بحران در حال رشد بین ایران و ایالات متحده ممکن است به نظر چندان ارتباطی با جنگ جهانی اول نداشته باشد؛ اما در صدمین سالگرد پیمان ورسای که مهمترین بخش از حل و فصل جنگ بزرگ بود، درسهای قابل توجهی برای امروز میتوان یافت.
درس اول این است که هزینههای جنگ اغلب بیشتر از حد انتظار بالا میرود. اروپاییها در سال ۱۹۱۴ وارد جنگ شدند و تقریبا بعد از سالها تنشهای در حال رشد، سرانجام خصومتها فرصتی برای «رهایی از شر این تنش ها» به وجود آورد. این باور همراه شد با باور عمومی دیگری که می گفت جنگ "تا کریسمس" به پایان خواهد رسید.
تاریخ نویسان از آن زمان بارها سؤال کرده اند که این دیدگاهها واقعا تا چه حد گسترده بود. اما تاریخ ممکن است نگرشهای غرورآمیز در مورد جنگ را تشویق کند. پس از پایان جنگهای ناپلئونی در سال ۱۸۱۵، در حدود یک قرن هیچ جنگ بزرگی اروپایی وجود نداشت. با وجود این، جنگ جهانی اول به یکی از مرگبارترین کشمکشهای تمام دوران تبدیل شد، که جان بیش از ۲۰ میلیون تن را گرفت، چهار امپراتوری بزرگ و معروف را نابود کرد و خلأ سیاسی در دنیای اسلام به وجود آورد که تا امروز ادامه دارد. این جنگ همچنین منجر به پایان سلطه جهانی اروپا شد که بیش از ۴۰۰ سال به طول انجامیده بود.
همانند کسانی که در سال ۱۹۱۴ به جنگ رفته اند، امروزه ما هم در جهانی زندگی می کنیم که عمدتا برای دوره طولانی از قرن جنگ قدرتهای بزرگ را شاهد نبوده است. برای بسیاری از ما سخت است، بدانیم که مقیاس نابودی و بدبختی ناشی از جنگ بزرگ یا حتی مرگبارتر از آن جنگ جهانی دوم تا چه حد بوده است؛ اما هزینه جنگهای مدرن نیز اغلب کمتر از اندازه واقعی ارزیابی شده است: ویتنام، عراق و یا افغانستان را در نظر بگیرید.
بیشتر بخوانید
حتی نزاعهایی که ظاهرا از لحاظ نظامی موفقیت آمیزتر بوده اند از قبیل: جنگ کره و کوزوو، تعهدات پایدار را به وجود آوردند که در آن نیروهای ایالات متحده چندین دهه در منطقه نزاع بمانند. گزارشهای اخیر در این رابطه که رئیس جمهور ترامپ تصمیم گرفته است تا حملهای را که قبلا دستور آن را داده بود، پس از آنکه کامل از پیامدهای آن مطلع شد، لغو کند، نشان دهنده غریزه درست برای اجتناب از هزینههای نامناسب جنگ است.
با ورود ایالات متحده به جنگ در سال ۱۹۱۷ برای محافظت از کشتیهای خود در برابر تسلیحات زیردریایی نامحدود آلمان، قواعد چهارده گانه پسا جنگ رئیس جمهور وودرو ویلسون یک برنامه جامع برای بازسازی جهانی "امن برای دموکراسی" بود. اگر ویلسون به طور کامل متحدان اروپایی خود را در خصوص دیدگاه خود متقاعد نکرد، موفق به متقاعد کردن کنگره هم که به طور کلی پیمان ورسای را رد کرد، نشد.
ویلسون مدت کوتاهی پس از آن سکته کرد و هرگز مجددا توانایی رهبری نیافت. اهداف جنگ و خطرات سیاسی آن میتواند فراتر از رؤسای جمهور رفته و در جهتهای غیر قابل پیش بینی یا غیر قابل کنترل حرکت کند. در جریان جنگ با ایران هم، رئیس جمهور ترامپ کار درست را در اجتناب از عجله برای حمله کرد. جنگ وقتی به راه افتاد کنترل آن طبعا دشوار است؛ بنابراین درس سوم ورسای فروتنی است.
یک دیدگاه رایج در سال ۱۹۱۴ این بود که برنامههای نظامی قدرتهای بزرگ آنچنان دقیق تنظیم و کالیبراسیون شده بود که با دقت علمی مانند بسیاری از زمانبندیهای راه آهن و تلگرافها میتوانست تأمین نیرو کند. این برنامهها نه تنها ناکام ماندند و منجر به به گل نشستن ابزارهای جنگی در جبهه غربی شد، بلکه مثال بارزی از نیروهای بزرگتری هستند که درک رهبران برای کنترل آنها بسیار کمتر از آن نیروهاست.
تزار نیکلاس دوم از روسیه این نکته را به قیصر ویلهلم دوم، عموزاده سوم خود، در یک سری از تلگرافها در روزهای قبل از شروع جنگ گفته است که: پیش بینی میکنم که خیلی زود تحت فشار وارده قرار میگیرم و مجبور به انجام اقدامات شدیدی میشود که به جنگ منجر خواهد شد. از نظر فنی امکان پذیر نیست که آمادگی نظامی مان که به دلیل بسیج اتریش است، متوقف کنیم.
با توجه به شبکه پیوندها و برنامههای جنگی دقیق، دومینو سقوط کرد: بسیج روسیه به بسیج آلمان، حمله به بلژیک و فرانسه، ورود انگلیس به جنگ و ... منجر شد.
خبرهای اخیر که ترامپ حمله دستور شده به ایران را تنها ده دقیقه قبل از انجام لغو کرده، به خوبی از کیفیت فن آوری ارتباطات مدرن و چابکی ارتش ایالات متحده سخن می گوید. اما وابستگی به چنین اجباری بسیار خطرناک و غیر ضروری است. اطلاعات غلط و یا "مه جنگ"، موانع فیزیکی و مادی، حوادث، اشتباهات، شانس و اقدامات دشمن - چه عمدی یا به غلط، منطقی یا نتیجه اشتباهات خود یا محاسبات غلط - ممکن است اغلب موجب سقوط بهترین برنامههای طراحی شده شود.
همه این عوامل باعث افزایش ریسکهایی میشود که می تواند در نهایت به جنگ منجر شود. ترامپ معتقد است که ایالات متحده باید از جنگهای پر هزینه و بی اثر در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان جلوگیری کند. تا زمانی که ضرورتی به استفاده از اینها نباشد ایالات متحده باید دیپلماسی را در برخورد با ایران محترم شمارد.
انتقاد اصلی از پیمان ورسای این نیست که به جنگ بزرگ پایان بخشید، بلکه مربوط به آن است که نقایص آن تنها برای بیست سال بعد دانههای جنگ بزرگتری را پاشید. در جلوگیری از جنگ موفق نشد. ما میتوانیم بهتر کار کنیم. برای خدمت به منافع ملی در عین اجتناب از اضطراب جنگ، دیپلماسی اولین و بهترین ابزار ماست.