسانی ساری است. پس قدری دامنه بحث فراتر از فلسفه است. لذا اول باید دید، متفکران سرزمین ما «زن» را چگونه دیدهاند. چون هر جامعهای بر اساس تفکر و متفکرانش قوام مییابد. وقتی یاسپرس در ابتدای کتابش با عنوان Plato یا «افلاطون» میخواهد ریشههای رشد افلاطون را بجوید میگوید او «اشرافزاده آتن» است. مادرش از تبار سولون، قاضی و قانونگذار قرن ششم ق.م که واضع مالکیت است؛ و پدرش آریستون است. اجداد پدری او بهطور غیرمستقیم به کودروسشاه میرسند. از نظر محل تولد یعنی آتن، افلاطون در سرزمین قدرتمندی تولد یافته که سپاهیانش توانستهاند در جنگ سپاه ایران با آنان، ایرانیان را شکست دهند و تأکید میکند ارمغان پیروزی یونان بر ایران، نجات «آزادی» بوده است. پس تولد افلاطون در دورهای بوده که مردم آتن «آزادی» را یافتهاند. سرمایهای که از اجدادش به او به ارث رسیده، روح نیرومند، آزاد و تربیت سختگیرانه و سختکوشی بوده است. سرمایه فرهنگی سرزمین یونان؛ در آن زمان، یونانیان پدیدآورنده تراژدی و بنیانگذار آکروپولیس آتن بودهاند، که مورخان هنر و باستانشناسان غربی آن را با پرسپولیس شیراز مقایسه کردهاند که البته هر دو معماری دوره کلاسیکاند. آتن به لحاظ سیاسی اوضاع خوبی نداشته، بیثباتی و اختلاف احزاب سقوط و ویرانی پیوسته شهر را تهدید میکرده است تمامی این نکات فراغ بالی، مکنت و نیز اوضاع سیاسی، مقدمه رشد کودکی، نوجوانی و بالندگی افلاطون جوان تا سن بیست سالگی است. در این سن او به حلقه دوستان سقراط میپیوندد و بدین ترتیب یک اشرافزاده آتنی به مردی از طبقه متوسط و از دنیا رهیده، آشنا میشود و در طول تاریخ فلسفه، احیاگر سقراط، افلاطون است.
میخواهم بگویم تعلیم و تربیت کودکان هر سرزمینی در درجه اول بر پایه تربیت و رشد فرهنگی خانواده و بعد تفکر متفکران جامعه میچرخد. هر کودکی بهطور طبیعی زبان سرزمین مادری خود را فرامیگیرد، و فرهنگ در شکل اولیه خود در زبان مستتر است. در هر زبانی نکات تربیتی، حکمی حکایات، اشعار، ضربالمثلها و... روش آموزشی، پرورشی و تربیتی، در واقع پرورشدهنده روح کودکان و نوجوانان است. پس عوامل مؤثر در افلاطونپروری یکی- دو تا نیستند. تأثیر معلمی سقراطِ آموزگار بر افلاطون از بیست سالگی است. چنانکه وقتی ارسطو، شاگرد افلاطون شصت ساله و بنیانگذار «آکادمی» میشود، بیست سال داشته است. در سطح دانشگاهها همین حالا نیز وقتی آثار افلاطون خوانده میشود به صورت تاریخ فلسفه یا تاریخ تفکر نیست، به قول هایدگر درباره افلاطون اصلاً چیزی متعلق به گذشته نیست بلکه زمان حال تاریخی است نه به عنوان تأثیر تاریخی یا تقلید فکر دوره یونان باستان یا حفظ سنت یونانی، بلکه افلاطون در متن آثارش حضور دارد بطوری که تو گویی در حال ورودش به دوره جدید مورد بررسی قرار میگیرد. اگر افلاطون مثلاً نگرش منفی نسبت به زنان داشته باشد، حالا دیگر پررنگ نمیشود چون اگر افلاطون در زمانه ما میبود، مسلماً در نگاهش به زنان تجدید نظر میکرد. لذا هر فیلسوفی که افلاطون را به روز میکند، مطالبی که حالا برای بشر حل شده است، دیگر مورد واکاوی قرار نمیگیرد. این سبکی است که برای محققان ما در مورد فلاسفه اسلامی هم باید الگو قرار گیرد. جامعه دانشجویی ما هنوز، وارد تعریف امهات اصطلاحات فیلسوفان مثلاً در ملاصدرا تعریف وجود، اصالت وجود، یا حرکت جوهری نشده، از سوی دانشجویان نگاه منفی وی از جمله دیدگاه منفی وی به زنان در کلاس مطرح میشود.
