فیلم سینمایی «مرد ایرلندی | The Irishman» تازهترین اثر مارتین اسکورسیزی با نقش آفرینی زوج رابرت دنیرو و آل پاچینو یکی از بهترین آثار کارنامه این فیلمساز مکتب سینمای نیویورک است؛ فیلمی که جاندار و نفسگیر است و پختگی فیلمساز را نمایش میدهد و با وجود زمان طولانی، تماشاگر را شوکه میکند.
«تابناک»؛ فیلم سینمایی «مرد ایرلندی | The Irishman» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و نویسندگی استیون زایلیان و نقش آفرینی بر پایه «شنیدهام خانهها را رنگ میکنی» اثر چارلز برنت با نقش آفرینی رابرت دنیرو، آل پاچینو، جو پشی، بابی کاناوله، هاروی کایتل و ری رومانو مقابل دوربین رودریگو پریتو، یکی از بهترین فیلمهای سه دهه اخیر سینمای جهان است که تماشای نسخه باکیفیتش، یکی از بهترین تجربیات برای تماشاگران حرفهای سینماست.
«مارتین اسکورسیزی» با توجه به آزادی که از سوی شبکهی Netflix به او اعطا شده، توانسته تا روایتی پیچیده و به لحاظ بصری بسیار جذاب دربارهی یکی از آدمکشهای گروههای مافیایی به نام «فرانک شیران» با بازی رابرت دنیرو خلق بکند و در این پروسه با یکسری از دوستان قدیمیش همکاری مجدد داشته باشد و با برخی افراد جدیدتر نیز کار بکند. هرچند ۲۰۹ دقیقه برای یک روایت مینیسریال گونه احتمال زمان مناسبی باید باشد اما برای یک ارائهی سینمایی کمی بیش از حد طولانی است (علیالخصوص بدون وقفهای در میانهی اثر، شاید بودن همچین موردی میتوانست باعث بالاتر رفتن کیفیت تجربهی این بشود).
بخش میانی طولانی فیلم که بیش از ۶۵درصد آن را تشکیل میدهد، تقریبا بینقص و کامل است؛ بیش از دو ساعت درام درگیرکننده که به اندازهی هر چیزی که اسکورسیزی در دوران کاری خود ساخته خوب است. اما فیلم از یک ۴۵ دقیقهی ابتدایی که بدون تمرکز کافی ساخته شده و یک نیمساعت پایانی متوسط رنج میبرد.
سال گذشته شبکهی Netflix با فیلم «روما / Roma» به جریان رقابتهای اسکار رفت و دست پر هم از آن خارج شد. اگرچه این شرکت تعداد بینندگان آثار خود را رسمی اعلام نمیکند، همه قطعا کنجکاو خواهند بود که بدانند آیا «روما» به اندازهای که مورد پسند منتقدین واقع شد، در میان بینندگان عادی سینما هم توجهی به خود جلب کرد یا خیر. اگر این اتفاق رخ نداده باشد، یعنی فیلم به حد کافی در میان مخاطبان مورد پسند واقع نشده باشند، دلیل آن کاملا واضح است؛ «روما» از اولین تا آخرین لحظهش محصولی برای پردههای سینماست. این اثر وقتی روی پردهی بزرگ به نمایش دربیاید، بسیار بهتر از تلویزیون کوچک خانگی تاثیرگذار ظاهر خواهد شد. اما این نکته دربارهی «مرد ایرلندی / Irishman» صادق نیست.
اسکورسیزی با در نظر گرفتن این نکته که بسیاری از بینندگان فیلم او را در خانه تماشا خواهند کرد، ساخت این اثر را با دیدن چنین نکتهای به پیش برده و تجربهی تماشای آن را برای این قسم از بینندگان بهبود داده است. اگر شما میتوانید تمرکز خود را در طول مدت تماشای فیلم کامل حفظ بکنید و صد البته که مثانهی بزرگی هم دارید، تجربهی تماشای اثر بر روی پردهی بزرگ سینما مزایای خاص خود را خواهد داشت. اما نمیتوانم بگویم که دیدن « مرد ایرلندی » بر روی شبکهی خانگی Netflix تفاوت چندانی خواهد کرد.
تقریبا یک ربع قرن از زمانی میگذرد که اسکورسیزی با مرد محبوب اوایل دوران کاری خود یعنی « رابرت دنیرو » همکاری کرده است. این دو نفر در سه مورد از بهترین فیلمهای قرن ۲۰ با یکدیگر همکاری کردند؛ «راننده تاکسی / Taxi Driver»، «گاو خشمگین / Raging Bull» و «رفقای خوب / Goodfellas».
