در بدنه هرم هر مجموعهای از رأس تا کف، مدیرانی مشغول کارند که از راههای مختلفی وارد آن مجموعه شده اند. هرچه مجموعه بی نظمتر باشد میزان مدیرانی که که راههای انحرافی با اهداف مختلف بجز تعالی مجموعه جذب آن شده اند هم طبیعتا بیشتر خواهد بود. در آسیب دیدن یک مجموعه عوامل مختلفی دخیل هستند که ناکارآمدی مدیران از مهمترین آنهاست. اگر مدیران را دریک دسته بندیِ دمِ دستی به سه دستهی مدیران بالادستی، میانی و پایین دستی تقسیم کنیم بوضوح میبینیم هرچه مدیری به رأس هرم نزدیکتر باشد دامنهی بازخوردهای تصمیمات و مدیریتش طیف بیشتری از آن مجموعه و مجموعههای وابسته یا در ارتباط با آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
برهمین اساس است که کوچکترین بی دقتی در انتخاب یا انتصاب مدیران، ممکن است باعث زخمهای عمیقی بر پیکیرهی آن ارگان یا افراد مرتبط با آن شده و یاحتی عواقبش به جاهایی برسد که تا پیش از آن تصور نمیشد. کم نبوده آسیبهای تصمیمات غلطی که با روش مرسوم امروز کشور (آزمون و خطا) گرفته شده اند و چه بسا مسیرهای پیشرفت و یا حیات عدهی کثیری را دستخوش خود قراره داده اند.
فارغ از آنچه گذشت، بلاشک یکی از بزرگترین چالشهای امروز کشور مدیرانی هستند که درجای خود قرار نگرفته اند. مدیران ناکارآمدی که با اشغال موقعیت مدیریتی هم این فرصت را از دیگران میگیرند و هم عالمانه یا جاهلانه باعث تضعیف جایگاه اشغال شده میشوند. مدیرانی که سواد و تجربه و صلاحیت کافی را ندارند و به واسطهی فشارهای فرا قانونی یا هرج و مرج حاکم بر مجموعه، خود را بدانجا تحمیل کرده اند. خیلی از این افراد پس از مدتی نه تنها آن منصب را حق مسلم خویش قلمداد میکنند که در گامی فراتر، عملکرد خود را غیر قابل نقد پنداشته و بجای مدیریت مخربِ خویش، منتقدان را مخرب مینامند.
این گونه مدیران در تمام مناصب و موقعیتهایی که قرار دارند، ویژگیهایی دارند که منتقدان باهوش با بررسی آنها براحتی پی به رازشان خواهند برد. با زیر نظر داشتن اینگونه رفتارها براحتی میتوان ناکارآمدی مدیران را تشخیص داده و حتی گامهای بعدی آنها را پیشبینی کرد. پیش از این، کافه مدیریت در لیستی بلند بالا و تیتر وار این ویژگیها را برشمرده بود که بنظر نگارنده آنچه مهمتر حاصل آمد و نیاز به بسط و توضیح و تشریح داشت همین بیست نکته است:
۱- فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند، ولی با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی اظهار نظر میکنند. اظهار فضلهای فراوان در هر مورد و مطلبی نشان از تلاش سخنگو برای به رخ کشیدن خود دارد. شاید اگر سکوت اختیار کنند یا از واژهی طلایی "نمیدانم" بهره بگیرند کمتر در لو دادن آنچه در سر ندارند! موفق باشند چرا که درخت پربار را سربزیری شایسته است و طبل تو خالی را صدای بلند.
۲- حوزه مدیریت شان به مثابه ملک شخصی است که بر اساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه میکنند. اموال و تجهیزات و حتی افراد را برای امورات شخصی بکار میگیرند و به آن حوزه، چون منافع فردی مینگرند؛ و جالب که حتی در برخی موارد در گفتارشان هم مشهود است و میم مالکیت را به انتهای کلمات میچسبانند. دست ودلبازانه از تمام حوزهی خود برای خود و اطرافیان و آنچه در نظر دارند دریغ نمیکنند. تشریفاتشان زیاد، و دیدارشان برای مردم پر مشقت است. وقت ندارند، جلسه دارند، مهمان دارند، حضور ندارند، تلفن مهمی دارند و هزاران تشریفات ساختگی دیگر برای دیدار مردمی دارند. اگر بدون وقت قبلی یا سفارش خاصی به دیدارشان بروید احتمال ملاقاتشان کم است. علی رغم ادعای مردمی بودن، در باطن تشریفات اداری را لازم میدانند.