در «حکمت ایرانی» زنان چطور تصویر شدهاند؟
بسیاری از شعرای ایرانی، خود حکیماند و نگرش فلسفی به زندگی، حیات، زن و... دارند. یکی از این شعرای حکیم و بالطبع پایبند اخلاق سعدی علیهالرحمه است. زن در حکمت نظری سعدی، موجودی درجه دو به حساب میآید. او فقط آنان را «زن» میبیند یعنی زن به عنوان معشوق یا همسر. در متون مختلف ما به صراحت یا در لایههای پنهان آن، رفتار و کردار جامعه، برتری مرد امری کاملاً مقبول و پذیرفته است. زن در اعلاترین درجه وجودی «شیرزن» هم که باشد باز «ضعیفه» و در بهترین توصیف «یک پا مرد» قلمداد میشود. به آیه 24 سوره مبارکه نساء هم استناد میشود که میفرماید: «الرجال قوامون علی النساء بما فضلالله بعضهم علی بعض». بطور کلی از نظر سعدی صرفنظر از تقوی به مصداق آیه 13 سوره حجرات «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»، در سایر موارد پیوسته مرد برتر از زن است. در فرهنگ و ادبیات ما حتی اگر زن نزد خدا هم مقبولتر از مرد باشد، مرد باید خجل و سرافکنده گردد چون از موجود ضعیفی (یعنی زن) عقب مانده است. با خیلی از ناسزاها و صحبتهای ناروا در فرهنگ عامّه، عرض بنده تأیید میشود. مثلاً «کمتر از زن بودن» برای یک مرد دشنامی ناموسی است که غیرت او تاب تحمل آن را نمیآورد. ولی اگر به زنی گفته شود «یک پا مرد است» یا «گوی نخوت را از مردان ربوده است» برای زن یک فضیلت محسوب میشود. اصولاً در جامعه، بصیرت و بینش درست «مردانه» است. نهایت لطفی که به زن در «حکمت سعدی» شده، این است که به مصداق این بیت زن، از مرد موذی و مرد مردمآزار بهتر است:
زن از مرد موذی به بسیار به
سگ از مردم مردم آزار به
خجالتی بودن دختران در دانشگاهها یکی دیگر از دلایل کندی رشد فکری آنان در فلسفه است. دخترها در سؤالی که مطرح میکنند، زود قانع میشوند، در پاسخی که استاد به سؤالشان میدهد، بسنده میکنند. به عبارت دیگر آنان در فلسفه، اهل تحلیل مسأله، محاجه و محاکات نیستند. البته نسل کنونی توانسته است این عیب را در خود ببیند و در رفع آن بکوشد و به نظر بنده موفق هم بوده است. این را مثال برای پاسخ به سؤال شما آوردم نه به این معنی که کمکاری بانوان در فلسفه رفع و رجوع شود بلکه به عنوان یک دلیل زیربنایی طرح شده باشد.
شکلگیری چنین روحیهای در دختران چقدر به نوع سیستم آموزشی مدارس ما برمیگردد؟
نظام آموزشی ما در دبیرستان بخصوص در رشته علومانسانی «تستمحور» است و این برای رشد فکری نوجوانان ما مهلک است. اغلب دانشجویان سالهای اول رشته فلسفه بخصوص دختران، گمان میکنند فلسفه درسی «حفظ کردنی» است و متن را از بَر میکنند و این کار در فلسفه یعنی تبدیل «معقول» به «محسوس». بعضی از استادان وقتی این روحیه را میبینند برای رعایت حال دانشجو و نیز آسان کردن روند تصحیح ورقه، سؤالات امتحان را به صورت تستی طرح میکنند. لذا ما میبینیم تا دانشجویان کارشناسی بخواهند روش خواندن فلسفه و موضوعات معقول فلسفی را یاد بگیرند دوره کارشناسیشان به اتمام میرسد. از این رو، به نظر بنده یکی از رشتههایی که باید بهطور پیوسته کارشناسی ارشد داشته باشد، «فلسفه» است.
