فیلم سینمایی «معاون | Vice» به نویسندگی و کارگردانی آدام مککی محصول سال 2018 و روایتی از زندگی دیک چینی، وزیر دفاع دولت جورج بوش پدر و معاونت رئیس جمهور و تصمیمگیرنده کلیدی در دولت جورج بوش پسر است؛ مردی مرموز در تاریخ سیاسی آمریکا که تأثیر چشمگیری بر سیاستهای آمریکا به ویژه در دوره جورج دبلیو بوش و حرکت آمریکا به سمت جنگ افروزی در خاورمیانه به ویژه در لشکرکشی به عراق و افغانستان داشت و برای دورهای معمار سیاستخارجی کاخ سفید نیز محسوب میشد و از این منظر، شخصیت او برای آنهایی که در معرض یا ناظر این حوادث بودند، قابل توجه است.
«تابناک»، مهدی خرم دل ـ «دارم گوش میکنم»؛ این جمله را جورج بوش پسر در آغاز کمپین انتخابات ریاست جمهوریاش به «دیک چینی» میگوید که از قبول کاندیداتوری پست معاونت ریاست جمهوری طفره میرود. نقطه ضعف جورج دبلیو بوش در دوره اول مبارزات انتخاباتی برخوردار نبودن از تجربه سیاسی بود و به همین دلیل اصرار داشت دیک چینی که گرگ بالان دیدهای بود، به عنوان معاونش حضور داشته باشد. دیک حالا در ملاقاتی که با بوشِ پسر داشت، باید حرف آخر را میزد.
دیک این طور طعمه را برای شکار جذاب میکند: «من مدیرعامل یک شرکت بزرگم، من وزیر دفاع بودم، رئیس ستاد (کاخ سفید) بودم و معاون ریاست جمهوری یک پست سلمبیک است» و جورج بوش که او را میخواهد، میگوید چگونه میتواند این پست برای چینی جذاب باشد. طعمه روی آب حرکت میکند و ماهی به دنبال طعمه میآید. دیک چینی در مقابل اصرار جورج دبلیو بوش که روزگاری وزیر دفاع کابینه پدرش بوده، توضیح میدهد: «(اختیارات) معاون رئیس جمهور توسط رئیس جمهور تعریف میشود...» دوربین روی صورت جورج بوش در حال خوردن مرغ کنتاکی فریز و از نمای مدیوم به کلوزآپ فوکوس میشود و همزمان میبینیم که نخ چوب ماهیگیری کشیده میشود!
دوربین در مدیوم شات رفت و برگشتی بین جورج دبلیو بوش و دیک چینی دارد و چینی ادامه میدهد: «حس میکنم تو یک رهبر جنبشی هستی. تو بر اساس غریزهات تصمیم میگیری» و جورج تأیید میکند: «آره آره، مردم همین را میگویند» و دیک ادامه میدهد: «آره آره، خیلی متفاوت. از این نظر تو با پدرت فرق داری. خیلی فرق داری. حالا، ممکنه من بتونم بعضی از کارهای روتین را انجام بدم. سرپرستی کارهای اداری، اداره کردن ارتش، بخش انرژی، سیاست خارجی». آنچه دیک چنی از بوشِ پسر میخواهد دقیقاً اختیارات رئیس جمهور آمریکا به عنوان فرمانده کل قواست.
برای چند ثانیه سکوت حکمفرما میشود و بوشِ پسر در حالی که دستانش را پس از خوردن غذا پاک میکند، رو به چنی میگوید: «این به نظر عالی میآد». چوب ماهیگیری کشیده میشود؛ ماهی به قلاب افتاده است! در حالی که دوربین با نمای اسلوموشن خنده پیروزمندانه چنی را نشان میدهد، صدای جورج دبلیو بوش را میشنویم که خطاب به معاون آیندهاش میگوید: «هیچ وقت دوست ندارم از آن رئیس گروههایی باشم که در نظرسنجی دور چهارم شروع میکنند (اشاره به رقابتهای درون حزبی در انتخابات ریاست جمهوری)... .»
مهندسی دقیق و حساب شده این سکانس به عنوان یکی از بهترین سکانسهای فیلمهایی که با مضامین سیاسی تاکنون ساخته شده، میتواند یک شروع خوب برای نقد فیلم «معاون | Vice» اثر قدرتمند آدام مککی درباره مردی باشد که برای هشت سال در عنوان معاون رئیس جمهور و در عمل قدرتمندترین مرد کاخ سفید بود. این تصویر را کارگردان میخواهد از همان سکانسهای نخست که دیک چینی در «اتاق وضعیت | Situation Room» کاخ سفید پس از حملات یازده سپتامبر مستقیم دستور ساقط کردن هر هواپیمای مشکوکی را بدون هماهنگی با جورج بوش رئیس جمهور وقت میدهد، به ما نشان دهد.