پس از «کازینو / Casino» اما مسیرشان از یکدیگر جدا شد و برخی از دلایل مختلف هم باعث شد تا شاهد همکاری مجدد آنها با یکدیگر نباشیم؛ آن هم علیرغم تلاشهای بسیاری که صورت میگرفت. بازگشت دنیرو به دنیای اسکورسیزی به ما یادآوری میکند که وقتی این ابربازیگر در کمدیهای احمقانه و سطحی بازی نکند، تا چه اندازه بااستعداد بوده و بازیگر بزرگی است. «مرد ایرلندی»؛ اولین بار در ۲۰ سال گذشته است که « دنیرو » در نقشی شایستهی جایزهی اسکار بازی کرده (هرچند او برای فیلم «دفترچه بارقه امید» نامزد این جایزه شده بود که به نظر من شهرت و نام او بیشتر از بازیاش در آن فیلم برای نامزدی او نقش داشتند).
مرد ایرلندی بر اساس کتابی به نام «شنیدم خونهها رو رنگ میکنی» (I Heard You Paint Houses) نوشته «چارلز برنادت» است؛ برداشتی از زندهی «شیران» که با ادعای او دربارهی ترور کردن «جیمی هوفا» (آل پاچینو) اوج میگیرد. هیچکس واقعا نمیداند در سی ام جولای سال ۱۹۷۵ میلادی چه بر سر «هوفا» آمد، ولی کسی هم او را از آن زمان ندیده است.
بر خلاف داستانهای که میان مردم رواج دارد، او در استادیوم تیم ورزشی Giants دفن نشده است. داستانهای بسیاری دربارهی چگونگی مرگ او وجود دارد و با اینکه که داستان «شیران» با بسیاری از حقایق آن مطابقت دارد که بتوان تا حدی آن را تایید و باور کرد، بسیاری از نقاط تاریک هم در آن وجود دارد. چه داستان واقعی بوده باشد و چه نه چیزی از تاثیرگذاری این فیلم کم نمیشود. اسکورسیزی مشغول روایت داستانی است و اینکه کجای آن واقعی است و کجایش نه، در ارزیابی پایانی ما از کیفیت اثر تاثیر چندانی نخواهد داشت.
«مرد ایرلندی» به شکل خاطراتی از « شیران » ساخته شده است. در ابتدا ما او را در جایی میبینیم که در پایان زندگیش در حوالی سال ۲۰۰۳ است ( البته در قسمت و شات پایانی یک نمای طولانی در خانهی سالمندان ). او ما را به سفری میبرد که شروع آن در دههی ۱۹۴۰ است و بخش طولانی از فیلم را در دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میگذارند. هرچند ترور «هوفا» یکی از بخشهای اساسی فیلم است، «مرد ایرلندی» به عنوان یک اثر زندگینامهمحور و بررسی از شخصیت «شیران» ساخته شده است، از خیلی قبلتر از اینکه او رئیس افسانهای Teamsters را ببیند و پس از ناپدید شدن او. اگرچه در نهایت هم رابطهی بین این دو مرد است که سطح نهایی کیفیت این اثر محسوب میشود؛ «مرد ایرلندی» در لحظاتی که «هوفا» در آن حضور ندارد افت میکند.
بخش ابتدایی اثر تمرکز دارد بر ملاقات و آشنایی «شیران» با وکیل مخصوص مافیا، «راسل بوفالینو» (جو پشی) و معرفی او با سردستههای کلیدی مافیای فیلادلفیا من جمله «فلیکس دیتولیو» (بابی کاناوال) و «دانِ متین»، «آنجلو برونو» (هاروی کیتل) [به هنگام معرفی هر یک از این شخصیتهای مافیایی جدید، کارگردان متن روی صفحهی جذابی دربارهی تاریخ و نحوهی مرگ آنها به ما نشان میدهد].
تا اواخر دههی ۱۹۵۰، «شیران» تبدیل به فرد بسیار مهمی در این چرخههای گانگستری شده است که بتواند به «هوفا» معرفی بشود. دوستی بین این دو با قدرت زیادی شکل میگیرد و در دههی ۶۰ هم قویتر شده و تا دههی بعدی ادامه پیدا میکند. در طی این دوره، فیلم بر روی اتفاقات تاریخی مهمی که «هوفا» (یا مافیای او) در آنها تاثیرگذار بودند تمرکز میکند؛ انتخاب «کندی»، «خلیج خوکها»، «ترور رئیسجمهور»، حبس «هوفا» و اقدامات بعدی او برای مجددا در اختیار گرفتن Teamsters و ملاقات «دیترویت» در سال ۱۹۷۵.
فیلم «مرد ایرلندی» شبیه به محصول و بار تازه رسیدهی اسکورسیزی است؛ همان اسکورسیزی که از « کازینو » به اینور سراغی ازش نداشتیم. بخشی از دلیل آن را میتوان بازگشت به داستانهای مافیایی دانست، البته که در این مورد دید و چشماندازی که او میتوانسته داشته باشد محدود شده است. تنش و حرارتی که در «رفقای خوب » دیده بودیم جای خود را به چیزی فکرشده تر داده است. « شیران » سرباز خوبی است اما ما میتوانیم درد او را در چشمان و صورت «دنیرو» ببینیم. حضور چنین اسامی و صورتهای آشنایی ارتباط فیلم با شاهکارهای دهه ۹۰ای اسکورسیزی را بیشتر میکند.