غیبت «زنان فیلسوف» میتواند به دلیل حاکمیت تفکر مردانه و جنس عقلانیت مدرن باشد؟
این غیبت بیشتر به جهان اسلام مربوط میشود. چون شما به «عقلانیت مدرن» اشاره کردید، با توجه با نگاه منفی به زن و با ریشهیابی مردسالاری فرهنگی- تاریخی ما، باز در بین کشورهای اسلامی وضعیت کنونی زنان ایرانی در دانشگاهها، حوزههای علمیه، نشر آثار از جمله آثار فلسفی، به مراتب بهتر از سایر کشورها است. البته وقتی تلاش کنیم می توان قدری مستدلتر به این سؤال پاسخ داده شود تا جایگاه ما زنان در تاریخ فلسفه دیده شود و بعد به تبع آن کمکاریها یا عللی که در این مصاحبه، شما در پی آن هستید، مشخصتر خواهد شد. برای این منظور باید بتوانیم متوجه شویم که چه کسی هستیم و چرا به شیوه خاص میاندیشیم یا رفتار میکنیم. باید نگاهی عمیق به شرایط فرهنگی، تاریخی، سیاسی و وضعیت کنونی خود از درون و بیرون بیندازیم و تلاش کنیم فهم درستی از ساختارهای فرهنگی و اجتماعیمان در جهان کنونی داشته باشیم.
نکته مسلم این است که زبان، اندیشه و هویت فردی برای آزادی انسان و آزادی فکر و به طور کلی آزاداندیشی- که مرد و زن هم نداردـ اساسی است و همه اینها کیفیاتی هستند که از جامعه نشأت میگیرند و در کنش متقابل پدید میآیند.
بنده به حاکمیت تفکر، فرادستی مردان و فرودستی زنان، فعال بودن مردان و منفعلانه بودن زنان در فلسفه، مظلوم واقع شدن زنان، عقلانیت در مردان و ضعیف و احساسی بودن زنان اصلاً قائل نیستم هر چند کسانی که مرا میشناسند میدانند در عمل هم این اندیشه را به کار بستهام. نمیخواهم بهطور کلی منکر آن بشوم ولی نمیخواهم آن را باور کنم.
«عقلانیت مدرن» که شما آن را در سؤال مطرح کردید، در غرب پیامدهای خوبی در این زمینه داشته است. مدرن و مدرنیته در تفکر ما کمرنگ بوده است. در تاریخ معاصر ایران، ما ـ چه اهل تفکر ما و چه در سایر زمینهها (سیاسی، اقتصادی، تعلیم و تربیت و...)- فهم درستی از مدرنیته نداریم و غالباً به لحاظ فکر فلسفی، پیرو تفکر فیلسوفان غربی هستیم. اگر حوزههای علمیه ما را با حوزههای پنجاه سال قبل مقایسه کنید، همین پدیده تقلید فکر را میبینید. درآنها هم دیگر علامه مجلسی، علامه طباطبایی، امام خمینی و... رشد نکرد. در دانشگاهها در بهترین وضعیت متفکران ما تلاش کردهاند متفکران غرب را خوب بفهمند و به درستی تدریس کنند. در حوزهها هم اگر بهترین شرایط را در نظر گیریم، تلاش در فهم گذشتگان است نه گشودن گره فروبسته اقتصادی، اجتماعی،
فرهنگی و...