۳- نگاهشان به مسند، نگاهی عنکبوتی است. بدان معنی که چینش زیر مجموعه را بر اساس بقاء خویش انجام میدهند. تک تک افراد زیر دست را با اولیت بقای میز خود برمیگزینند، نه صلاحیت و سواد و توانایی. در اغلب موارد شخص گزینش شده را توجیه میکنند که چگونه و برای چه منظوری منصوب شده و دامنه ارتباطاتش را براین اساس تعریف میکنند. با چینشی عنکبوتی تمام افراد خود را در نقاط اتصال شبکهای میچینند تا باعث استحکام مرکز تار که خودشان هستند، باشند.
۴- مدیرانِ زیر مجموعهی خود را از میان افراد ناتوانتر از خود انتخاب میکنند. این گونه گزینش باعث میشود افراد زیردست هیچگاه توانایی زیر سوال بردن مدیربالا را نداشته باشند و بلطبع ندانند وارد چه چرخهای از تصمیمات میشوند و تبدیل به ماشین امضا میشوند. افراد ناتوانتر برای حفظ جایگاه خود مترصد فرصتی برای جلب رضایت مدیر خود میشوند و افق دیدشان در بهترین حالت بقای خود است. مدیران ناکارآمد مانع رشد و ارتقاء پرسنل زیر مجموعه خود شده و معیار ارتقاء افراد را میزان نزدیکی و وفاداری میدانند. برنامهای برای نیروسازی ندارند و ارتقای پرسنل را به مثابه تزلزل منصب خود میدانند. کارمندان را براسای نزدیکی
روابط تقسیم میکنند و هرچه نزدیکتر و حلقه به گوشتر، منتفع تر. وفاداری را مقدم بر کارایی و عملکرد میدانند و به تعهد، بارها بیشتر از تخصص دلبستگی دارند. خود، بله قربان گو بوده و نیروهایی بله قربان گو تربیت میکنند تا مبادا کارمندی از باب مخالفت یا نقد عمل کند.
۵- لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی و بویژه نمایندگان مجلس برای بقاء پست، از وظایف روزمره آنهاست. این ویژگی به برکت شخصیتهای سیاسی روزبروز درحال رشد است و هرلحظه شاهد اتفاقات اعجاب آوری از قِبَل آن هستیم. انتصابات فلهای، دست بوسیهای علنی، گعدههای سنتی، سفارشات بدون توجیه و در مشهودترین حالت، رانتهای مدیریتی و منصبی تبدیل به پای ثابت مدیریت کشور شده است. هرچقدر این مراوداتِ مُخلانه در گذشته درخفا صورت میگرفت امروز علنی و مشهود و حتی پر افتخار است. اینکه شخصیتی سیاسی اعلام کند فلان مدیر و فلان پست به دستور و لابی او تعیین شده است، امروزه جزو افتخارات است.
۶- قانون بقاء پست در مورد آنها صادق است یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر میمانند و انگار مدیر متولد شده اند. تغییرات کلان و خرد در رویهی آنها خللی وارد نمیکند و برای حفظ میز مدیریت، به سرعت خود را با تغییرات هماهنگ میکنند. واهمهای از زیر سوال بردن اعتقادات قبلی خویش ندارند و تا زمانی که احتمال حفظ مدیریتشان وجود داشته باشد از هیچگونه همکاری ولو به خلاف دریغ نمیکنند. اصولا همه چیز را برمبنای بقای خود تعریف میکنند.
۷- ریسک پذیر نبوده و در انجام امور به دلیل عدم آگاهی از قوانین، دستور مستقیم بر انجام یا عدم انجام کار نمیدهند و پاراف درخواستهای ارباب رجوع معمولا جملهی معروف "طبق مقررات یا طبق رویه" است. اطلاعاتشان از قوانین، پایینتر از میزان لازم است و اشرافی بر چارت تحت امر خود ندارند. از پذیرش مسؤلیت امور خوف دارند و تلاش میکنند کلیه مسؤلیتها را بر عهدهی نیروهای تحت امرشان بگذارند. کلی گویی میکنند و از موافقت یا مخالفت مستقیم پرهیز میکنند و اصولا با جوابهای مبهم به فکر تعیین راه گریز از عواقب احتمالی تصمیمات هستند.