اسکورسیزی توانسته تا با پیشنهاد دادن نقش بسیار متفاوتی به «جو پشی» به نسبت شخصیتهایی که در «رفقای خوب» و «کازینو» بازی کرده بود، او را ترغیب کند تا از بازنشستگی در بیاید. «پاچینو» هم در فرم و حالت خوبی است؛ او هر سکانسی را که درش حضور داشته باشد مال خود میکند. سخت است که باور کنیم او و اسکورسیزی قبل از این با یکدیگر کار نکرده اند. «پاچینو» در این فیلم برای سومین بار با « دنیرو » در فیلمی همبازی شده است؛ آنها در فیلم مشهور «مخمصه / Heat» و همچنین فیلم افتضاح «قتل عادلانه / Righteous Kill» هم با یکدیگر بودند. اما این اولین باری است که حضورشان در کنار یکدیگر معنادار است و به نتیجهی خوبی منجر میشود.
یکی از مشکلات «مرد ایرلندی» را میتوان نبود شخصیتهای زنانهی قدرتمند دانست. بازیگرانی مثل «کاترین ناردوچی» و «الکسا پالادینو» نقش همسرهای وفادار را به خوبی پر کرده اند. «آنا پاکوئین» که نقش «پگی»، یکی از دخترهای «شریدان» را بازی میکند هم فرصت چندانی برای نشان دادن خودش نیافته است. فیلم به حد کافی محتوا دارد که بتواند از شخصیتهای فرعیتر هم استفادهی مناسب بکند اما متاسفانه به دنبال چنین چیزی نرفته است. «پگی» دربارهی پدرش و سبک زندگی او شکهایی دارد اما پس از زمانهای طولانی زل زدن و بازی با زبان بدن، او به کناری میرود.
«مرد ایرلندی» اولین باری است که «اسکورسیزی» در فیلمی استفادهی بسیار زیادی از جلوههای ویژهی بصری میکند. با توجه به روند اتفاقات فیلم در چنین دوران طولانی در جریان است و میلی هم به استخدام بازیگران متفاوت نبوده، «اسکورسیزی» به استفاده از جلوههای ویژهی بصری روی آورده تا بازیگران خود یعنی دنیرو، پاچینو و پشی را جوان بکند تا نقشهای خود در دهههای ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی (و حتی در برخی موارد بیشتر از آن) را بازی کنند.
این فیلم یکی از بهترین موارد جوانسازی رایانهای است که تا کنون دیده ایم؛ به سختی میتوان تغییرات کامپیوتری را دید و حالت پلاستیکی شخصیتها هم اصلا وجود ندارد (موردی که در فیلم «مرد ماه جوزا / Gemini Man» به دفعات آن را دیدیم). مراحل پس از تولید اثر حتی با استانداردهای اسکورسیزی هم خیلی طولانی شدند چرا که او میخواست همه چیز را کاملا درست از کار دربیاورد. مرد ایرلندی نمونهای از فیلمی است که سازنده از جلوههای ویژهی بصری در خدمت داستان و هدفش استفاده کرده است و نه اینکه هدف اصلی پروژه همان جلوههای ویژه باشند.
در سالیان دراز، اسکورسیزی سهم خود در ساخت فیلمهای تاریک و جدی را ایفا کرده است. این فیلم اما یکی از آنها نیست. البته که مشخصا مرد ایرلندی به اندازهی اثری مثل «گرگ وال استریت / The Wolf of Wall Street» واضحا طنز نیست اما رگههای مشخص و بارزی از کمدی تاریک در آن جریان دارد؛ از بیوگرافیهای مرگ مافیا و خلافکاران تا نامهای مستعار و موارد دیگر، اسکورسیزی به دنبال فرصتی است تا ما را بخنداند (یا حداقل نیشخند بزنیم) و اصلا هم نمیشود انتظار آنها را داشت. همچنین او سعی کرده تا سطح خشونت اثر را هم کاهش بدهد. البته که خون و خونریزی و مخصوصا یک سکانس بسیار خشن در آن وجود دارد اما نمیتوان « مرد ایرلندی » را با آثار قبلی او مقایسه کرد.
« مرد ایرلندی » به ما نشان میدهد که بهترین نوع فیلمسازی چه چیزی میتواند به ما تحویل بدهد. هرچند فیلم مشخصا برای اکران در سینماها بیش از حد طولانی و ملالتبار است، برای دیدن در خانه اثری بسیار مناسب محسوب میشود. چه آن را بر روی صفحهی بزرگ ببینید و چه تلویزیون کوچک، «مرد ایرلندی» در میان بهترین آثار سینمایی سال ۲۰۱۹ جای خواهد داشت و باید منتظر جوایز متعددی برای آن در مراسم اسکار ۲۰۲۰ باشیم.