ما میتوانستیم و به گمان من هنوز هم میتوانیم به جای اینکه واردکننده ظواهر غربی که اغلب برای جوامع غیرغربی مخرب است، باشیم، در غربشناسی به عنوان یک علم، نکات مثبت غرب را بگیریم. هم غرب گرایی و هم غربستیزی متفکران ما نشان میدهد که ما فرق «تمدن» و «فرهنگ» را نفهمیدهایم و اصولاً مواجهه ما با فرهنگ غربی، از ظاهر غرب بوده است نه محتوایی و لایههای مثبت آن. قانون اساسی، مجلس و... را از غرب گرفتیم ولی آن را بومی و مردانه کردیم. لذا مجلس قانونگذار از غرب آمد ولی قالب زنستیزی خورد. شاید بررسی نمایندگان زن در تاریخ مجلس ایران نشان دهد که به غیر از تعداد معدود انگشتشمار آنان، بقیه جنبه نمایشیشان پررنگ بوده است. تفاوت فاحش تعداد نمایندگان زن در مجلس شورای اسلامی و درصد آنان به تعداد نمایندگان مرد کتمانپذیر نیست و از روز روشنتر است. متفکران حوزه سیاست ما در روند بهبود یا معرفی زنان حلال مشکل، کجایند؟ نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل میدهند. شاید اگر رأیدهندگان زن را با رأیدهندگان مرد مقایسه کنیم باورم آن است که در کل زنان بیشتر در دادن رأی مشارکت میکنند ولی آنچه به عنوان نتیجه مشهود است نسبت زنان نماینده مجلس به مردان است، یعنی خودِ زنان هم به مردان رأی میدهند.
برگردیم به «عقلانیت مدرن» در کشور ما هنوز غرب معرفی نشده، آشنایی ما با غرب، یا غربگرایانه بوده یا غربستیزی. تلاش در فهم درست غرب و «غربشناسی به عنوان یک علم» کمکاری جدی و شاید هم تعمدی صورت گرفته است. لذا این برداشت غلط زمینه را برای هجمه فرهنگی غرب فراهم آورده فلذا رنگ و لعاب فریبنده غرب لایه رویی فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار داده است که اگر باز هم غفلت کنیم، به لایههای اساسی فرهنگ ما رسوخ خواهد کرد. ما منتقد غرب در ظاهرگرایی، بیهویتی، متلاشیشدن خانواده، فرزند کم در خانواده به عنوان فضیلت یا سعادت، رشد بیرویه طلاق، بیکاری جوانان، فحشا و... توجه بیش از حد مردان به ظاهر زن، توجه زنان به ظواهر زنانگی خود، واردکننده اول لوازم آرایش در جهان و... بودهایم و در واقع دست بر قضا همه آن موارد به مصداق «آمد به سرم از آنچه میترسیدم» اغلب آنها بر سر جامعه ما آمده یا در آینده نزدیک خواهد آمد.
شما رد پای تفکر متفکران و فلسفهخوانان مرد ما را در رفع مشکلات فرهنگی و معضلات اجتماعی کجا مییابید. ما منتقدان اجتماعی خوبی داریم ولی فقط در نظر. ما در ظاهر عروسک دارا و سارا را به جای «عروسک باربی» تبلیغ و برای کودکانمان تجویز میکنیم، ولی همان کودک در خانواده میبیند مادرش تلاش میکند اندام «باربی»، رنگ موی روشن، آرایش و... باربیوار داشته باشد لذا غیرمستقیم او را وارد چالش میکنیم و خود او دچار سردرگمی میشود.
