فیلم سینمایی «کشتارگاه» ساخته عباس امینی روایتی از زنجیره تباهی آور طمع در دورانی است که اقتصاد مملکت وضعیتی طبیعی ندارد؛ روایتی از آنچه شاید شنیده باشیم و حالا بر پرده بزرگ سینما تماشایش میکنیم. داستانی که اگرچه به عمق نمیرود اما شاید ارزش یک بار تماشا را در این روزگار داشته باشد.
«تابناک»، مهدی خرمدل؛ فیلم سینمایی «کشتارگاه» در عمل چهارمین فیلم عباس امینی در مقام کارگردان پس از فیلمهای «والدراما»، «هندی و هرمز» و «من اینجا هستم» است؛ هرچند با توجه به آنکه فیلمهای پیشین امینی با پروانه ویدیویی تولید شده، از نظر ساختار اداری سینمای ایران، او فیلماولی محسوب میشود! عباسی امینی متکی بر فیلمنامهای که با مشارکت حسین فرخزاده سراغ سوژهای رفته که معمولاً در چارچوب آن چیزی طبقه بندی میشود که اکنون در ایران به عنوان سینمای اجتماعی معرفی میشود.
داستان فیلم پیرامون سوداگریهای مرسوم از طریق قاچاق دام به کشورهای همسایه ایران و واردات ارز و فروش این ارز در بازار آزاد است. این اتفاق با افزایش شدید قیمت دلار طی چند سال اخیر در حال وقوع است و از دلایل افزایش قیمت بسیاری از کالاها از جمله گوشت بوده است. در این میان، طمع یکی از دارندگان دامپروری که جزو محورهای چنین تجارتی است، وضعیت را پیچیده میسازد و گره داستان را رقم میزند. همانگونه که مشخص است، داستان بر مبنای یک اتفاق واقعی استوار است و همین خلاصه داستان نشان میدهد، با قصهای برخوردار از چه ظرفیت بالایی مواجه هستیم.
فیلم از ضعف مرسوم بسیاری از آثار مواجه است و آن چیزی جز سناریو نیست. ایده اصلی به قدر کافی پرورده نشده و حجم داستان کم است و به همین دلیل دست کارگردان در زمان فیلمبرداری بسته بود و در نهایت ریتم اثر متاثر از قصه محدود فیلم کند است و ممکن است تماشاگر کمحوصله را خسته کند. فیلم میتوانست از خرده پیرنگهای قدرتمندتری برخوردار میبود که درام را گیراتر و تماشاگر را بیش از اینها با داستان همراه نماید اما از جایی به بعد، فرجام داستان برای تماشاگر قابل تشخیص میشود و درام از نفس میافتد.
علاوه بر این در خلق شخصیتها آنچنان به جزئیات توجه نشده، هرچند بیان جزئیات درباره همه شخصیتها ضروری نیست اما باید شخصیتها در حدی که منطق رفتارشان برای تماشاگر قابل هضم باشد، ابعادشان نمایان شود. اگر یک شخصیت درگیر جنایتی به یک باره به کلی تغییر مسیر میدهد، میبایست نشانههای برخورداری از زمینه برای چنین تغییر سریعی در مسیر روایت مشاهده شود و چنین به نظر نرسد که قصه به اندازه کافی با حوصله نوشته نشده و بسیاری از این جزئیات پرداخته نشده است. قاعدتاً اگر عباس امینی زمان بیشتری صرف میکرد، میتوانست فیلم به مراتب بهتری بسازد اما شاید برخی ملاحظات نیز هزینه بالای تولید، او را واداشته قصه را به همین شکل به سرانجام برساند، هرچند این مشکل تماشاگر نیست.
فیلمساز کوشیده با قاببندیهایی که محصول فیلمبرداری احسان رفیعیجم است و در طراحی صحنه و لباس دقیق آتوسا قلمفرسایی نمود پیدا کرده، اثری خوش فرم را ارائه نماید و در دکوپاژ صحنهها نیز عملکرد قابل قبولی داشته اما همه این کوششها در سایه فیلمنامه قرار گرفته است. شاید اگر این فیلم در تدوین به جای 101 دقیقه، 80 تا 85 دقیقه بود، با اثر به مراتب بهتری مواجه بودیم اما فیلمساز احساس کرده شماری از سکانسها که از قضا در کند شدن ضرباهنگ فیلم تاثیر بسزایی داشته برای شکل دادن به درام اهمیت حیاتی داشته و در نهایت حاصل چنین نگاهی، چنین اثری شده است.
بازی امیرحسین فتحی در نقش «امیر» با وجود آنکه به اندازه کافی پرداخت نشده، به اندازه است و توانسته از پس این قدرت و دور از انتظار نیست در فیلمهای بیشتری شاهد سپرده نقش اول به او باشیم. دیگر بازیگران نتوانستند چهرهای متفاوت از آنچه تاکنون از آنها در دیگر فیلمها شاهد بودیم ارائه کنند و کارگردان در بازیگردانی نتوانسته از توانایی ذاتی دیگر بازیگرانش که برخی از آنها از قدرت بازیگری بالایی برخوردارند بهره بگیرد.
نمایش قصه فروپاشی اخلاقی و انتقام از یکی از زنجیرههای فروپاشی اخلاقی که به گروهی ضربه زده، یکی از سبکهای ثابت در داستانگویی است که از قضا تقریباً در ژانرها قابل مشاهده است. هنر فیلمساز دستیابی به فرم تاثیرگذار در نمایش این سبک داستانها است. عباس امینی مستندساز توانایی است و در این اثر نیز میتوانست از تجربیات مستندسازیاش بهره ببرد، کما اینکه از همنسال او چهرههایی چون محمدحسین مهدویان و محمد کارت از این تجربه در خلق آثارشان بهره بردند و موفق بودند. این فیلم میتواند بهترین فیلم امینی نباشد، اگر به ساخت فیلم داستانی بلند، جدیتر فکر کند.