۸- از بورس تحصیلی و ماموریتهای پر سود بخوبی بهره میبرند. تمام مراکز و موقعیتهای مالی و رزومهای را رصد کرده و باکمک مدیرانی شبیه به خود آنها را تصاحب میکنند. برای دریافت این موقعیتها از پیش برنامه ریزی و زمان بندی کرده و گام به گام خود را به آنها نزدیکتر میکنند. انواع و اقسام توجیهات مختلف برای صلاحیت خود و دوستانشان در برخورداری از این موقعیتها را لیست کرده و تا لحظهی حصول اطمینان از ارائه یا تحمیل آنها دست نمیکشند.
۹- بیشتر وقتشان صرف جلسات بی ثمر میشود. هر زمان که سراغشان را بگیرید درحال جلسه هستند. جلسات مکرر، طولانی و بدون بازده. جلساتی که دقایق مفید آن خیلی کم است و هرآنچه در آنها مصوب میشود همانجا و روی کاغذ باقی میماند تا جلسهی بعد. در عوض، مشاورهها و التماس دعاهای پسا جلسهای بسیار مفیدی دارند و اغلبِ توافقهای اصلی، پیش یا پس از جلسه صورت میگیرد. اصولا مدیران جلسه ای، حضور در جلسه را به پاسخ دهی به مراجعان و ارباب رجوعان ترجیح میدهند. بعد از پایان ساعات کار که کارکنان سازمان را ترک میکنند و در آخر شب زمان لابی آنها است. مهمانان خاص خود را خارج از وقت اداری میزبانی میکنند تا از دید پرسنل غیر خودی در امان باشند. معمولا هم فقط عدهی معدودی از این جلسات خارج از وقت اطلاع دارند و اکثر تصمیمات هم آنجا گرفته میشوند. افرادی که تاثیر گذارند و دامنه قدرت و نفوذ زیادی دارند را دعوت میکنند تا در جلسات خصوصی براحتی بده بستان کنند.
۱۰-برنامه جدید و تاثیرگذاری ندارند و از ترس تغییر برنامه مدیران شکست خورده قبلی را دنبال میکنند. برای پر بار نمودن رزومه هایشان، ریاست هیاتهای ورزشی، فرهنگی، هنری و ... را بر عهده گرفته و مانع بزرگی در مقابل ورزشکاران و هنرمندان حرفهای اند. از ریاست این هیئتها استفادهای ابزاری میکنند و نه تنها کار مفید و مؤثری در ارتقای سطح هیئت نمیکنند که پس از مدت کوتاهی تبدیل به مانع اصلی پیشرفت فعالان آن عرصه نیز میشوند. گاهی هم در مناسبت ها، حضور یا حمایتی نمادین میکنند تا بعدها برای دفاع از عملکرد خود مستمسکی داشته باشند.
۱۱- علاقه شدیدی به برگزاری همایشهای بزرگ، پر هزینه و بعضا بی محتوی دارند. محتوی و درون مایهی همایشها برایشان اهمیت چندانی ندارد و صرفا نام همایش و گسترهی آن برایشان اولویت دارد. اینکه در همایشی بزرگ و پرطمطراق حضور داشته باشند و نامشان بیشتر بدرخشد برایشان کافی ست. در مقاطع حساسی از کارنامه شان وقتی نیاز به نشان دادن خودی پیدا میکنند، همایش را بهترین گزینه میدانند. چیزی هم که در کشور ما زیاد است، مناسبت و همایش و تجلیل از فعالان عرصههای با ربط و بی ربط.
۱۲- مقدس مابی در وجودشان موج میزند. صف اول هر مناسبتی مینشیند و زاویه دید دوربین رسانهها را به خوبی شناسایی میکنند و در پس پرده این تظاهر انواع تخلفات قانونی و دینی را انجام میدهند.
آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه، تصاویر پروفایل حسابهای کاربری، و پیامهای ارسالی آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است. بشکل اغراق آمیزی از تظاهر به معنویت و تقدس گرایی لذت میبرند. بسیار به قرار گرفتن عقول مردم در چشمهایشان معتقدند و در حفظ ظاهر اینگونه پیشگامند. خیلی از مدیران ما دوربینی هستند و دیده شدن خود را به دیده شدن نتایج کارهایشان مقدم میدانند. از اِلِمانهای مختلف مذهبی و اجتماعی بهره میگیرند و وج نات و سکناتشان را طبق آنها میآرایند
۱۳- از بودجهی دولت بعضی از رسانهها را اجیر کرده و تبلیغات پر سر و صدایی دارند. همواره تعدادی از افراد رسانهای و خبرنگار نما را در کنار خود دارند و بصورت دورهای و مناسبتی طی قراردادی نانوشته از آنها خدمات تبلیغاتی و رسانهای میگیرند. رزومه و کارنامهی عملکردی خود را غنیتر نشان داده و گزارشهای سفارشی منتشر میکنند. با دست و دلبازی هزینههای رپورتاژاگهیها را از اعتبارات سازمانشان پرداخت میکنند و اعتبار و رضایت دروغین میخرند. بخوبی با کارکرد رسانهها آشنا هستند و در تلاشند رسانههای منتقد را هم جذب کنند. از نیازمندیهای اصحاب رسانه مطلعند و میدانند کدامشان را براحتی میتوانند تطمیع کنند تاخروجی رسانه شان را جهت بدهند و درمواقع لزوم توپخانهای علیه مخالفان تشکیل دهند. آمار پردازان و مستند سازان حرفهای هستند. متخصص ساختن کوه از کاه هستند. کوچکترین کارهای خود را بزرگ و مهم جلوه کرده و بزرگترین خطاها را چیزی جزئی بیان میکنند. به مستند سازی و مصور سازی اعتقادی وافر دارند و کسانی را نیز برای این کار میگمارند. بسرعت آمارهای ساخته شده را برای مقامات بالادست ارسال کرده تا در تثبیت رضایتشان نقش داشته باشد. آرشیوهایی غنی از عملکردهای ساختگی دارند که به آن میبالند.
۱۴-علیرغم نداشتن وقت کافی، رزومه پر پیمانهای از کتب و مقالات به چاپ رسیده دارند. این روزها که بازارِ گرفتن مدارک ریز و درشت از هرواحد بی شناسنامهی آموزشی داغ است بهترین فرصت برای ثبت مقالات و کتب بی صاحب است. شرکتهایی هستند که لیست کتابهای آمادهی خود را برای افراد ارسال میکنند و در ازای مبلغی آن را بنام خریدار چاپ میکنند. واحدهای آموزشی هستند که بدون آزمون ورودی یا صلاحیت علمی ویاحتی حضور شخص، برایش واحد رد میکنند و مدرک رشته را تحویل میدهند. اینجاست که منشا القابی، چون دکتر و مهندس و استاد مشخص میشود. همزمان هم مدیر، هم دانشجو و هم استاد دانشگاه هستند. استادی دانشگاه را در هرزمانی یدک میکشند. برای اینکه خود را شیفته آموزش و علم اندوزی نشان دهند، دانشجویی را رها نمیکنند. بطرز معجزه آسایی هم به تمام وظایف مدیریتی، دانشجویی و استادی خود به نحو احسن میرسند.
۱۵- بیرق آنها بر پشت بام خانهشان افراشته، و جهت وزش باد را بخوبی حس میکنند. مدیرانِ ابن الوقت نام دیگر این دسته از مدیران است. بسرعت تغییرات جریانها و سیاستها را تشخیص داده و با آنها همسو میشوند و حتی در خط مقدمشان شمشیر میزنند. بر سبیل مثال بسیار افرادی بودند که روی موج اصولگرایی یا اصلاح طلبی در کشور سوار شده و کاسهی داغتر از آش شده تا به سرمنصب مقصود رسیده و از جریانهای سیاسی منتفع گشتند. همین اصول هم در تاثیر تغییرات مدیران بالادستی روی مدیران میانی و پایینی اظهر من الشمس است. لابی گرهای خبرهای بوده و زندگی شان از رانتها تغذیه میشود. هرچه در امور حوزهی تخصصی مجموعهی خود ضعیف اند، در لابی و مذاکره محکم و قوی اند. روابط و منافع را میشناسند و باتکیه بر شناخت آنها پای میز مذاکره مینشینند. از تسلیم اختیارات مدیریتی خود برای ضمانت بقا ابایی ندارمد، ولی برای کسب منافع مورد نظر خود مستقیم و بی واسطه وارد گود میشوند و در اغلب موارد معامله مورد نظر را جوش میدهند.
۱۶- اگر در خطر عزل قرارگیرند نزدیکترین دوستان خود را قربانی میکنند. برای حفظ میز خود به هر دری میزنند. تقصیرات را گردن هرکسی که ممکن است میاندازند و هرآنچه را در زمان دوستی از همکارانشان میدانستند به وقت سختی به راحتی گزارش میدهند. کلا در مواجه با خطرِ عزل، هرچیزی زا مباح میدانند و چه بهتر که از نزدیکترین افراد خود شروع کنند. اگر هم بتوانند بسرعت کارمندان و زیردستان را گناهکار قلمداد کرده تا خود از معرکه بگریزند. با وجود ناشایستگی و نالایقی روسای قبلی از آنها تقدیر میکنند تا در زمان برکنار شدن خودشان مورد تقدیر قرار بگیرند.