ما زنان دیدهایم و تجربه عملی هم داشتهایم برای اندام متناسب گاهی رژیم غذایی یا عمل جراحی زیبایی اندام به قیمت جان تمام شده است. به لحاظ اسلامی و فقهی دو یا سه قسمت از اندام زن وقتی در معرض دید باشد بیاشکال است از جمله گردی صورت و دو دست. خیلی فکر فلسفی هم لازم نیست بوضوح میتوانید ببینید قشری از جامعه ما چه بلایی بر سر همین گردی صورت میآورند تا دیده شوند و در این موضوع خودآگاهند. بازیگران زن در عرصه سینما، حتی در صدا و سیما که به دنبال نام خود «جمهوری اسلامی» را هم دارد، و به رغم آنکه در اغلب موارد، در آن حجاب اسلامی هم تا حد معقول و برای اجرای قانون، رعایت میشود، محال است در سریالی حتی به لحاظ محتوایی جدی، در صورت بازیگران شاهد آرایش بیرویه یا جراحی زیبایی در لبها، گونهها، بینی و... نباشید. همین موضوع باربیشدن زن را وقتی بنده با آلمان مقایسه میکنم، چون تجربه زندگی در آنجا را در مدت تحصیلات تکمیلی داشتهام، میبینم زنی که در صورت خود با عمل جراحی به قصد زیبایی دست ببرد، نمیتواند معلم مدرسه و دبیرستان شود. در هیچ جای قانون آموزش و پرورش آلمان صراحت ندارد ولی در انتخاب معلم، قانون نانوشته است. اینجا پای تفکر در میان است. تفکر انتزاعی حفظ و اشاعه هویت آلمانی به صورت انضمامی خود را نشان میدهد. برای یک متفکر متعهد ایرانی وقتی بخواند یا بداند که کشورش در جراحی زیبایی حائز رده اول جهان است، باید یک سرافکندگی جدی، یک بیماری لاعلاج که باید تمهیدات فکری برای درمان آن فراهم آورد، مطرح شود. ما این نوع بیماریها را داریم بعد باز هم مطالب غربستیزی را مطرح میکنیم به جای آنکه فکر کنیم چطور میتوان در سرزمین ما در حال حاضر جلوی اشاعه ویروس ظاهرگرایی گرفته شود.
حوزه عمومی و خصوصی، اخلاق کاربردی، عدالت و انصاف در بازار کار وقتی بهوجود میآید که زنان و مردان جامعه در شرایط مساوی به لحاظ فرهنگی، دینی، اقتصادی و علمی رشد یابند. ظاهراً بروز این نابرابری بعد از تحصیلات است ولی ما میبینیم پایههای آن، قبل از تحصیلات شکل میگیرد.
گاهی ورودی تعداد دانشجویان دختر در رشتههای علوم انسانی و از جمله فلسفه بیش از پسران است اما چرا حضور اجتماعی آنان کم و محدود است؟
در روند کمّی یعنی تعداد دانشجویان فلسفه ما در دانشگاهها و حوزهها تا حدودی مشابه بعضی از کشورهای توسعهیافته هستیم ولی باز هم تأکید میکنم به لحاظ کمّی. زنان ایرانی در علوم انسانی از جمله فلسفه با 64 درصد نسبت به مردان وارد دانشگاه میشوند ولی همین دانشجویان در مقاطع بالاتر مخصوصاً مقطع دکتری کمتر از یک دهم دانشجویان را تشکیل میدهند. به هنگام استخدام حتی به یکی- دو درصد هم نمیرسند. مثلاً شما در طول تاریخ گروه فلسفه دانشگاه تهران- دانشگاه مادر کشور- فقط یک خانم عضو هیأت علمی دارید.
در جامعه ایرانی نگاه به زن به عنوان یک «سرمایه اجتماعی» بسیار ضعیف است. تاریخ فلسفه ما سراسر مردانه است. بعد از فوت خانم مریم میرزاخانی برای ایشان مجلس ختم گرفته شد ولی در هنگام اعطای نشان فیلدز (Fields Medal) در سال 2014 ما کاری نکردیم. ما تاریخ فلسفه درباره زنان نامور سده اخیر نداریم. زنان باید چندین برابر مردان تلاش کنند تا بتوانند به اندازه یک مرد خود را در عرصه فکری معرفی کنند. زنان فلسفهخوان و مدرس فلسفه انتظار رفتار و کردار خردمندانه دارند. اگر غیبت مد نظر شما در میزان آثار در قالب کتاب یا مقالات یا حضور در همایشهای ملی و بینالمللی است، بنده آنها را غایب نمیبینم. ولی اگر منظورتان این است که بگویید درصد بالای آثار فلسفی را مردان نوشتهاند، بنده این سؤال را مطرح میکنم که چند کتاب تألیفی ما در فلسفه یا کلام اسلامی یا فلسفه تطبیقی، اگر به زبان انگلیسی یا آلمانی یا فرانسه... برگردانده شود، کتاب تخصصی دانشگاههای خارج برای تدریس مورد استفاده قرار میگیرد. بنا به اقرار اهل فکر و کسانی که منصفانه در فلسفه تطبیقی، عمیقاند و میخواهند تفکر غربی را بدرستی معرفی کنند، اذعان دارند که در تفکر فیلسوفان غربی حتی در فیلسوفان مطرح دوره متأخر، رد پای فارابی، ابنسینا، ابنرشد، غزالی مشهود است. تعداد آنان خیلی کم است ولی همان تعداد کم، خوشبختانه فعالاند.
