فیلم سینمایی «دکتر اسلیپ | Doctor Sleep» دنبالهای بر فیلم «درخشش | The Shining» است و از قضا فیلمنامه هر دو اثر توسط استیون کینگ به نگارش درآمده اما این دو اثر حتی به هم نزدیک هم نیستند و این اثر حتی نتوانسته به فضاسازی اثر اول نزدیک شود. این جا نقطهای است که میتوان تفاوت قدرت کارگردانی استنلی کوبریک و مایک فلناگان را درک کرد.
«تابناک»؛ فیلم سینمایی «دکتر اسلیپ | Doctor Sleep» به کارگردانی مایک فلناگان بازگشت به «هتل اورلوک / Overlook Hotel»، سی و شش سال پس از اکران «درخشش / The Shining» ساخته استنلی کوبریک است و این اتفاق رخ نمیداد اگر «استفن کینگ» ادامه این داستان را نمینوشت. یوان مکگرگور، ربکا فرگوسن، جیکوب ترمبلی، بروس گرینوود و امیلی آلین لیند بر این فیلم انتخاب شدند تا مقابل دوربین مایکل فیموگناری بازی کردند.
این وظیفه برای این کارگردان کار سختی به نظر میرسد علیالخصوص با موضوعی که حول فیلم «درخشش» وجود داشت، یعنی عدم علاقهی «استفن کینگ» به آن فیلم. آقای «فلانگان» توانسته با یکسری حرکات خاص، «استفن کینگ» را راضی به انجام این کار کند. او به کینگ قول داده است که فیلم تا حد خیلی زیادی به داستان اصلی وفادار خواهد ماند و البته در عین حال ادامهی دقیقی از اقتباس «کوبریک» خواهد بود.
مثل فیلم «۲۰۱۰» ساختهی «پیتر هیام» که از فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی / 2001: a Space Odyssey» به عنوان منبع الهام استفاده کرد اما سبک کاری «کوبریک» را کاملا نکرد، «دکتر اسلیپ» رویکردی کمی به هم پیوستهتر دارد. در حالی که این فیلم کدهای بصری مختلفی را از «درخشش» برداشته است (و این حرکات را با تلاش مضاعفی همرا کرده است تا بازیگران شبیه به «شلی دووال»، «سکتمن کراترز» و «جک نیکولسن» به نظر برسند)، «فلانگان» از تکیهی بیش از حد بر روی فیلم اول اجتناب کرده است.
«دکتر اسلیپ» رویکرد سادهتری دارد و به لحاظ روایی هم سادهتر از «درخشش» است. هرچند فیلم حداقل به مدت ۲۰ دقیقه صحنههای اضافی دارد اما ارتباط برقرار کردن با آن سادهتر است و دیدنش برای آنهایی که «درخشش» را تماشا نکرده اند یا حتی به یاد ندارند بسیار سادهتر است.
فیلم «دکتر اسلیپ» نمونهی کاملی از ترس به سبک استفن کینگ است؛ پیچیدهتر و به لحاظ روایی غنیتر از سطح ترس فیلمهای معمولی. ممکن است برخی بگویند فیلم هنگامی که سعی دارد پایهی داستان خود را شکل بدهد، بیش از حد طولانی است و بخش دوم فیلم خیلی قویتر از یک ساعت ابتدایی است.
موسیقی متن ساخته شده توسط برادران «نیوتون ضربآهنگ اثر را با سرعت حرکت کلی آن هماهنگ نگه میدارد. بازتابهایی از کار «کوبریک» را در اکت پایانی اثر به وضوح میتوان تماشا کرد که هرچند دیدن آنها در بخشهای دیگر اثر هم زیاد سخت نیست؛ علیالخصوص در عملکرد «اوان مک گرگور» که به خوبی و دقت بازی «جک نیکولسن» در بازی اول را بررسی و مطالعه کرده است و اصلا هم ترسی ندارد که اجازه بدهد تاثیرات آن در شخصیت «دنی تورانس» دیدنی بشود.
فیلم با قسمت ابتدایی شروع میشود که کمی بعد از اتفاقات «درخشش» جریان دارد. «دنی» (راجر دیل فلوید) همچنان یک پسر جوان است که توسط روحهایی تحت تعقیب است که به دنبال «درخشش» او هستند. درسهایی از روح «دیک هالوران» (کارل لامبی) به او اجازه میدهد تا با این اشباح مواجه شده و یک به یک نابودشان کند. اگرچه تجربههای او در کودکی تاثیر منفی زیادی بر روان او گذاشته اند و وقتی که ما او را در سال ۲۰۱۱ ملاقات میکنیم (حالا با بازی «اوان مک گرگور»)، او یک الکلی بیخانمان بوده که به دنبال هدفی در زندگی است.