کارگردان فلشبک و فلش فورواردهای را هوشمندانه و به موقع استفاده کرد تا سودای قدرت و جاذبه آن را به خوبی به تصور بکشد؛ آنجا که دیک چنی به عنوان معاون رئیس جمهور، در قطور «دفتر بیضی | Oval Office» کاخ سفید را باز میکند. بلافاصله در حالی دوربین از نمای لانگ شات مرد در تاریکی را نشان میدهد، سپس در نمای بعد یک «لو انگل | Low Angle» از مدیوم شات به کلوزآپی جدی، ساکت، خیره به صندلی ریاست جمهوری آمریکا و فرور رفته در فکر را از چینی میبینیم که با یک فلش بک به نخستین حضورش در اتاق بدون پنجره در کاخ سفید بازمیگردد که با همسرش تلفنی سخن میگوید و از رسیدنش به آن اتاق تنگ در پوست خود نمیگنجیده است!
سازندگان فیلم به تماشاگر میگویند کوشیدهاند فیلم بر اساس واقعیت باشد، هرچند با توجه به آنکه دیک چینی به شدت سیاستمدار پنهانکاری است، این کار بسیار دشوار بوده است. اگر قرار باشد به جملات ابتدایی فیلم اعتماد کنیم، باید سبک معاونت او در کاخ سفید را منحصر به فرد بدانیم؛ معاون رئیس جمهوری که در کنگره چندین دفتر داشت، دونالد رامسفلد در وزارت دفاع آمریکا به او دفتری داده بوده و جرج تنت نیز برای خوش خدمتی در سی آی ای یک اتاق به او داده بود.
بدین ترتیب ینی علاوه بر آنکه مهرههایش را به جای مهرههای جورج بوش را در همه مراکز قدرت چیده بود، شخصاً نیز حضور مستقیم داشت و سطح مداخلهاش در حساسترین امور در بالاترین حد ممکن بود. این رویکرد مدیریتی همان عاملی است که او را قدرتمندترین مرد پشت صحنه تاریخ معاصر سیاست آمریکا نمود؛ مردی که نه تصمیمساز برای رئیس جمهور آمریکا بلکه تصمیمگیر به جای او برای هشت سال تمام بود.
وقتی جورج دبلیو بوش به عنوان رئیس جمهور آمریکا پس از صدور دستور حمله نظامی به آمریکا از پشت میز ریاست جمهوری خطاب به مردم سخن میگوید، اما از شدت نگرانی، پاشنه کفشش را بر زمین میکوبد و هزاران کیلومتر آن سوتر در عراق، پدری که به همراه خانوادهاش همزمان با بمباران شدید بمب افکنهای آمریکایی زیر میز رفته و از شدت ترس پاشنه کفشش را بر زمین میکوبد، آرامترین مرد صحنه باز هم کسی نیست، جز معاون رئیس جمهور که از همان روز روی کار آمدن دولت بوش در انتظار چنین لحظاتی بود.
کریستین بیل، بازیگر توانمند آمریکایی مقابل دوربینِ گرگ فریزر فوق العاده ظاهر شده و به خوبی توانسته بیرحمی همراه با آرامش دیک چنی را در مسیری که پیموده برای تماشاگر به نمودی باورپذیر تبدیل کند و زیر گریم سنگینی که راکوردش به خوبی در طول فیلم حفظ شده بود و با مرور سالها در جریان داستان، به اندازه افزایش مییافت، قدرت بازیگریاش را برای چنین نقش پیچیدهای به نمایش گذاشته بود و حقیقتاً در رقابت با رامی ملک، شایسته دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول بود؛ عنوانی که از انجمن مطبوعات خارجی هالیوود با گلدن گلوب گرفته بود.
در نهایت، به نظر میرسد داستان با تصاویری از انواع قلابها و طعمههای ماهیگیری به پایان رسیده؛ اما برای دومین بار در طول فیلم درمییابید که فیلم تمام نشده و دوباره داستان برای دقایقی ادامه مییابد. دوربین به اتاق افکارسنجی بازمیگردد که برای استمزاج نظرات نمونههایی از مردم آمریکا مورد استفاده قرار میگرفت. این بار یکی از نمونههای این اتاق به خود فیلم «معاون» اعتراض میکند که این از دیدگاه لیبرال (دموکراتها) به دولت آمریکا میپردازد و در نهایت پایان فاجعه را آغاز دولت اوباما میخواند و یکباره شخص دیگری در اتاق جواب او را میدهد که کسی نیست جز آدام مککی کارگردان فیلم!
مرد معترض که ظاهراً جمهوری خواه است، به کارگردان میگوید: «احتمالاً طرفدار هیلاری هستی» و مک کی پاسخ میدهد: «هیلاری رئیس جمهور نیست، اون پفک نارنجی که تو بهش رأی دادی، رئیس جمهوره و داره کشور را نابود میکنه»؛ کار به درگیری فیزیکی میکشد و فیلم در دقیقه صد و بیست و شش در حالی به تیتراژ میرسد که تماشاگر با خود میگوید: «نکند این تیتراژ پایانی هم واقعی نیست و فیلم همچنان ادامه دارد»!