آیا تفکر اساساً جنسیتپذیر است؛ یعنی میتوان از «تفکر مردانه» یا «تفکر زنانه» حرف زد؟
تفکر و اندیشیدن حق هر کسی است و زن و مرد هم ندارد، ولی موضوع و متعلق اندیشه مسلماً در افراد متفاوت است. انگیزه و غایت هم در هرکس با دیگری تفاوت دارد. برای هر کسی، چیزی یا موضوعی مهم است که ممکن است برای فرد دیگر اصلاً مهم نباشد. موضوع تفکر در زنان و مقایسه با مردان متفکر نباید اینقدر ما را به خود مشغول کند که از اصل تفکر غافل بمانیم. این موضوع مرا به یاد حکایتی در مثنوی میاندازد که مردی به دیگری سیلی میزند و وقتی طرف مقابل درصدد تلافی برمیآید، اولی خطاب به او میگوید با این سیلی که به تو زدم سؤالی برایم پیش آمد؛ بگو ببینم صدای طراقی که از این سیلی برخاست علتش دست من بود یا پسِ گردنِ تو. مولانا از زبان مرد سیلیخورده میگوید که تأمل و تفکر در علت صدای طراق سیلی، یک فراغبالی و بیخیالی و حال خوش نیاز دارد، آن کس که سیلی خورده دردمند است نه بیدرد:
گفت از درد این فراغت نیستم
که در این فکر و تأمل بیستم
تو که بیدردی همی اندیش این
نیست صاحبدرد را فکر متین
غفلت و بیدردیت فکر آورد
در خیالت نکته بکر آورد
حکایت ما هم همینطور است. اگر «فکر» جدی باشد، نتایج آن باید دیده شود. اگر وضعیت تفکر رو به رشد بود، الآن درباره دوگانگی زن و مرد صحبت نمیکردیم. فیلسوف در یونانی «دوستدار دانایی» است. در این معنا نمیتوان زن و مرد را جدا کرد. نمیتوان گفت که مردان دوستدار داناییاند و زنان از غیردانایی یا جهل تبعیت میکنند. نباید اینقدر مشغول فرع شویم که از اصل بازمانیم.
از طرفی هم اگر ما زنان به این موضوع نیندیشیم، کماکان پایه ترقی مردان میشویم. نمیتوان انتظار داشت که مرد ردای فیلسوفی و کلاه استادی بر سر نهد و زن غذای او را مهیا کند، بچهها را سروسامان دهد، همه امکانات را فراهم کند که همسرش مقاله بنویسد یا کتاب تألیف کند و در ابتدای آن فقط از همسرش تشکر کند. به نظرم اگر زن و مرد هر دو در تکامل هم بکوشند، زندگی بسیار زیباتر میشود. ولی اگر هر دو در جوانی که دانشجو هستند ازدواج کنند، زن بچهدار شود و ترک تحصیل کند یا از ادامه تحصیل باز ماند و با مشقت فراوان زندگی را اداره کند ولی مرد تا مراحل بالای تحصیلی یعنی دکتری و حتی بالاتر طی کند و فرزندان بزرگتر شده باشند ولی زن همیشه احساس غبن کند و در هر جمعی وقتی که میبیند به خاطر همسرش به او احترام میگذارند یا در بحثهای اجتماعی یا فکری تراز همسرش نیست، بگوید من هم امکان تحصیل برایم فراهم بود ولی خودم را وقف شوهر و بچههایم کردم.
وقتی میگویم در ایران هیچ گاه زنان متفکر در حوزه فلسفه نداشتهایم و زن این جامعه یکی دو نسل است که طی 50 سال اخیر وارد وادی فلسفه شده است، گمان نکنیم که در جاهای دیگر هم وضع بر همین منوال بوده است. در تاریخ بشر، ایران و یونان دو تمدن بزرگ بودهاند ولی در زمینه زنان متفکر، یونانیان فعالتر بودهاند و تاریخ فعالیت دارند.