او یک هدف برای زندگیش پیدا میکند و آن هم مراقبت و ارشاد کردن نوجوانی به نام «آبرا استون» (با بازی کایلی کوران) است، دختری که «درخشندگی» قدرتمندی دارد. او توسط گروهی از خونآشامهای انرژی به رهبری «رُز د هت» (با بازی ربکا فرگوسن) تحت تعقیب قرار دارد؛ «ربکا» فردی است که با شکنجهدادن، کشتن و بلعیدن کودکانی که قدرتهای ماورایی دارند به جاودانگی دست یافته است.
«دنی» تبدیل به نوعی «اوبی وان» برای «آبرا» یی که شکل «لوک» است میشود، آن هم در حین اینکه دخترک به سمت نمایشی و مراسمی با «رز» میرود که محل روی دادن آن خاطرات تاریک و تلخی را برای دنی به همراه دارد؛ «هتل اورلوک / Overlook Hotel» که در رمان کینگ به نابودی کشیده شده بود اما در اقتباس «کوبریک» تقریبا سالم باقی مانده بود.
اگر از بیرون بخواهیم نگاه بکنیم، گروه کولیهای «رز» تقریبا بیخطر به نظر میرسند، حتی شاید بتوان گفت که دوستداشتنی هستند. بخش دوستداشتنی شخصیت «رز» را میتوان اینگونه توصیف کرد که او با پای پیاده اطراف کمپ را رنگآمیزی میکند و زمان زیادی را صرف مدیتیشن کردن در بالای وَن خود میکند. اما این ظاهر آرام و متین قلبی از شیطان را در خود جای داده است.
«فلانگان» خباثت ذاتی او را در ابتدای فیلم به ما نشان میدهد؛ در صحنهای که او به یک دختر ۱۵ ساله تبدیل میشود (با بازی امیلی آلین لیند) و این اتفاق را با شکنجهدادن و کشتن ترسناک یک پسربچه (جیکوب ترمبلی) جشن میگیرد. بازی «ربکا فرگوسن» در نقش «رز» ظریف است؛ او نه زشت است و ظاهری هیولاگونه دارد. او از اغواگری تا جایی استفاده میکند که دیگر به آن نیازی نداشته باشد و سپس ذات واقعیش را به منصه نمایش میگذارد.
یک ساعت پایانی اثر که شامل سه رویارویی جدا میشود، صبر بینندگان را در نود دقیقه ابتدایی جبران میکند (شاید جای آن میبود که کارگردان از تدوینگر بیرحمتری استفاده میکرد). لحن فیلم در مسیری که به سمت نقطهی اوج غیرقابل اجتنابش حرکت میکند، بیشتر هیجانی است تا ترسناک. در حقیقت، فیلم «دکتر اسلیپ» اشتراکات زیادی با فیلمهای سبک «اکشن / ماجراجویی» سنتی دارد. فیلم ترسناک و به صورت مشخصتر، چندشآور نیست. عناصر فراواقعی اثر در دل ژانر ترسناک قرار میگیرند اما تحت هر شرایطی نمیتوان این اثر را یک فیلم ترسناک سنتی دانست.
برای «اوان مک گرگور» احتمالا بازی کردن چنین نقشی در خواب نیز آسان میبوده است، البته که این بدان معنی نیست که او بر عملکرد خود در این فیلم وقت نذاشته است. «دنی» به دنبال معنا، رستگاری و پایانیافتن آن افکار در ذهنش است. در این مسیر «مک گرگور» فرصتی مییابد تا یکسری از ویژگیهای شخصیتی که در فیلمهای «جنگ ستارگان» نشان داده بود را مجددا به تصویر بکشد. «کایلی کوران» که ۱۳ سال بیشتر ندارد در اولین نقشآفرینی بزرگ خود انرژی و درخشش زیادی برای یک نقش مهم نشان داده است. او و «مک گرگور» بنمایهی لازم برای یک رابطهی استاد/شاگردی را ایجاد میکنند.
کسانی که «درخشش» کوبریک را به خاطر عجیب و غریب بودن و سبک بصری جالبش دوست داشتند احتمالا از محدودیت بصری و یکدستی این فیلم ناامید بشوند. میتوان گفت که «کینگ» به گونهای سعی دارد قلمرو خود را مجددا بازپس بگیرد و نشانی بر اثری که بر دنبالهی سال ۱۹۸۰ ساخته شده بگذارد. هرچند فیلم «دکتر اسلیپ» مشکلاتی دارد و بینقص نیست، آن را میتوان بهترین نمونه از گروهی از فیلمهایی دانست که محبوبیت طولانیمدت «کینگ» را نشان میدهد؛ فردی که وارد ششمین دههی نویسندگی حرفهای خود شده است.