۱۷- اسپانسرهای خوبی برای انتخابات هستند. انتخابات را پلهی اصلی ترقی خود میدانند و راحتترین گزینه برای کاندیداهای انتخاباتی هستند. طمع چندانی هم ندارند و با ابقا در همین پست یا یک پست بالاتر راضی میشوند. راههای زد و بند انتخاباتی را شناخته و پذیرفته اند. م. یزان صلاحیت نامزدی که با او به توافق میرسند را در نظر نمیگیرند و ملاک تشخیصشان درصد پیروزی در انتخابات برای دریافت امتیاز خودشان است. در عوض به تمام امکانات و ظرفیتهای خود و حوزهی مدیریتشان چوب حراج زده و دغدغهای به اسم خدشه دار شدن اعتبار ندارند.
۱۸- پرونده سازان حرفهای برای رقبای احتمالی اند. رقبا را خطری جانی تلقی میکنند که در حذفشان از چیزی مضایقه نمیکنند. در راه این حذف هم خط قرمزی ندارند و تمام تلاششان را میکنند تا از مبهمترین و ناقصترین اطلاعات هم نقاطی کور و تاریک بسازند. بی انصافانه برای زمین زدن رقیب دست بکار شده و برای رساندن اطلاعات جمع آوری شده مستقیم از سوی خود عمل نمیکنند. حتی برای جمع آوری اطلاعات هزینه میکنند تا خوب پرونده را قوام آورده بعد به خورد مقامات انتصاب کنندهی بالا دست بدهند.
۱۹- برای دیدار مدیران بالادستی هدایا میبرند. همیشه هر مقامی را به فراخور درجه و جایگاهش با هدایایی نمک گیر میکنند. از بذل و بخشش هدایای گران قیمت هم پرهیزی ندارند و اصولا این گونه مراودات و معاملات را ضمانت ابقای خویش میدانند. حتی مصرند که چیزهای صعب الوصول را برای اشخاص تهیه کرده و با مناعت طبعی مثال زدنی تقدیم کنند. دادن هدیه را از اصول مدیریت میدانند و چه مهمان باشند و چه میزبان این مورد را فراموش نمیکنند و قطعا روی تاثیر آن حساب ویژهای باز میکنند.
۲۰- جهت تحکیم ریاست خود با مدیران قبلی زدوبند و تساهل میکنند و جرات تغییر مستقیم دیگر مدیران را ندارند. از هرچیز و هرکسی که احتمال دارد جایگاهشان را تضعیف کند برحذر هستند. سعی میکنند بجای تقابل که آسیبهای احتمالی برایش در پی دارد، تساهل را در پیش گیرند. از روسای شکست خورده قبلی به عنوان مشاور استفاده میکنند تا تجربیاتشان را به نفع خود برگردانده و از آسیبهای احتمالیشان در امان باشند. مدیرانِ شکست خورده را، چون پایینتر خود میدانند براحتی آنها را پذیرفته و ضمن تحقریشان، برای روز مبادا کنار خود نگه میدارند.
این بیست نکته شاید بخشی از واضحترین ویژگیهای مدیران ناکار آمدی باشد که خروج هر مجموعه حاصل مدیریت غلط و نابجای آنهاست. اما قطعا مسؤلیت اجتماعی و حتی دینی ما اجازه سکوت و بی اهمیتی را بما نمیدهد. شرایط باید طوری رقم بخورد که هر مدیرناکار آمد، در هرجا و در هر منصبی خود را از فشار اجتماعی جامعه و رسانهها در امان نداند و بپذیریم شرایط امروز ما حاصل تصمیم دیروز همان مدیر بوده است. از مدیران ناکار آمد نترسیم و از موضع نوس یا تساهل با آنها برخورد نکنیم چرا که جایگاهی دارند که میتوانند بواسطه عدم صلاحیت بر روند زندگی افراد تاثیر گذار باشند. اگر جامعهای به این سمت پیش رفت که مدیران را ناکارآمد خودبخود پس زده شده و شایسته سالاری در انتصاب حاکم شود قطعا چالش مهم مدیریتی فورا از آن رخت بربسته و باید تمرکز را روی حل دیگر معضلات گزاشت.