در جایی به نام این متفکران زن اشاره شده است؟
بله. به سرویراستاری خانم مری الن وایت (Marz Ellen Waithe) استاد دپارتمان فلسفه و ادیان تطبیقی دانشگاه Cleveland State University امریکا و با همکاری جمعی از محققان مجموعهای چهار جلدی از تاریخ زنان فیلسوف (A History of Women Philosophers) تألیف شده که جلد نخست آن مربوط به زنان فیلسوف در سده ششم تا پنجم قبل از میلاد است و جلد چهارم این مجموعه را به فیلسوفان زن در قرن بیستم اختصاص داده است. خانم وایت در مقدمه این مجموعه مینویسد که ابتدا در نظر داشته مقالهای درخصوص موضوع تاریخ زنان در فلسفه تألیف کند. در اولین تحقیقات خود خیلی زود میفهمد که دایره تحقیق بسی فراتر از یک و حتی چند مقاله است و بر پایه این حدس اولیه و در ادامه تحقیق، کتاب چهارجلدی او شکل گرفت. پیش از این آگیدیوس مناکیوس (Aegidius Menagius) شاعر، منتقد ادبی و محقق فرانسوی در سال 1690 تا 1692 کتاب تاریخ فلسفه زنان (Historia Mulierum Philosopharum) را منتشر کرده بود که بعداً ترجمه انگلیسی جدیدی از آن با ترجمه بئاتریس زدلر (Beatrice Zedler) نیز انتشار یافت.
لذا ما باید در نوشتههایی که به صراحت تأکید میشود که «همه فیلسوفان و متفکران بزرگ از دوران باستان تا پیش از قرن بیستم و از شرق تا غرب کره زمین بدون استثنا مرد بودهاند» دقت نظر داشته باشیم و بدانیم اشتباه عظیمی در این عبارت رخ داده است. از منظر خانم وایت «این زنان، زنانی در حاشیه فلسفه نبودهاند بلکه فیلسوفانی در حاشیه تاریخ بودهاند.» او در نوشتههای خود تلاش میکند تا به صراحت به این سؤالات پاسخ دهد: آیا اصولاً تفکر، زن و مرد دارد؟ آیا زنان میباید مثل مردان بیندیشند و از آنها دنبالهروی کنند؟ او خیلی زود در تأملات خود به این نکته پی میبرد که هرگونه قبول تفاوت فکر فلسفی زن و مرد در واقع به مثابه پذیرفتن تبعیض و تحقیر نژادی و حتی بدتر از آن تحقیر جنسیت زن را در پی دارد؛ و این نتیجه مانند آن است که بگوییم علم ریاضی که یقینیترین علم است یا علم حقوق که ما را با قواعد قوامبخش زندگی آشنا میکند، برای زنان و مردان تفاوت دارد.
در مورد تبعیض جنسیتی بنده بر این باورم آنچه در این خصوص به طبیعت مربوط میشود، عادلانه است ولی به لحاظ دینی و فرهنگی وقتی پای تعهدات و مسئولیت مردان و زنان به میان میآید، دیگر نگرش رایج بر قبول تبعیض است. حالا ما زنان باید تلاش کنیم که در تاریخ تفکر از حاشیه وارد متن شویم. از جایگاه پیرامونی به زنان مرکزیت بدهیم. این کار در کشور ما در شرف جریان است. غیر از موارد استثنایی در ردههای بالای مملکتی، در کشور ما تا صد سال پیش آموزش برای زنان فقط آموزش قرآنی بود. زنان سواد قرآنی داشتند و از نوشتن محروم بودند. نگاه جامعه به زن باسواد با پیشداوری منفی مواجه میشد؛ اصولاً آموزش طبقاتی بود. ما در اینجا به مقام زن در ایران باستان نمیپردازیم یا جایگاه زنان در شاهنامه فردوسی مدنظر نیست بلکه وضعیت واقعی زنان تحصیلکرده و بالاخص زنان فارغالتحصیل دکترای فلسفه در ایران است. موضوع غیرقابل انکار، نابرابری در امر آموزش در همه سطوح، تربیت، نبودن زمینهها و نبود فرصتهای برابر میان زنان و مردان است.
امروزه ما با وجود اینکه زنان تحصیلکرده بسیار داریم، چرا باز در عرصههای روشنفکری و در مناظرههای فکری حضور پررنگی را از آنان شاهد نیستیم؟
سؤالتان را بخوبی طرح کردید؛ یعنی ما در هیچ دورهای از تاریخ کشورمان زنان جایگاه علمی همتراز با مردان نداشتهاند و هر دو قبول داریم که رشد تحصیلی زنان در مقاطع مختلف رو به رشد بوده است. در این مورد بعضی کشورهای غربی در روند جهانیشدن، بتدریج عرصه فرهنگ مستقل و جایگاه اجتماعی خود را کمرنگ و کمرنگتر میبینند حالت نوستالژیک (حسرت گذشته) دارند و خود را با پارادایم نوستالژیک روبهرو میبینند. منظورم این است که گذشته بهتر از امروز را نداشتهایم که حسرت بخوریم. ما در بررسی یا نقد وضعیت کنونی، در عین حفظ هویت ملیمان، رو به آینده داریم و ایرانی بهتر را برای نسل زنان آینده میخواهیم.
در فلسفه، کلام، عرفان دانشجویان تحصیلکرده بیکار زیاد داریم بعضی از فارغالتحصیلان مقطع دکتری نیز در رشته غیرمرتبط کار میکنند. نسبت بانوان فارغالتحصیل بیکار بیشتر از مردان است. فلسفهاش این است که مرد نانآور خانه است و زنان چنین اجباری ندارند؛ البته وضعیت کنونی طور دیگری است. اگر زن و مرد هر دو هم کار کنند باز هم به لحاظ اقتصادی کم میآورند. نمیخواهم بگویم حتماً باید تعداد هیأت علمی مرد با زن برابر باشد. فلسفه رشتهای است که نباید دانشجو را در مقطع لیسانس رها کرد. تحصیلات تکمیلی در فلسفه، از واجبات دانشگاهها است چون غالباً سؤالاتی در ذهنشان مطرح است که بیپاسخ میماند.
مرد احساس میکند مشکل خانواده بر اقتصاد متمرکز است یعنی اگر بتواند به لحاظ اقتصادی رفاه خانواده را تأمین کند، از عهده انجام وظیفهاش بخوبی برآمده است. زن برای فعالیتهای آموزشی و پژوهشی مرد همه زمینهها را فراهم میکند. زن ایرانی در مسئولیت خانوادگی به عنوان فرزند، همسر، مادر مسئولیت دارد. او به منظور رفع مشکلات اقتصادی خانواده به جهت مشارکت در امور اقتصادی خانواده کار در بیرون از خانه را میپذیرد.
برعهده زن تحصیلکرده است که علاوه بر خودآگاهی، آگاهی اجتماعی، آگاهی عمومی، جایگاه خود را در طبقهبندی جامعهای که در آن زندگی میکند، بداند و مطلع از وضعیت پیرامونی جامعه (و جامعه جهانی) و تبلور تواناییها، مسئولیتپذیر و به معنای واقعی مدیر خانه و خانواده و... باشد. برابری در عین تفاوت با مردان را باور کند. از هویت شخصی خود و خانواده پاسداری نماید در فعالیتهایی که به تغییر ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه میانجامد، متعهدانه مشارکت کند و حضور پررنگ داشته باشد. این دیدِ فرهنگی تنها مربوط به فرهنگ ایرانی نیست. به گمان من یک امر جهانی است مگر مواردی استثنا باشد که از نوادر به حساب آید. در تفکر غربی، نفسِ مرد بودن یا مرد به ذاتِ نوعی دستاورد به شمار میآید که از گسستن از وضعیت «طبیعی» تر زنان نشأت میگیرد. نگرشهای مختلف به عقل و آثاری که عقل بر سایر شئون زندگی دارد.
گفتوگو از: مهسا رمضانی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.